کاربر:Salehi/صفحه تمرین۲

از دانشنامه فقه معاصر

فلسفه، دانشی برهانی دربردارنده بحث از حقایق و احوال وجود اشیا.

مفهوم‌شناسی

فلسفه به معنای دانش و حکمت است [۱] و فیلسوف واژه‌ای یونانی است که از دو کلمه «فیلو» به معنای دوست‌دار و «سوفیا» به معنای دانایی تشکیل شده است [۲] اصطلاح فلسفه در دو معنی کاربرد داشته است: یک معنای شایع که مطلق دانش معقول است و دیگری معنای غیر شایع که علم الهی یا فلسفه اولی است. فلسفه در اصطلاح شایع، نام یک فن و دانش خاص نیست، بلکه همه دانش‌های عقلی را در مقابل دانش‌های نقلی دربر می‌گیرد. در این حالت فیلسوف به کسی گفته می‌شود که جامع همه علوم عقلی، اعم از الهیات، ریاضیات، طبیعیات، سیاسیات و اخلاقیات باشد [۳] فلسفه در اصطلاح غیر شایع، معانی چندی دارد؛ مانند علم به موجود بماهو موجود، [۴] علم به حقایق نظری و عملی [۵] و استکمال نفس انسانی به واسطه معرفت حقایق موجودات، در حدّ وسع انسانی [۶] امام‌خمینی نیز همسو با حکمت متعالیه، فلسفه را به این معنا می‌داند که انسان عالَمی عقلی، شبیه عالَم عینی خارجی گردد. [۷]

از سوی دیگر، فلسفه و حکمت به معنای نخست، به دو بخش نظری و عملی تقسیم می‌شود: حکمت نظری درباره اشیا آنچنان‌که هست، سخن می‌گوید، و به الهیات (فلسفه اولی)، ریاضیات (فلسفه وسطی) و طبیعیات (فلسفه سُفلی) تقسیم می‌شود، و حکمت عملی درباره افعال انسان، آنچنان‌که بایسته و شایسته است، بحث می‌کند و به علم اخلاق، علم تدبیر منزل و علم سیاست مدن، تقسیم می‌شود. بر این اساس، حکمت یا فلسفه شامل همه علوم نامبرده می‌گردد؛ اما مهم‌ترین بخش فلسفه، همان فلسفه اولی است که مشتمل بر دو فن امور عامه و الهیات به معنای اخص است [۸] آنچه در این نوشتار مورد توجه است، همان معنای غیر شایع یا فلسفه اولی است.

پیشینه

همواره انسان در طول تاریخ به دنبال شناخت هستی و آغاز و انجام جهان بوده و دانشمندان بسیاری برای آگاهی‌یافتن از چگونگی پیدایش و تحول موجودات، در تلاش بوده، نظریات مختلفی ابراز کرده‌اند [۹] بعضی بر این اعتقادند که سرچشمه حکمت از ناحیه انبیای الهی است [۱۰] کهن‌ترین مجموعه‌های مکتوب برجای‌مانده که جنبه فلسفی داشته است، مربوط به حکمای یونان است که شش قرن پیش از میلاد می‌زیسته‌اند [۱۱] سقراط، نخستین فردی است که خود را دوستدار دانش معرفی کرد. وی در برابر سوفسطائیان قیام کرد و به نقد افکار و آرای ایشان پرداخت. پس از او، افلاطون و ارسطو به تحکیم مبانی فلسفه همت گماشتند [۱۲]

با ظهور اسلام، مسلمانان در سایه توصیه‌های پیامبر اکرم(ص) به فراگیری انواع علوم پرداختند [۱۳] ورود فلسفه یونان به کشورهای اسلامی، با نهضت ترجمه در اواسط قرن دوم هجری آغاز شد [۱۴] اسحاق کندی (185 ـ 256ق) نخستین فیلسوفی است که فلسفه‌اش، ترکیبی از فلسفه ارسطویی، نوافلاطونی و آموزه‌های اسلامی است. وی نوعی رابطه میان فلسفه و دین برقرار کرد. بعدها کسانی چون ابن‌راوندی، ابومحشر بلخی، احمد‌بن‌طبیب سرخسی، یوحنا‌بن‌حیلان و محمدبن‌زکریای رازی نیز در این زمینه تلاش کردند؛ [۱۵] اما شکل‌گیری فلسفه اسلامی به معنای واقعی آن به ‌دست ابونصر فارابی (258ق) صورت گرفت؛ زیرا وی دغدغه ویژه‌ای در سازگاری فلسفه با دین داشت. فارابی با تلاش پیگیر خود فلسفه‌ای منسجم و منظم عرضه کرد و راه را برای ابن‌سینا هموار ساخت [۱۶]

بعدها ابن‌سینا با تأکید بر روش مشائی به گسترش فلسفه اسلامی پرداخت. وی از بزرگ‌ترین فیلسوفان مسلمان است که در تاریخ فلسفه اسلامی جایگاه ویژه و منحصر به فردی دارد؛ زیرا علاوه بر تبویب و تنظیم فروع پراکنده فلسفه در قالبی هماهنگ، موضوعات و مسائل پرشماری بدان افزود و در بسط و گسترش نظام فلسفی نقشی برجسته ایفا کرد. حکمت سینوی منحصر در فلسفه مشاء نبود، بلکه ابن‌سینا با طرح حکمت مشرقیه راه تأسیس حکمت اشراقی را برای دیگران هموار ساخت [۱۷] هرچند تلاش ابن‌سینا در جهت حل و فصل فلسفی خطوط کلان متون دینی، تا حدودی نگرش منفی به فلاسفه را از میان برد، [۱۸] اما در اواسط قرن پنجم، مخالفت با فلسفه مشاء فراگیر شد. محمد غزالی با نگارش کتاب تهافت الفلاسفه، فیلسوفان را به بی‌دینی متهم و در برخی مسائل، تکفیر کرد. محمد شهرستانی با کتاب مصارعة الفلاسفه، به زورآزمایی با اندیشه‌های بوعلی سینا در الشفاء، النجاة، الاشارات و التنبیهات و التعلیقات پرداخت و تلاش کرد اندیشه و مبانی ابن‌سینا را تضعیف کند؛ چنان‌که فخر رازی با کتاب‌هایی چون شرح الاشارات، المباحث المشرقیه، المحصل و المطالب العالیه به ردّ مبنای مشاء پرداخت [۱۹]

از سوی دیگر، شهاب‌الدین سهروردی معروف به شیخ اشراق (549 ـ 579ق) با عرضه فلسفه اختصاصی خود، در مقابل فلسفه مشاء، در برابر مخالفانی که در سایه نقد مشاء، اصل فلسفه را به چالش می‌کشیدند، ایستاد [۲۰] وی بر حیات عقلانی حکمای پس از خود تأثیر بسزایی داشت؛ [۲۱] به ‌گونه‌ای که حکمایی چون شمس‌الدین محمد شهرزوری در قرن هفتم به فلسفه اشراق متمایل شدند و به ترویج این فلسفه پرداختند [۲۲] بعدها خواجه‌نصیرالدین طوسی (597ق) به برخی آموزه‌های فلسفه اشراق گرایش نشان داد. وی با شرح کتاب‌های فلسفی و نگارش کتاب تجرید الاعتقاد عملاً نشان داد فلسفه، علمی مفید و معتبر است و از آن در علم کلام و در تثبیت آموزه‌های دینی می‌توان بهره‌های فراوانی برد [۲۳] وی در کتاب تجرید الاعتقاد شیوه نوینی برای علم کلام بنیان نهاد و کلام فلسفی را به معنای دقیق آن تأسیس کرد [۲۴]

