۶٬۹۰۸
ویرایش
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
== محتوای مطالب == | == محتوای مطالب == | ||
=== تعریف اصطلاحات === | === تعریف اصطلاحات === | ||
ابوالقاسم علیدوست در بخش اول کتاب، مفاهیم کلی و واژههای فقه و عرف و کلمات مرتبط با آن را تبیین کردهاست. او ادعا دارد که | ابوالقاسم علیدوست در بخش اول کتاب، مفاهیم کلی و واژههای فقه و عرف و کلمات مرتبط با آن را تبیین کردهاست. او ادعا دارد که واژه فقه هنگامی کارایی دارد که علم به احکام همراه با علم به مستندات و ادله تفصیلی باشد و دانش مقلِّد که این خصوصیت را ندارد نمیتواند فقه باشد. این علم و فهم باید با ضوابط شناخته شده اجتهاد و منطق حقوقی پذیرفته شده سامان یافته باشد. (ص۴۳) | ||
«فقه» در لغت و قرآن | «فقه» در لغت و قرآن به معنای مطلق فهم یا فهم با دقت و تأمل است، لکن در بستر تاریخ دینی چندین بار با تضییق روبهرو شده است. فقه در این تحقیق به مسائلی گفته میشود که کاشف از حلال و حرام و اعتبارات الاهی است. (ص۴۶) | ||
«عرف» یعنی فهم، بنا یا داوری مستمر و ارادی مردم که صورت قانون مشروع | «عرف» یعنی فهم، بنا یا داوری مستمر و ارادی مردم که صورت قانون مشروع به خود نگرفته باشد. (ص۶۱) مؤلف بر اساس زاویههای مختلف تقسیماتی برای عرف مدعی میشود. در اولین تقسیم به عرف دقیق و عرف متسامح اشاره میکند و سه نکته دربارهٔ آن مدعی میشود: اول اینکه تقسیم عرف به دقیق و غیر دقیق به اعتبار کارایی آن در تطبیق مفاهیم، تطبیق عناوین بر مصادیق و معنونات آنهاست. دوم اینکه این تقسیم موضوعش داوری مردم عالم در مورد موضوع است نه حکم. سوم اینکه در نتیجه داوری عقل و عرف دقیق، گاهی همگونی و وحدت و گاهی ناهمگونی و تفاوت رخ میدهد؛ مثلاً در موضوع فرسخ و سال، عرف و عقل نگرشی همگون دارند اما در موضوع خون و زوال نجاست این همگونی وجود ندارد. (ص۷۲) | ||
تقسیم دیگر کتاب، عرف کارشناس و عرف غیر کارشناس است و مؤلف تفکیک این دو عرف و استفاده به جا از هر کدام در جایگاه خود را ضروری در اجتهاد میداند. (ص۷۳) | |||
کتاب در تقسیمبندی دیگر، دو عنوان عرف مفهومی و عرف تطبیقی را به تقسیمات عرف اضافه میکند. مراد از عرف مفهومی مراجعه به عرف و بنای مردم برای تعیین موضوع حکم شرعی و مفاهیم است. عرف تطبیقی مرجعیت عرف در تطبیق مفاهیم بر مصادیق، بدون انگیزه کشف مفهوم است و این عنوان مورد اختلاف فقهاست. (ص۷۳) | |||
«عادت» در استعمال معروفش به امور نهاده شده در نفوس آدمیان که بر اساس آن زیست میکنند و از اقبال اندیشهها و فطرتهای سالم برخوردار است، اطلاق میگردد. (ص۹۹) | |||
در ادامه وی به بررسی یکسانانگاری عرف و بنای عقلا میپردازد و بیان میکند که این همسویی اشتباه است و این دو نسبت منطقی عموم و خصوص من وجه دارند و تنها در مواردی یکسانی دارند! (ص۱۱۹) | |||
در ادامه وی به بررسی یکسانانگاری عرف و بنای عقلا میپردازد و | |||
بنای عقلا تأسیسات و نهادهای عقلایی است و مبادی آن تحلیل نهاد به گزاره درک مصلحت و عوامل متفاوت دیگر است؛ سزاوار است تأسیسی را بنای عقلا دانست که منشأ عقلانی داشته و بقیه بناها را به «عرف» و «عادت» موسوم کرد. رابطه المتصلون اولا عرف و بنای عقلا، تباین در مفهوم و عام و خاص من وجه در مصداق است. | بنای عقلا تأسیسات و نهادهای عقلایی است و مبادی آن تحلیل نهاد به گزاره درک مصلحت و عوامل متفاوت دیگر است؛ سزاوار است تأسیسی را بنای عقلا دانست که منشأ عقلانی داشته و بقیه بناها را به «عرف» و «عادت» موسوم کرد. رابطه المتصلون اولا عرف و بنای عقلا، تباین در مفهوم و عام و خاص من وجه در مصداق است. |
ویرایش