۴٬۹۴۳
ویرایش
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
فقیهان شیعه معتقدند که اگر فتوای مجتهدی تغییر کرد، اعمال پیشین او و مقلدانش که طبق فتوای قبلی انجام شده است مُجزی (موجب برائت ذمه) است. این بدان معنا نیست که هر دو فهم مجتهد صحیح و مطابق با واقع بوده است؛ چرا که در اینجا فقط صحبت از إجزا و برداشته شدن تکلیف است نه تطابق فقهم فقیه با واقع. | فقیهان شیعه معتقدند که اگر فتوای مجتهدی تغییر کرد، اعمال پیشین او و مقلدانش که طبق فتوای قبلی انجام شده است مُجزی (موجب برائت ذمه) است. این بدان معنا نیست که هر دو فهم مجتهد صحیح و مطابق با واقع بوده است؛ چرا که در اینجا فقط صحبت از إجزا و برداشته شدن تکلیف است نه تطابق فقهم فقیه با واقع. | ||
===تفاوت هرمنوتیک کلاسیک با فقه=== | ===تفاوت هرمنوتیک کلاسیک با فقه=== | ||
نویسنده پس از بررسی نظر «اریک هرش» توضیح میدهد که این نظریه هرمنوتیکی از جهات بسیاری مشابه نظریه تفسیر متن در سنت فقهی است؛ اما از نظر او تفاوتهای موجود میان این دو نظریه باعث میشود تا آنها را کاملاً همسان ندانیم. برای مثال نظریه هرش منجر به یکی دانستن «معنای کلام» و «نیت مولف» میشود. این در حالی است که گوینده میتواند گاهی بگوید: «مقصود من» غیر از «معنای کلام من» است. اصول فقه، به خلاف نظر هرش، با تمایزگذاری میان «مدلول تصوری» و «مراد جدی» و بلکه «مدلول استعمالی» و «مدلول تفهیمی» این مسئله را حل میکند | نویسنده پس از بررسی نظر «اریک هرش» توضیح میدهد که این نظریه هرمنوتیکی از جهات بسیاری مشابه نظریه تفسیر متن در سنت فقهی است؛ اما از نظر او تفاوتهای موجود میان این دو نظریه باعث میشود تا آنها را کاملاً همسان ندانیم. برای مثال نظریه هرش منجر به یکی دانستن «معنای کلام» و «نیت مولف» میشود. این در حالی است که گوینده میتواند گاهی بگوید: «مقصود من» غیر از «معنای کلام من» است. اصول فقه، به خلاف نظر هرش، با تمایزگذاری میان «مدلول تصوری» و «مراد جدی» و بلکه «مدلول استعمالی» و «مدلول تفهیمی» این مسئله را حل میکند(ص۲۵۶). نویسنده در ادامه توضیح میدهد این تقسیمات در اصول فقه کمک میکند تا تعارضات موجود در تعریف هرش از فهم و تفسیر نیز برطرف گردد(ص۲۶۱- ۲۸۶). | ||
===تفسیر کاملتر در برابر هرمنوتیک=== | ===تفسیر کاملتر در برابر هرمنوتیک=== | ||
نویسنده ارزیابی نهایی خود در برابر هرمنوتیک را اینگونه بیان میکند که متن دارای معنایی نهایی است که همان مراد متکلم یا نیت مؤلف است. همچنین بایستی میان مراد گوینده و الفاظی که به کار میگیرد و همچنین مفاهیمی که آن الفاظ برای آن وضع شدهاند یا معانی مجازیای که برای آن الفاظ محسوب میشوند باید ارتباط باشد. تفسیر صحیح نیز آن تفسیری است که بتواند مراد متکلم را کشف کند؛ هرچند به همه مراد آن نرسد. از این رو ما تفسیر کامل و کاملتر داریم و میتوانیم عرض عریضی از تفاسیر داشته باشیم که در عین صحت، نسبت به دیگری ناقص باشد، به ویژه درباره قرآن که متکل آن، عالِم مطلق است و معانی الفاظ او بسیار وسیع است و ما فقط به اندازه ظرفیت خود از آن بهره میبریم (ص۲۸۷). | نویسنده ارزیابی نهایی خود در برابر هرمنوتیک را اینگونه بیان میکند که متن دارای معنایی نهایی