در امتداد حرکت فکری که از خواجه‌نصیر آغاز شده بود، مکتب فلسفی ویژه‌ای در شیراز پدید آمد که به «مکتب فلسفی شیراز» شهرت یافت. این مکتب با کوشش فلاسفه‌ای نظیر سیدشریف جرجانی، جلال‌الدین دوانی و دشتکی شیرازی گسترش یافت [۲۵] ویژگی این مکتب فلسفی، بحث، مناظره و جدل بود که اوج آن مناظره دو شخصیت مهم این مکتب، جلال‌الدین دوانی و سیدصدرالدین دشتکی بود [۲۶] در ادامه مکتب شیراز، مکتب فلسفی اصفهان ظهور کرد که بر خلاف مکتب شیراز، خصلت جدلی نداشت، بلکه دارای صبغه تحقیقی و پژوهشی بود. [۲۷] حوزه فلسفی اصفهان، مشارب فلسفی قدما را در بطن خود، حفظ و بازسازی کرد. میرداماد در آثار خویش پایه‌های یک فلسفه محکم را بر مبنای عقل‌گرایی پی‌ریزی کرد و از این طریق، دریچه جدیدی برای فهم معارف شیعی گشود. این مشخصه‌های فکری و فلسفی به ملاصدرا منتقل شد [۲۸] ملاصدرا شکل جدیدی از حکمت مبتنی بر برهان، عرفان و قرآن ایجاد کرد [۲۹] او بر اساس برهان یقینی به همراه کشف و شهود و با استفاده از مشرب عرفانی، حکمت متعالیه را بنیان نهاد [۳۰] نتیجه کوشش ملاصدرا توفیق کامل میان قواعد عقلی، مبانی کشفی و حقایق موجود در کتاب و سنت الهی بود. این تلفیق و ترکیب چنان اهمیت داشت که ملاصدرا در بیشتر کتاب‌های خود، به این معنا اشاره کرده است [۳۱] در نظر ملاصدرا عرفان، فلسفه و دین عناصر یک مجموعه هماهنگ‌اند. در فلسفه صدرایی، برهان عقلی یا فلسفه در آنچه در فلسفه یونان آمده است، محدود نمی‌شود، بلکه با قرآن و حدیث معتبر پیوند تنگاتنگ دارد [۳۲]

بدون شک، ملاصدرا را می‌توان از برجسته‌ترین نمایندگان‌ حیات فکری جهان اسلام دانست که با تسلط کامل بر مبانی و تبحر در علوم کشفی و تفکر در آیات و روایات و با ابتکار مخصوص به خود، فلسفه اسلامی تازه‌ای ارائه کرد که با سبک و روش فلاسفه پیش از او تفاوت داشت [۳۳] هرچند حکمت و فلسفه در زمان صفویه پررونق شده بود، فلسفه صدرایی و حکمت متعالیه در آن زمان مورد استقبال عمومی قرار نگرفت و بیشتر معاصران ملاصدرا به تحصیل و تدریس حکمت مشاء و اشراق اشتغال داشتند؛ [۳۴] ولی از زمان محمد بیدآبادی و شاگرد معروف او [[حکیم ملاعلی نوری[[، به‌تدریج حکمت متعالیه همه حوزه‌های فلسفی را دربر گرفت و کتاب‌های فلسفی ملاصدرا، کتاب‌های رایج درسی در مجامع علمی شد. سپس شارحان و مروجان حکمت متعالیه، آرای ملاصدرا را شرح و بسط دادند مانند ملاهادی سبزواری، محمدرضا قمشه‌ای و سیدمحمدحسین طباطبایی [۳۵]

برخی اندیشمندان، معاصر در فضای نظریه‌پردازی در علوم اسلامی، به نظریه فلسفه مضاف پرداخته‌اند [۳۶] فلسفه مضاف عهده‌دار پاسخ به پرسش‌های کلی درباره مبادی و نتیجه‌های کلی و رابطه‌های علوم است. این دانش اصول کلی و مبانی ثابت و متافیزیکی علوم و روابط آنها را به جهت پایداری علم و با هدف عالی حیات انسانی بر عهده دارد [۳۷] برخی فلسفه مضاف را صورت بسطیافته رئوس ثمانیه دانسته‌اند؛ اما برخی دیگر فلسفه مضاف را دانش مطالعه فرانگر عقلانی احوال و احکام کلی یک علم یا رشته علمی نامیده‌اند [۳۸] آشنایی امام‌خمینی با مباحث معقول و فلسفه در سال‌های 1327ق/ 1288ش است که با خواندن منطق نزد نجفی خمینی و محمد گلپایگانی آغاز شد. ایشان در سال‌های 1340ق/ 1301ش به بعد در حوزه قم، ریاضیات، هیئت و حساب را نزد میرزاعلی‌اکبر حکمی یزدی و شرح منظومه ملاهادی سبزواری را نزد سیدابوالحسن رفیعی قزوینی آموخت [۳۹] بیان شیوا و متقن رفیعی قزوینی از یک سو و قریحه پاک و نبوغ بسیار و عمق فکری امام‌خمینی از سوی دیگر، باعث شد ایشان از درس‌گرفتن کتاب بعدی، یعنی اسفار بی‌نیاز شود. ایشان در سال‌ 1347ق/ 1308ش به تدریس علوم عقلی پرداخت و دو دوره شرح منظومه و یک دوره درس اسفار را تدریس کرد [۴۰]

امام‌خمینی را می‌توان یکی از شارحان بزرگ حکمت متعالیه دانست. ایشان توانست با تأمل در نظام فلسفی، لوازم و فروع بسیاری از آن استنتاج کند و از آنها در تقریر و بسط معارف الهی بهره ببرد [۴۱] ایشان در روش و محتوا به تقریر و تکمیل فلسفه پرداخت و فلسفه را در حدّ عرفان نظری بالا برد و آن را به حکمت عرفانی تبدیل کرد؛ از این‌رو در آثار ایشان ارائه‌های دقیق و تحلیل‌های بسیار فنی، نظیر «اضافه اشراقیه»، «عین الربط وجودی» و «امکان فقری» براساس حکمت متعالیه وجود دارد [۴۲]

امام‌خمینی علاوه بر آشنایی با فلسفه اسلامی، با آرا و نظریات فلاسفه و متفکران غرب نیز آشنایی داشت [۴۳] هرچند در آن عصر، شرایط فراگیری و تدریس فلسفه بسیار دشوار بود و حرکت‌های انحرافی دینی، التقاط‌گرایی، [[تحجرگرایی] و فلسفه‌ستیزی حاکم بود و کسی که فلسفه می‌خواند یا تدریس می‌کرد، تکفیر می‌شد یا متحجران، شرح منظومه سبزواری را به تعبیری با انبر بر می‌داشتند، چنان‌که کوزه‌ای که فرزند امام‌خمینی، سیدمصطفی از آن آب نوشیده بود، آب کشیدند؛ زیرا پدر او، امام‌خمینی، فلسفه تدریس می‌کرد [۴۴] ایشان فضای تحجّر، فلسفه‌ستیزی و انحراف فکری را شکست و با روحیه علمی در برابر این جمود متحجران ایستاد و با ترویج فلسفه و علوم عقلی، شاگردانی برجسته تربیت کرد [۴۵] ایشان علت این طعن و تکفیر فلسفه را عدم درک حکمت و رموز آن دانسته است [۴۶]

امام‌خمینی در رشد و گسترش فلسفه اسلامی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، نقشی یگانه داشت. نظر مثبت ایشان به فلسفه و تأیید و حمایت از تفکر فلسفی و اندیشه‌های شاگرد خود مرتضی مطهری، موجب شد دوره‌ای طلایی برای فلسفه اسلامی در ایران، به‌ویژه در حوزه علمیه قم و دانشگاه‌ها آغاز گردد [۴۷]

جایگاه فلسفه اسلامی

یکی از موضوعاتی که در حوزه علوم اسلامی پیوسته مورد توجه است، جایگاه فلسفه و هویت آن است. از دو منظر این موضوع را می‌توان بررسی کرد: یکی خاستگاه اولیه فلسفه و دیگری هویت فلسفه اسلامی.

الف) خاستگاه اولیه فلسفه: درباره تدوین فلسفه و خاستگاه اولیه آن، دیدگاه‌های متفاوتی ارائه شده است؛ ازجمله برخی بر این باورند که فلسفه دارای خاستگاهی الهی است و انبیا(ع)، معلمان نخستین حکمت‌اند؛ چنانچه برخی فلسفه و حکمت را میراث برخی پیامبران الهی می‌دانند و بر این باورند که حکمت از حضرت آدم(ع) آغاز شده و به دست پیامبرانی چون شیث، هرمس و نوح تداوم یافته است [۴۸] برخی نیز معتقدند یونانیان، بنیانگذار فلسفه بوده‌اند [۴۹] گروهی دیگر معتقدند فلسفه یونانی وامدار حکمای خسروانی ایرانی است و بسیاری از اندیشه‌های فلسفی یونان را می‌توان در آموزه‌های ادیان ایرانی یافت [۵۰] امام‌خمینی معتقد است خاستگاه اولیه فلسفه از انبیای الهی(ع) آغاز شده است و فلاسفه یونانی همچون فیثاغورث و انبذقلس، حکمت و فلسفه را از انبیایی چون داوود، سلیمان و لقمان حکیم گرفته‌اند [۵۱]

ب) هویت فلسفه اسلامی: تأثیر فلسفه اسلامی از معارف اسلام و نقش چشمگیر فلسفه در تبیین و اثبات عقلانی آموزه‌های قرآن و سنت، حقیقتی انکار‌ناپذیر است [۵۲] با این همه، درباره امکان و وقوع «فلسفه اسلامی» دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد. برخی معتقدند فلسفه هنگام ورود به جهان اسلام با پذیرش فرهنگ اسلامی روبه‌رو شد و در دامان اسلام رشد و نمو پیدا کرد. بنابراین اصطلاح فلسفه اسلامی به معنای انطباق کامل فلسفه با معارف قرآن و سنت نیست [۵۳] گروهی نیز بر این باورند که فلسفه اسلامی چیزی جز آمیزه‌ای از اندیشه‌های ارسطو و نوافلاطونیان نیست [۵۴] در برابر، گروه بسیاری از حکمای اسلامی معتقدند فلسفه اسلامی در بستر فرهنگ اسلامی ریشه دوانیده، شخصیت‌های بزرگی چون فارابی، بوعلی، سهروردی و ملاصدرا با بهره‌مندی از قرآن و سنت، آثار قویمی در حکمت سامان دادند؛ [۵۵] از‌ این‌رو فلسفه اسلامی هویتی دارد که به تمام معنا، آن را از دیگر فلسفه‌های غیر اسلامی تمایز می‌دهد و در عین پرشماری مکاتب، [۵۶] دارای وجه مشترک و عامل وحدت‌بخش است و آن، همراهی با معارف قرآن و سنت و تلاش عقلی در راه تبیین و اثبات معارف اسلامی است [۵۷]

امام‌خمینی معتقد است این نظریه که فلسفه اسلامی برگرفته از فلسفه یونانی است، نظری نادرست است؛ بلکه معارف فلسفه یونان اندک بوده، با فلسفه اسلامی قابل قیاس نیست [۵۸] حدّ و اندازه یونان آن اندازه نیست که معارف بلند الهی را بیان کند؛ حتی بهترین کتاب آنها، یعنی اثولوجیا که در بیان معرفت ربوبی تألیف شده است، در مقایسه با معارف اسلامی دارای مختصری از معارف است [۵۹] ایشان تصریح کرده حکمای مسلمان در پرتو اعتقادات دینی، به معارفی دست یافتند که تأملات عقلانی ارسطو، قدرت دستیابی به آن را نداشت [۶۰]

مطالعه در تاریخ فلسفه اسلامی نشان می‌دهد خاستگاه فلسفه اسلامی را باید در بطن و متن اسلام و در منابع اصیل آن، یعنی قرآن و حدیث جستجو کرد؛ به جهت اینکه این فلسفه، اصول، مبانی، موضوعات و مسائل پرشمار خود را از وحی اسلامی گرفته است؛ [۶۱] از این‌رو نسبت‌دادن فلسفه حکمای اسلامی به فلسفه یونان، از بی‌اطلاعی از کتاب‌های فلاسفه اسلامی نظیر میرداماد و ملاصدرا و بی‌اطلاعی از معارف الهی و احادیث اهل بیت(ع) است؛ زیرا سرچشمه فلسفه اسلام معارف الهی است و نباید فلسفه اسلامی را تابع حکمت یونانی دانست [۶۲]

از سوی دیگر، امام‌خمینی بر این باور است که فلسفه اسلامی دارای دو نوع است: فلسفه عمومی و فلسفه اعلی. ایشان فلسفه عمومی را برای اهل ظاهر و محجوبان می‌داند و در نقطه مقابل، فلسفه اعلی را اندیشه‌هایی می‌داند که شهود و عرفان آنها را تأیید می‌کند [۶۳] ایشان از حکمت صدرایی و استقلال آن دفاع می‌کند و آن را از نواقص فلسفه مشاء و اشراق مبرّا می‌داند و قائل است ملاصدرا نخستین کسی است که مبدأ و معاد را بر یک اصل خلل‌ناپذیر بنا نهاد و اثبات معاد جسمانی را برهانی و عقلی کرد و خلل‌های ابن‌سینا را در علم الهی روشن ساخت و شریعت و حکمت الهیه را با هم تعامل داد [۶۴] فلاسفه اسلامی، برخلاف فلاسفه غربی که بیشتر گسیخته از همه قیود، به سراغ فلسفه می‌روند و در مواردی هم بعضی از آنها پروایی از الحاد ندارند، [۶۵] تفسیری فلسفی از متن مقدس ارائه می‌دهند که ریشه در قرآن و حدیث دارد، و از همین جهت است که حکمای اسلامی در حوزه حکمت عملی، عموماً پیرو اخلاق دینی بودند. بنابر نظر ملاصدرا، هماهنگی تفکر و نتایج تحقیقات فلسفی با دین اسلام، از آنچنان اعتبار و عیاری برخوردار است که فلسفه‌ای که با کتاب و سنت هماهنگ نباشد، فلسفه اسلامی نخواهد بود؛ [۶۶] از همین جهت است که امام‌خمینی فلسفه دکارت را در باب الهیات و ما بعد الطبیعه، سست می‌داند و خودباختگی مسلمانان در برابر فلسفه غرب را نکوهش می‌کند و قائل است فلاسفه غرب الان هم نیازمند فلسفه اسلامی هستند [۶۷]

موضوع، مسائل و غایت فلسفه: تأمل در آثار فلاسفه نشان می‌دهد موضوع علم، نقش تعیین‌کننده‌ای در مرزبندی علوم و تمایز مسائل آنها دارد و عدم شناخت دقیق موضوع هر علم، سبب عدم تشخیص مسائل می‌گردد [۶۸] براساس دیدگاه مشهور اندیشمندان، تمایز علوم به تمایز موضوعات آنهاست؛ یعنی هر علمی درباره موضوعی خاص بحث می‌کند. به همین جهت در تعریف علوم از ذکر موضوع آنها استفاده می‌شود؛ زیرا غرض از تعریف، مرزبندی و معرفی یک علم خاص است [۶۹] فلاسفه موضوع علم فلسفه را همان «موجود به ما هو موجود» یا «موجود مطلق» می‌دانند [۷۰] و مسائل علم فلسفه را مشتمل بر محمولاتی می‌دانند که از عوارض ذاتی موجود مطلق به شمار می‌رود. فلاسفه به‌طور جدی و به صورت جامع، به مسائل فلسفه پرداخته، در برخی آثار خویش با رویکرد تحلیلی درباره مسائل فلسفه به دسته‌بندی مسائل فلسفی پرداخته‌اند؛ [۷۱] ازجمله این مسائل اثبات خداوند، اسما و صفات، ملائکه، کتب انبیا، نفوس و معاد، اثبات مقولات عشر، اثبات امور عامه و الهیات بالمعنی الاعم [۷۲] بنابراین ملاک تشخیص مسائل فلسفی از غیر فلسفی، همان عرض ذاتی‌بودن مسائل فلسفی برای موجود مطلق است [۷۳]

امام‌خمینی در برخی آثار خود، موضوع فلسفه را مطلق وجود می‌داند [۷۴] که برخلاف موضوع دیگر دانش‌ها، عام و فراگیر است؛ به‌ گونه‌ای که از وجود حق‌تعالی تا آخرین مرحله وجود را شامل می‌شود [۷۵] ایشان معتقد است محمول و اوصافی که در فلسفه بررسی می‌شوند، همگی اولاً و بالذات عارض بر موجود می‌گردند، بدون آنکه در عروض آنها نیاز به تخصیص باشد [۷۶] به اعتقاد ایشان لازم نیست هر علمی موضوعی داشته باشد که از عوارض ذاتی آن بحث شود؛ زیرا در بسیاری از علوم نمی‌توان عوارض ذاتی را به‌درستی معین کرد؛ [۷۷] چنان‌که ایشان در جای دیگر، موضوع قراردادن وجود برای علم فلسفه را نقد کرده، بر این باور است که لازم نیست موضوع آن منطبق با موضوعات مسائل آن باشد؛ زیرا چه‌بسا لازم می‌آید بسیاری از مسائل مهم، مانند مباحث ماهیت، معاد، احوال بهشت و جهنم، خارج از موضوع علم باشد [۷۸]