است که همان مراد متکلم یا نیت مؤلف است. همچنین بایستی میان مراد گوینده و الفاظی که به کار میگیرد و همچنین مفاهیمی که آن الفاظ برای آن وضع شدهاند یا معانی مجازیای که برای آن الفاظ محسوب میشوند باید ارتباط باشد. تفسیر صحیح نیز آن تفسیری است که بتواند مراد متکلم را کشف کند؛ هرچند به همه مراد آن نرسد. از این رو ما تفسیر کامل و کاملتر داریم و میتوانیم عرض عریضی از تفاسیر داشته باشیم که در عین صحت، نسبت به دیگری ناقص باشد، به ویژه درباره قرآن که متکل آن، عالِم مطلق است و معانی الفاظ او بسیار وسیع است و ما فقط به اندازه ظرفیت خود از آن بهره میبریم(ص۲۸۷). | ||
===قبض و بسط شریعت=== | ===قبض و بسط شریعت=== | ||
نویسنده در پی آراء عبدالکریم سروش، به دنبال پاسخ دادن به این مسئله است که آیا فهم دینی همواره در حال تغییر است و این تغییر فرایندی تکاملی دارد یا خیر. هادوی منکر تحول معارف بشری به معنای واقعی کلمه است. از نظر او دانش را در دو معنای مجزا به کار میبرد: اول مجوعه گزارههایی که در کنار هم کلیت یک علم را تشکیل میدهند و دوم هر گزاره یا به تعبیر نویسنده هر دانسته مجزا. او رویکردی انباشتی به دانش دارد و تحول را فقط از طریق افزایش دانستهها و رفع خطاهای گذشته درون کلیت علوم ممکن میداند. بنابراین آنچه درباره مجموعه یک علم میتوان گفت، درباره گزارههای آن صادق نیست. علم به شکل انباشتی پیشرفت میکند؛ اما خودِ هر «دانسته» تکامل پیدا نمیکند. بنابراین اگر «تکامل دانسته» به معنای نزدیک شدن هر دانسته به حقیقت باشد، امری باطل است؛ چرا که دانسته فقط یا صادق است و یا کاذب و امری مشکک نیست. همچنین اگر منظور این نظریه تحولی کیفی در فهم بشری از موضوعاتی چون دین باشد، بیانی مبهم از آن دارد و به درستی قابل فهم یا نقد نیست. بنابراین از نظر او پیشرفت معرفت بشری در نظریه قبض و بسط شریعت - علاوه بر این که بیانی مبهم دارد - قابل قبول نیست (ص۳۵۰-۳۷۰). | نویسنده در پی آراء عبدالکریم سروش، به دنبال پاسخ دادن به این مسئله است که آیا فهم دینی همواره در حال تغییر است و این تغییر فرایندی تکاملی دارد یا خیر. هادوی منکر تحول معارف بشری به معنای واقعی کلمه است. از نظر او دانش را در دو معنای مجزا به کار میبرد: اول مجوعه گزارههایی که در کنار هم کلیت یک علم را تشکیل میدهند و دوم هر گزاره یا به تعبیر نویسنده هر دانسته مجزا. او رویکردی انباشتی به دانش دارد و تحول را فقط از طریق افزایش دانستهها و رفع خطاهای گذشته درون کلیت علوم ممکن میداند. بنابراین آنچه درباره مجموعه یک علم میتوان گفت، درباره گزارههای آن صادق نیست. علم به شکل انباشتی پیشرفت میکند؛ اما خودِ هر «دانسته» تکامل پیدا نمیکند. بنابراین اگر «تکامل دانسته» به معنای نزدیک شدن هر دانسته به حقیقت باشد، امری باطل است؛ چرا که دانسته فقط یا صادق است و یا کاذب و امری مشکک نیست. همچنین اگر منظور این نظریه تحولی کیفی در فهم بشری از موضوعاتی چون دین باشد، بیانی مبهم از آن دارد و به درستی قابل فهم یا نقد نیست. بنابراین از نظر او پیشرفت معرفت بشری در نظریه قبض و بسط شریعت - علاوه بر این که بیانی مبهم دارد - قابل قبول نیست(ص۳۵۰-۳۷۰). | ||
==ارزیابی== | ==ارزیابی== |
ویرایش