در مکتب مشاء، غایت و هدف فلسفه، علم به موجودات حقیقی و ترتیب نظام هستی شمرده شده است؛ [۷۹] ولی در حکمت متعالیه هدف فلسفه تنها دانستن و فهمیدن مجموعه‌ای از قواعد و مسائل فلسفی نیست، بلکه هدف آن استکمال نفس انسانی و معرفت حقایق موجودات است [۸۰] امام‌خمینی فلسفه را برای شناخت ماورای طبیعت، ضروری می‌داند [۸۱] و بر آن است «برهان» هویت و ساختار اصلی فلسفه را تشکیل می‌دهد و می‌تواند انسان را به مقصد اصلی راهنمایی کند؛ یعنی فلسفه، مسائل و معارف را با برهان تبیین می‌کند و به عقل انسان می‌رساند، هنر فلسفه همین قدر است؛ از این‌رو فلسفه وسیله است و خودش مطلوب نیست [۸۲] ایشان علم به فلسفه را اقل مراتب سعادت انسان می‌داند؛ [۸۳] زیرا برای دست‌یابی به سعادت، به عقل نظری نیاز است تا با صفای ذاتی بتوان حقیقت اشیا را درک کرد؛ چنان‌که در تعدیل بر میزان شرع، نیازمند عقل نظری است و با جهل نمی‌توان آن را تعدیل کرد [۸۴] ایشان همواره فلسفه را ابزار و راهی برای رسیدن به عرفان می‌دانست؛ به ‌گونه‌ای که گنجاندن تحلیل‌های فراوان عرفانی در درس‌های فلسفه و نتیجه‌گیری عرفانی ایشان در بسیاری از مباحث فلسفی، نشان‌دهنده چنین نگاهی است [۸۵]

مکاتب فلسفی

مکتب فلسفی، مجموعه شرایط، مقدمات و مبانی‌ای است که فراهم‌شدن آنها هویت جدیدی را تشکیل می‌دهد که به آن مکتب گفته می‌شود. مکتب یک چارچوب و خط‌مشی برای رسیدن به نتایج اصلی در یک علم است؛ چنان‌که برخی مکاتب نظیر مشاء، اشراق و... هر کدام مجموعه آموزه‌ها و عناصری دارند که در حوزه فلسفه، الگوی متفکران قرار می‌گیرند. یک مکتب فلسفی باید در مباحث فلسفی خود، روش خاص و معینی داشته باشد و بر اساس آن به تبیین مبانی و اصول خود بپردازد [۸۶] در اینجا به مهم‌ترین مکتب‌های بزرگ فلسفی اشاره می‌شود:

الف) مکتب مشاء: این مکتب دارای اصول و مبادی‌ای است که بحث‌های فلسفی مشائیان بر حول و محور آن تمرکز دارد. ابن‌سینا با عنوان رئیس مشاء، برای تبیین کلام فلسفی خود نقطه آغاز را «موجود» قرار داده است؛ به‌ گونه‌ای که همه مباحث فلسفی او بر محور این موضوع قرار دارد. روش خاص مکتب مشاء، روش برهان و عقل است؛ یعنی برای پی‌بردن به حقیقت اشیا یگانه راه یقینی، استدلال عقل و برهان است [۸۷] حکمت مشاء روش و گرایش ویژه‌ای دارد که از آن به «حکمت بحثی» یاد می‌شود که در امتداد فلسفه یونانی قرار دارد و در طرح و اثبات مدعیات فلسفی به روش انتزاعی مفهومی عقلی تکیه داشته، همه مباحث آن بر مدار محور عقل است [۸۸]

مشائیان پیروان ارسطو هستند و بر به‌کارگیری روش عقلی محض در شناخت تأکید دارند. فارابی، ابن‌سینا و ابن‌رشد از پیشروان مشائیان مسلمان شمرده می‌شوند [۸۹] البته آثار فارابی و ابن‌سینا که پیروان حکمت مشائی هستند، هیچ‌گاه خالی از ذوق و اشراق و استناد به کتاب و سنت نیست؛ چنانچه حکمت مشرقی ابن‌سینا، مقامات العارفین، رسائل رمزی و تفاسیری که بر بعضی سور و آیات نگاشته، گواه این حقیقت است [۹۰] بنابراین در مکتب مشاء از روش برهانی بهره گرفته شده، پی‌بردن به حقیقت اشیا یگانه راه یقین است. از این‌رو فلسفه مشاء حکمتی است که ویژگی بارز آن استدلال و اعتنا به عقل و برهان است و اساس آن، دانایی در پرتوی حکمت نظری و پرورش ذوق استدلالی در قلمروی علم و رسیدن از عقل بالقوه به عقل بالفعل است که جز از طریق کسب معلومات نظری و اکتساب تصورات و تصدیقات علمی، به دست نمی‌آید [۹۱]

امام‌خمینی در آثار خود به مکتب مشاء توجه داشته، بر جایگاه و اهمیت آن تأکید دارد؛ به‌ گونه‌ای که در نامه خود به میخائیل گورباچف درباره بحث قانون علیت و معلولیت که هر گونه شناختی بر آن استوار است، وی را به مطالعه مکتب مشاء و آثار ابن‌سینا دعوت می‌کند [۹۲] و ابن‌سینا مهم‌ترین شخصیت مورد توجه امام‌خمینی در مکتب مشاء است [۹۳] مراجعه به تحلیل‌های امام‌خمینی در موضوعات فلسفی، نشان می‌دهد ایشان به آرای مکتب مشاء، بیشتر از باب رعایت سیر تاریخی و آگاهی‌دادن به پیشینه بحث و اشاره به آغاز آرای موجود در زمینه بحث پرداخته است؛ در عین حال، ایشان در مباحث محوری فلسفه، حتی اصالت وجود که مبنایی‌ترین بحث حکمت صدرایی است، با مکتب مشاء اختلاف نظر دارد و تقریر او با آنچه فلسفه مشاء از آن دارد، تفاوت عمیقی دارد [۹۴]

امام‌خمینی در بحث فلک، جسم، صورت و ماده و اثبات هیولا به روش مشائی مشی کرده است؛ [۹۵] اما با توجه به نظریه حرکت جوهری، بحث از صورت در جسم را ارتقا بخشیده، معنایی نو و همسو با حکمت صدرایی ارائه می‌دهد [۹۶] ایشان در مواردی، مبانی و اصول مکتب مشاء را بررسی و نقد کرده است؛ ازجمله: 1. علم الهی [۹۷]، 2. حرکت جوهری [۹۸]، 3. اتحاد عاقل و معقول (امام‌خمینی، تقریرات، 3/427) (← مقاله اتحاد عاقل و معقول)، 4. ربط حادث به قدیم (امام‌خمینی، تقریرات، 2/384 ـ 385) (← مقاله ربط حادث به قدیم)، 5. تناسخ، (امام‌خمینی، تقریرات، 3/170 ـ 175) (← مقاله تناسخ)، 6. تجرد برزخی (امام‌خمینی، تقریرات، 3/427) (← مقاله‌های برزخ؛ نفس) و 7. عقول عشره (← مقاله عوالم هستی). برای مثال، در نظام فلسفی مشاء برای بیان کیفیت پیدایش کثرات از عقول عشره بهره برده شده است که امام‌خمینی این مبنا را نقد کرده، علت انحصار عقول به عقول عشره را رصد مشاء می‌داند؛ زیرا اگر حکیم به عقل حِکمی خود بسنده کند، عقول را غیر متناهی می‌بیند؛ چنان‌که اشراقی‌ها که رصد را در نظر نگرفته‌اند، قائل به عقول غیر متناهی شدند؛ از زمانی که افلاک تسعه باطل شد، عشریت عقول نیز باطل شد (امام‌خمینی، تقریرات، 2/381) (← مقاله‌های عقل(1)؛ فلک).

ب) مکتب اشراق: این مکتب عنصر بنیادین و مبانی ویژه‌ای دارد که بحث‌های فلسفی اشراقی‌ها بر حول و محور آن تمرکز دارد. شیخ اشراق در مقام مؤسس این مکتب، نفس را که جوهری نوری است، مبدأ فلسفه خود و کلید فهم حکمت اشراق قرار می‌دهد و به سبب آن، مراتب هستی و نظام نوری خود را سامان می‌دهد (یزدان‌پناه، شاخصه‌های کلان، 15). اشراقیان که به افلاطون منتسب شده‌اند، اشراق یا تابش نور الهی بر دل را طریق وصول به حقیقت می‌دانند. اشراقیان افزون بر تفکر نظری، سلوک باطنی را برای وصول به حقیقت ضروری می‌دانند (فنایی اشکوری، مقدمه‌ای بر فلسفه اسلامی، 1/74). مکتب اشراق هم به لحاظ مضمون و محتوا و هم به لحاظ طریقه و روش، با مشاء متفاوت است (یزدان‌پناه، شاخصه‌های کلان، 15). یکی از کارهای برجسته شیخ اشراق در برابر مشائیان اصرار بر روش ذوقی و شهودی در کنار روش بحثی و استدلالی بود (1/121، 361 و 2/13، 156، 271). شیخ اشراق بر اساس ما بعد الطبیعه خویش، بحث نور و ظلمت را مطرح می‌کند و به وجود عالم نور و عالم ظلمت تصریح می‌کند و معتقد است جهان در همه درجات واقعیات خود چیزی جز درجات مختلف نور و ظلمت نیست (یزدان‌پناه، شاخصه‌های کلان، 18).

امام‌خمینی به فلسفه اشراق کاملاً توجه داشته، در مواردی از اصطلاحات مکتب اشراق نظیر «انوار اسفهبدیه» و [[«هیئات مظلمه»] بهره برده است (امام‌خمینی، دعاء السحر، 31؛ امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، 171). مراجعه و اقتباس‌های امام‌خمینی از آثار شیخ اشراق و تابعان این مکتب، برخلاف مراجعات ایشان به مکتب مشاء، بیشتر رنگ و بوی پذیرش و تبعیت دارد؛ به ‌گونه‌ای که در مواردی، به انطباق رأی خود بر دیدگاه شیخ اشراق و انتخاب روش اشراقی و تأسی به شیخ اشراق اشاره دارد (امام‌خمینی، تقریرات، 1/122 ـ 123؛ 2/270 و 3/113؛ امام‌خمینی، آداب الصلاة، 327) (← مقاله سهروردی، شهاب‌الدین). ایشان در نامه خود به گورباچف، وی را به خواندن کتاب‌های سهروردی در حکمت اشراق نیز دعوت کرده است (امام‌خمینی، صحیفه، 21/224). ایشان با بهره‌بردن از آرا و مبانی شیخ اشراق در مواردی نیز به بررسی و نقد آنها پرداخته است؛ ازجمله در بحث علم الهی، علم فعلی حق‌تعالی، عدم رجوع صفات الهی به یکدیگر و تناسخ (امام‌خمینی، تقریرات، 2/229، 339 و 341 ـ 342؛ امام‌خمینی، آداب الصلاة، 267؛ امام‌خمینی، مصباح الهدایه، 54؛ امام‌خمینی، چهل حدیث، 612 ـ 613).

ج) مکتب صدرایی: این مکتب همراه با عناصر و مؤلفه‌های خاصی است که ملاصدرا با فهم و ذکاوت خاص خود، به آثار علمی گذشتگان در دستگاه فلسفی‌اش هویتی جدید بخشید؛ به گونه‌ای که توانست نتایجی بر این اصول متفرع کند که فلاسفه گذشته از آنها غافل بودند (یزدان‌پناه، شاخصه‌های کلان، 20). مکتب متعالیه را می‌توان نقطه وصل تفکرات کلامی، فلسفی و عرفانی دانست. ملاصدرا با استفاده از میراث فکری فلاسفه پیشین و بنانهادن مکتبی خاص، فلسفه را نه تنها در روش، بلکه در محتوا نیز با عرفان همسو کرد (یزدان‌پناه، فروغ معرفت، 1/122 ـ 123). همچنین روش عقلی را به‌تنهایی و بدون کمک از شهود و واردات قلبی، در شناخت حقیقت ناکام می‌داند (ملاصدرا، المبدأ و المعاد، 454؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 1/8 و 9/234). وی با تلفیق برهان و شهود و نوآوری‌های خود و با پیوند فلسفه و عرفان و استفاده از منابع قرآنی و روایات، مکتب فلسفی جدیدی عرضه کرد (آشتیانی، مقدمه کتاب سه رسائل فلسفی، 20 ـ 21؛ یزدان‌پناه، فروغ معرفت، 1/122) که به منزله کانون تقاطعی است که در آن فلسفه مشاء، اشراق و عرفان با یکدیگر تلاقی می‌کنند (مطهری، مجموعه آثار، 13/249) (← مقاله ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم). البته فلسفه ملاصدرا، فلسفه‌ای التقاطی نیست؛ زیرا ملاصدرا در نظام فلسفی خویش به ابتکارات بزرگ و به حل مسائل مهمی توفیق یافته است. سخن کسانی که فلسفه او را التقاطی می‌دانند یا منکر ابتکارات او هستند و یا ابتکارات او را بی‌اهمیت می‌دانند، برخاسته از عدم تعمق در این مکتب فلسفی است (فنایی اشکوری، مقدمه‌ای بر فلسفه اسلامی، 1/75). امام‌خمینی در مقام پیرو مکتب متعالیه، بر این باور است که راه‌حل فهم آیات الهی، آشنایی با حکمت متعالیه است (امام‌خمینی، چهل حدیث، 586 ـ 587). ایشان فلسفه ملاصدرا را برگرفته از معارف و متون دینی می‌داند (امام‌خمینی، آداب الصلاة، 304) و با ستودن انسجام و استحکام نظام حکمت متعالیه، ملاصدرا را بزرگ‌ترین فیلسوف الهی و مؤسس قواعد الهی و مجدد حکمت ما بعد الطبیعی می‌داند که برخی مسائل دینی را با برهان عقلی اثبات کرده و شریعت مطهره و حکمت الهی را با هم آمیخته است (امام‌خمینی، کشف اسرار، 36). ایشان نظام حکمت متعالیه را تجلی نور حکمت قرآن شمرده است (امام‌خمینی، کشف اسرار، 53).

امام‌خمینی حکمت صدرایی را در حل بسیاری از مباحث فلسفی راه‌گشا می‌داند (امام‌خمینی، الطلب و الاراده، 32 ـ 35؛ امام‌خمینی، چهل حدیث، 606؛ امام‌خمینی، حدیث جنود، 21 ـ 23) و براساس حکمت متعالیه، بر اصالت وجود و اعتباری‌بودن ماهیت در آثار خویش تأکید می‌کند و از اصالت وجود، به اصلی کلی یاد می‌کند که مسائلی چون اصل توحید و بسیاری از مباحث مبدأ و معاد با این اصل روشن می‌شوند (امام‌خمینی، تقریرات، 2/19 و 3/553 ـ 557؛ امام‌خمینی، چهل حدیث، 643). در موارد بسیاری نیز به انطباق رأی خود بر دیدگاه ملاصدرا و پیروی از مبانی حکمت صدرایی اشاره کرده، مبانی و اصولی چون اصالت وجود، حرکت جوهری، تشکیک در وجود، علم، اتحاد عاقل و معقول، نفس و مراتب آن و معاد جسمانی را می‌پذیرد (← مقاله ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم)؛ چنان‌که ایشان همه اصول یازده‌گانه مهم صدرایی در مباحث معاد جسمانی را به گونه‌ای شرح و تبیین می‌کند که نمایانگر باور جدّی ایشان به این مبانی و اصول است (امام‌خمینی، تقریرات، 3/553 ـ 587) (← مقاله معاد)؛ از این‌رو ایشان یکی از شارحان و مروجان حکمت متعالیه در عصر حاضر است.

امام‌خمینی به تفکر مشائی چندان دل‌بسته نبود؛ اما به حکمت متعالیه تعلق خاطر داشت و آن را با مشرب عرفانی تفسیر می‌کرد (حائری یزدی، جستارهای فلسفی، 356 ـ 357 و 482). ایشان در حدود سال‌های 1308 تا 1328 برای عموم مشتاقان به حکمت متعالیه، شرح منظومه و اسفار تدریس می‌کرد و یک دوره اسفار به غیر از مباحث جواهر و اعراض و بیش از سه دوره به تدریس منظومه پرداخت (مؤسسه تنظیم، مقدمه کتاب تقریرات فلسفه امام‌خمینی، 1/12) (← مقاله تدریس امام‌خمینی)؛ همچنین گفته شده ایشان تعلیقه‌هایی بر اسفار اربعه ملاصدرا نوشته که مفقود گشته است (مؤسسه تنظیم، مقدمه کتاب تقریرات فلسفه امام‌خمینی، 1/17؛ فنایی اشکوری، مقدمه‌ای بر فلسفه اسلامی معاصر، 30). رابطه فلسفه با عرفان: بررسی تاریخ تفکر فلسفی، نشان می‌دهد حکمای اسلامی در مسیر تحولات تاریخی حکمت، پذیرفته‌اند راه رسیدن به «حکمت» تنها بحث و استدلال نیست؛ بلکه می‌توان از روش شهودی و مبادی کشفی نیز برای سامان‌دادن به یک نظام فلسفی در کنار برهان سود جست (اعلایی بنایی، تأثیر عرفان نظری بر نظام حکمت صدرایی، 67). ابن‌سینا با وجود آنکه روح بحث و استدلال خشک بر فلسفه مشائی او سایه افکنده است، در برخی آثار خود، نظیر بخش‌های پایانی کتاب الاشارات و التنبیهات، همدلی بسیاری با عرفان و روش شهودی نشان داده است (ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، 147؛ اعلایی بنایی، تأثیر عرفان نظری بر نظام حکمت صدرایی، 68 ـ 69). شیخ اشراق نیز کشف و شهود را به صورت نظام‌مند در فلسفه خود با عنوان یکی از منابع هستی‌شناختی در کنار برهان و استدلال وارد کرد (یزدان‌پناه، حکمت اشراقی، 1/27 ـ 28؛ اعلایی بنایی، تأثیر عرفان نظری بر نظام حکمت صدرایی، 68 ـ 69). ملاصدرا نیز به عرفان و مکاشفه‌های عرفانی جهت‌گیری مثبت داشته، در کنار شناخت عقلی با عنوان یک راه شناخت واقعیت، به عرفان و شهود و مکاشفه توجه داشته است (ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 1/53 و 2/315). از سوی دیگر، بعضی عارفان نیز سعی در نزدیک‌کردن عرفان به فلسفه داشته‌اند و این امر در قرن هفتم و از زمان ابن‌عربی آغاز گردید. وی مباحث هستی‌شناسی را با یک نظام به‌هم‌پیوسته در کتاب‌های الفتوحات المکیه، فصوص الحکم و دیگر آثار خود آورده است (اعلایی بنایی، تأثیر عرفان نظری بر نظام حکمت صدرایی، 71).

بنابراین نزدیکی عرفان و فلسفه در طول تاریخ حرکتی دوسویه داشته است؛ یعنی همان‌گونه که در سیر تحولات فلسفه اسلامی، نوعی گرایش به فضای شهود و عرفان وجود دارد، در تاریخ عرفان نظری نیز این گرایش به هم‌زبانی با فضای فلسفی دیده می‌شود (ابن‌ترکه، تمهید القواعد، 270؛ یزدان‌پناه، مبانی و اصول، 34 ـ 50؛ اعلایی بنایی، تأثیر عرفان نظری بر نظام حکمت صدرایی، 73)؛ زیرا فلسفه و برهان میزان عرفان نظری شناخته شده است؛ یعنی عقل در شرایط خاص، یکی از میزان‌هایی است که می‌تواند در تمایز شهود کاذب و صادق سودمند باشد (ابن‌ترکه، تمهید القواعد، 270 ـ 272؛ جوادی آملی، رحیق مختوم، 1/138؛ اعلایی بنایی، تأثیر عرفان نظری بر نظام حکمت صدرایی، 76) (← مقاله کشف و شهود). عرفان نیز به بهینه‌سازی و ارتقای قواعد فلسفی کمک کرد و توانست تحلیل‌های تازه ارائه دهد یا لوازم و فروعاتی از آن تحلیل استخراج کند که به غنای فلسفه و حکمت بینجامد (اعلایی بنایی، تأثیر عرفان نظری بر نظام حکمت صدرایی، 77).

امام‌خمینی میان عرفان و برهان تعارضی نمی‌بیند؛ بلکه هر کدام از آنها را مرتبه‌ای برای رسیدن به مقصود و حقیقت می‌داند (امام‌خمینی، مصباح الهدایه، 65). ایشان کشف و شهود را فراتر از عقل می‌داند، اما پذیرش همان کشف را موکول به حکم عقل دانسته، معتقد است عقل، راه رسیدن به مقصود و اطلاع بر عالم غیب است (امام‌خمینی، تنقیح الاصول، 1/234؛ امام‌خمینی، آداب الصلاة، 93 ـ 95 و 131؛ امام‌خمینی، حدیث جنود، 89). به باور ایشان، فلسفه و عرفان دو راه معرفت به واقع‌اند که اگر به‌درستی و با رعایت شرایط به کار گرفته شوند، نتایج حاصل از آنها با یکدیگر تنافی نخواهد داشت (امام‌خمینی، مصباح الهدایه، 65). ایشان فرق فیلسوف و عارف را در این می‌داند که حکیم و فیلسوف کسی است که مفاهیم را بداند و با براهین، وجود صرف را اثبات کند، اما عارف کسی است که کلیات و مفاهیم را نمی‌بیند، بلکه به مشاهده حضوری، شخصیات را شهود می‌کند (امام‌خمینی، تقریرات، 3/116 ـ 117).

دیدگاه‌های ویژه

امام‌خمینی در آثار فلسفی و عرفانی خود، در ضمن طرح مباحث فلسفی، در موارد پرشماری به نقد آرای دیگران می‌پردازد و یا تقریر جدیدی از آن ارائه می‌کند که ازجمله آنها می‌توان به این مباحث اشاره کرد:

1. برهان صدیقین: برهانی است که در آن وجود خدا با تأمل در محض وجود یا نفس وجود ثابت می‌شود (ملاصدرا، مفاتیح الغیب، 239؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، 174). در این برهان برای شناخت و اثبات خداوند تنها به ذات حق استناد می‌شود (ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 46؛ عبودیت، درآمدی به نظام، 2/158 ـ 159). حکما تقریرهای گوناگونی از این برهان داشته‌اند (ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 6/ 13 ـ 15؛ سبزواری، شرح المنظومه، 3/502 ـ 510). امام‌خمینی با رویکرد خاص به برهان صدیقین پرداخته، این برهان را طریقی شهودی برای اثبات حق‌تعالی تلقی می‌کند؛ طریقی که از مقدمات فلسفی خالی است و تنها در مقام تعبیر با الفاظ بیان می‌شود (امام‌خمینی، چهل حدیث، 191؛ احمدی سعدی، برهان صدیقین از دیدگاه امام‌خمینی، 69)، و از این‌رو آن را برهان صدیقین می‌گویند که نقشه تجلیات قلوب صدیقین است؛ زیرا آنان از مشاهدات ذات، به شهود اسما و صفات نایل می‌آیند و در آینه اسما و صفات، اعیان و مظاهر را شهود می‌کنند (امام‌خمینی، چهل حدیث، 191؛ احمدی اسعدی، برهان صدیقین از دیدگاه امام‌خمینی، 69). امام‌خمینی این برهان را نفس تجلیات حق‌تعالی بر نفس عارف می‌داند که علم به اعیان و مظاهر از آن حاصل می‌شود (امام‌خمینی، چهل حدیث، 191 ـ 192) (← مقاله خداشناسی).

2. برهان فطرت: یکی از براهینی که در فلسفه در اثبات اصول عقاید استفاده می‌شود راه فطرت یا تصفیه قلب است (ملاصدرا، کسر الاصنام الجاهلیه، 129 ـ 131). امام‌خمینی نیز این برهان را در مسائل گوناگون توسعه داده، آن را در مسائلی چون، اثبات ذات و صفات حق‌تعالی، اثبات نبوت، بعثت رسل، انزال کتب، وجود ملائکه، معاد و مسائل اخلاقی، جاری و راه‌گشا می‌داند (امام‌خمینی، چهل حدیث، 181 ـ 187؛ امام‌خمینی، حدیث جنود، 98) (← مقاله‌های فطرت؛ خداشناسی).

3. صفات ثبوتی و سلبی: حکمای الهی صفات الهی را به صفات ثبوتی و سلبی تقسیم می‌کنند (ملاصدرا، مفاتیح الغیب، 253). امام‌خمینی بر این تقسیم نقدهایی وارد می‌کند و خود میزانی دقیق در این مسئله به دست می‌دهد (امام‌خمینی، چهل حدیث، 616 ـ 617؛ امام‌خمینی، تقریرات، 2/35 ـ 48 و 107 ـ 142)؛ همچنین ایشان سخن مشهور محققان را که صفات سلبیه را به سلب امکان ارجاع می‌دهند، نمی‌پذیرد و معتقد است ذات الهی مصداق ذاتی تمام صفات الهی و مصداق بالعرض هر یک از صفات سلبی نیز هست (امام‌خمینی، چهل حدیث، 609) (← مقاله اسما و صفات).

4. حدوث زمانی عالم: بحث از حدوث و قدم عالم، در آثار امام‌خمینی به گونه گسترده آمده است. ایشان با نقد و ردّ دیدگاه‌های اهل حدیث (مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، 54/234 ـ 254) و با مبانی فلسفی و عرفانی به تبیین این مسئله می‌پردازد (امام‌خمینی، تقریرات، 1/107 و 113 ـ 115) و با بیان ویژه‌ای، در صدد اثبات حدوث زمانی حتی برای مجردات است. درحالی‌که زمان به معنای معروف و رایج فلسفی در مجردات راه ندارد، ایشان در آثار خود ازجمله تقریرات فلسفه و تعلیقات بر فصوص، با مبانی عرفانی و با تکیه بر بسط و قبض اسمای الهی به اثبات ‌آن پرداخته است (امام‌خمینی، تقریرات، 1/116 ـ 120؛ امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، 34) (← مقاله حدوث و قدم).

5. بحث جعل و اصالة الوجود: در فلسفه بحث از جعل، از فروعات مسئله اصالت وجود شمرده شده است (طباطبایی، نهایة الحکمه، 9 ـ 17) و قول به اصالت وجود، ملازم قول به مجعولیت وجود و قول به اصالت ماهیت، ملازم مجعولیت ماهیت آمده است (سبزواری، شرح المنظومه، 2/221 ـ 231). بعضی نیز قائل به اصالت وجود در واجب و اصالت ماهیت در ممکن شده‌اند (دوانی، ثلاث رسائل، 168). امام‌خمینی میانه این اقوال را گرفته، معتقد است منافاتی میان قول به اصالت وجود و اعتباری‌بودن ماهیت با قول به مجعول‌بودن ماهیت در عرفان نیست، و طبق مبنای عرفانی، قول به مجعول‌بودن ماهیت صحیح است (امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، 289) (← مقاله‌های اصالت وجود؛ وجود).

6. وهم کل: در آثار امام‌خمینی سخن از وهم کل به میان آمده که دارای تجرد برزخی ظلمانی و سرچشمه مظاهر گمراهی و دوری از حق است. این موجود، حقیقت شیطان و ابلیس است که باقی شیاطین مظهر و جلوه‌های اویند (امام‌خمینی، آداب الصلاة، 230) (← مقاله شیطان). این اصطلاح در سخنان فلاسفه سابقه نداشته؛ بلکه مختص به ایشان است.

7. سمع و بصر: برخی حکمای الهی، حیثیت‌های مختلف را در اسمای الهی نمی‌پذیرند و بعضی از اسما را به بعضی دیگر ارجاع می‌دهند؛ چنان‌که سمع و بصر حق‌تعالی را به علم بر می‌گردانند (خواجه‌نصیر، اجوبة المسائل، 96؛ خواجه‌نصیر، نقد المحصل، 287؛ حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، 289) و برخی دیگر علم را به سمع و بصر ارجاع می‌دهند (شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، 2/150 ـ 153؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 6/423).

امام‌خمینی ارجاع بعضی صفات به صفات دیگر را نمی‌پذیرد (امام‌خمینی، تقریرات، 2/342)؛ زیرا لازمه آن این است که حق‌تعالی در ذات خود خالی از بعضی صفات باشد؛ درحالی‌که هر صفتی از صفات کمال برای حق‌تعالی ثابت است، بدون اینکه مقید به قید باشد؛ چنان‌که هر یک از اراده، سمع و بصر از کمالات حقیقت موجودند و حق‌تعالی واجد این حقایق است (امام‌خمینی، چهل حدیث، 613 ـ 614) (← مقاله علم الهی).

شرایط تحصیل فلسفه

بحث‌های حکمت نظری و فلسفه، بحث‌هایی عمیق و دقیق بوده، و ورود به این مباحث برای هر کسی جایز نیست؛ از این‌رو برای تحصیل علم فلسفه شرایطی لازم است؛ ازجمله: 1. داشتن تفکر عقلانی و ذوق فلسفی: انسان‌ها از نظر ذوق و تفکر متفاوت‌اند و همگان برخوردار از ذوق و تفکر فلسفی نیستند؛ بنابراین تنها کسانی می‌توانند مباحث فلسفی را درک کنند که از ذوق فلسفی و تفکر خاصی برخوردار باشند؛ 2. تسلط کافی به مباحث منطق: طالب فلسفه علاوه بر داشتن ذوق فلسفی، باید بر مباحث منطقی نیز تسلط کافی داشته باشد و مباحثی چون قیاس را به‌خوبی بداند و اَشکال اقترانی را از استثنایی بازشناسی کند و بر شرایط انتاج آنها واقف باشد و شرایط قیاس و اصناف مغالطه‌های لفظی و معنوی را بداند (ربانی گلپایگانی، ایضاح الحکمه، 1/19 ـ 20).

امام‌خمینی نیز برای تحصیل علم فلسفه، شرایطی قائل است؛ ازجمله: 1. استعداد و آمادگی: امام‌خمینی در عرضه مباحث دقیق فلسفی بر کسانی که از فطانت و آمادگی لازم فکری برخوردار نبودند، پرهیز می کرد. به اعتقاد ایشان هر علمی را اهلی است و مباحث فلسفه و الهیات از عمیق‌ترین مباحثی است که به ذوق و آمادگی لازم نیاز دارد. این مباحث به قدری عمیق و دقیق است که شیخ الرئیس، ابن‌سینا که در هوش و استعداد بی‌نظیر است، در برخورد با برخی مباحث فلسفی اظهار عجز و ناتوانی می‌کند؛ چنان‌که او در فهم مسائل ما بعد الطبیعه ارسطو، چهل بار کتاب فارابی را مطالعه می‌کند و با تضرع به درگاه ربوبی، رمز و حل آن مسائل فلسفی را درخواست می‌کند (امام خمینی، مصباح الهدایه، 68 ـ 69؛ ربانی گلپایگانی، ایضاح الحکمه، 1/20 ـ 21). اهمیت این مطلب به‌حدی است که برای شرکت در درس فلسفه امام‌خمینی که به صورت محدود برگزار می‌شد، افراد با اجازه ایشان در درسی مانند اسفار شرکت می‌کردند. قابلیت شاگردان را باید یکی از استادان تأیید می‌کرد؛ چنان‌که ایشان پس از مدتی تدریس فلسفه، از شاگردان خواسته بود آن مطالب درسی را بنویسند و برای ملاحظه، به ایشان تحویل دهند و تنها در صورت تأیید، شاگردان می‌توانستند شرکت در درس فلسفه را ادامه دهند (ملکوتی، خاطرات آیت‌الله مسلم ملکوتی، 32؛ ضیایی، نهضت فلسفی امام‌خمینی، 13) (← مقاله تدریس امام‌خمینی).

2. تهذیب نفس: امام‌خمینی فراگیری فلسفه بدون تهذیب نفس را موجب حیرانی و سرگردانی می‌داند (امام خمینی، دیوان امام، 115؛ ضیایی، نهضت فلسفی امام‌خمینی، 100). اینکه شخص بدون تهذیب نفس خود را انبار الفاظ و اصطلاحات فلسفی کند و در مجالس علمی، حاضران را فریفته معلومات فلسفی خود کند، فریب شیطان را خورده است (ضیایی، نهضت فلسفی امام‌خمینی، 100)؛ از این‌رو ایشان شناخت برهان و فلسفه بدون تهذیب را مانند تصدیق قضایا بدون تصور می‌داند؛ یعنی چه بسا شخص مباحث فلسفی را بتواند ثابت کند، ولی از تصور آنها عاجز بماند؛ نظیر ربط حادث به قدیم، کیفیت معیت حق با خلق، ظهور حق در خلق و...؛ درحالی‌که تنها طریق راه‌یافتن به مسائل فلسفی، مجاهدت با نفس است (امام‌خمینی، صحیفه، 18/447 ـ 448؛ ضیایی، نهضت فلسفی امام‌خمینی، 102).

روش فلسفی امام‌خمینی: فکر فلسفی امام‌خمینی نظم خاصی داشته است. اندیشه‌های ایشان در قالب منظومه فکری خاص، تحلیل، تبیین و وصف شده است، نظام فلسفی ایشان منطبق بر اصول و موازین دینی و اسلامی و متأثر از اندیشه‌های فلسفی و عرفانی پیشینیان است. جهان‌بینی الهی، توحید و هستی‌شناسی در کنار انسان‌شناسی، مهم‌ترین و زیربنایی‌ترین اصول فلسفی ایشان است که مبتنی بر حکمت متعالیه است (عروتی موفق، مبانی هستی‌شناسی اندیشه سیاسی امام‌خمینی، 55). ایشان در مطالب و مسائل فلسفی خویش روشی دارد که وی را از دیگر فلاسفه پیشین ممتاز می‌سازد و ازجمله آنها می‌توان به این موارد اشاره کرد: 1. پرهیز از تقلید و تلاش در جهت فلسفه‌ورزی: روش امام‌خمینی در فلسفه، علاوه بر وصف و گزارش، همراه و آمیخته با نوآوری بوده است. ایشان در عین حال که به بیان دیدگاه‌های فلاسفه صاحب‌نظر می‌پرداخت، به اجتهاد و نوآوری در این علم نیز توجه داشت (امام خمینی، تقریرات، 1/183 ـ 184؛ لک‌زایی، روش‌شناسی شارحان حکمت متعالیه با تاکید بر روش‌شناسی فلسفی امام‌خمینی و علامه طباطبایی، 56).

2. نیامیختن علوم حقیقی با علوم اعتباری: امام‌خمینی اگرچه خود هم فیلسوف و عارف است و هم فقیه و اصولی، از خلط علوم حقیقی با علوم اعتباری به‌شدت پرهیز می‌کند و پرهیز می‌دهد. ایشان چون مسائل فلسفه را جزء علوم حقیقی می‌داند، استفاده از آنها را در علوم اعتباری درست نمی‌داند (امام خمینی، تهذیب الاصول، 1/318 و 488؛ امام خمینی، الاستصحاب، 219 ـ 220؛ همدانی، تبیین دیدگاه‌های انتقادی امام‌خمینی رحمه الله در استفاده از روش فلسفی در علم اصول، 114). ایشان به آرای فقهایی چون میرزامحمدحسین نایینی و محمدحسین اصفهانی، آنجا که مسائل فلسفی را در مباحث اصولی مطرح کرده‌اند، پرداخته، اشکالات دیدگاه آنان را بیان کرده است (امام خمینی، جواهر الاصول، 1/43، 288؛ امام خمینی، تهذیب الاصول، 1/175؛ امام خمینی، مناهج الوصول، 1/404 ـ 406؛ لک‌زایی، روش‌شناسی شارحان حکمت متعالیه با تاکید بر روش‌شناسی فلسفی امام‌خمینی و علامه طباطبایی، 56) (← مقاله اصول فقه).

3. حفظ حدود و قلمرو فلسفه: امام‌خمینی برای فلسفه قلمرو و حدود مستقلی قائل است و دخالت فلسفه در عرفان و یا دخالت عرفان در فلسفه را سبب نابودی هر دو می‌داند (امام خمینی، تقریرات، 2/200؛ لک‌زایی، روش‌شناسی شارحان حکمت متعالیه با تاکید بر روش‌شناسی فلسفی امام‌خمینی و علامه طباطبایی، 71).

4. تقدم دلیل عقلی بر نقلی: به باور امام‌خمینی در مسائل اعتقادی و فلسفی تعبد وجهی ندارد؛ زیرا در اعتقادات تا عقل چیزی را باور نکند، به آن اعتقاد پیدا نمی‌کند (امام خمینی، تقریرات، 1/115؛ لک‌زایی، روش‌شناسی شارحان حکمت متعالیه با تاکید بر روش‌شناسی فلسفی امام‌خمینی و علامه طباطبایی، 59). 5. استفاده از تعابیر و واژگان قرآنی و روایی در تبیین مباحث فلسفی (امام خمینی، تقریرات، 1/160؛ لک‌زایی، روش‌شناسی شارحان حکمت متعالیه با تاکید بر روش‌شناسی فلسفی امام‌خمینی و علامه طباطبایی، 56): ایشان در زمینه مسائل فلسفی به آیات و روایات و ادعیه توجه تام داشته، در استدلال‌های فلسفی و نقد آرای دیگران از آنها بهره برده است (امام خمینی، تقریرات، 1/112 ـ 114 و 126 ـ 128؛ لک‌زایی، روش‌شناسی شارحان حکمت متعالیه با تاکید بر روش‌شناسی فلسفی امام‌خمینی و علامه طباطبایی، 69)؛ چنان‌که ایشان وقتی حدوث زمانی عالم را به شیوه حکمت متعالیه مطرح می‌کند و به نقد دیدگاه متکلمان می‌پردازد، معتقد است اگر به حدوث زمانی ـ به آن معنا که متکلمان باور دارند ـ قائل شود، اسمای «قدیم الاحسان» و «دائم الفضل»بودن خداوند، بدون مظهر خواهند ماند (امام خمینی، تقریرات، 1/133؛ لک‌زایی، روش‌شناسی شارحان حکمت متعالیه با تاکید بر روش‌شناسی فلسفی امام‌خمینی و علامه طباطبایی، 69).

پانویس

الگو:پانویس۲

منابع

  • آشتیانی، سیدجلال‌الدین، مقدمه کتاب سه رسائل فلسفی، تألیف ملاصدرا، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، 1387ش.
  • ابن‌ترکه، صائن‌الدین، تمهید القواعد، تحقیق سیدجلال‌الدین آشتیانی، تهران، وزارت فرهنگ و آموزش عالی، چاپ اول، 1360ش.
  • ابن‌سینا، حسین‌بن‌عبدالله، الاشارات و التنبیهات، قم، بلاغت، چاپ اول، 1375ش.
  • ابن‌سینا، الشفاء، الالهیات، تصحیح سعید زاید، قم، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، 1404ق.
  • ابن‌سینا، عیون الحکمه، بیروت، دارالقلم، چاپ دوم، 1980م.
  • ابن‌سینا، النجاة من الغرق فی بحر الضلالات، تصحیح محمدتقی دانش‌پژوه، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1379ش.
  • ابن‌منظور، محمدبن‌مکرم، لسان العرب، تحقیق جمال‌الدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.
  • احمدی سعدی، عباس، برهان صدیقین از دیدگاه امام‌خمینی، مجله خردنامه صدرا، شماره 34، 1384ش.
  • اعلایی بنایی، علی، تأثیر عرفان نظری بر نظام حکمت صدرایی، تهران، فرهنگ و اندیشه، چاپ اول، 1396ش.
  • اکبریان، رضا، حکمت متعالیه و تفکر فلسفی معاصر، تهران، بنیاد حکمت صدرا، چاپ اول 1386ش.
  • امام‌جمعه، مهدی، سیر تحول مکتب فلسفی اصفهان از ابن‌سینا تا ملاصدرا، تهران، حکمت و فلسفه اسلامی، چاپ اول، 1396ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی، چاپ ‌شانزدهم، 1388ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، الاستصحاب، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ سوم، 1385ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، انوار الهدایة فی التعلیقة علی الکفایه، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ سوم، 1385ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، قم، پاسدار اسلام، چاپ دوم، 1410ق.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، تفسیر سوره حمد، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ یازدهم، 1388ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، 1385ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، تنقیح الاصول، تقریر حسین تقوی اشتهاردی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ سوم، 1385ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، تهذیب الاصول، تقریر جعفر سبحانی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، 1387ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، جواهر الاصول، تقریر محمدحسن مرتضوی لنگرودی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ اول، 1423ق.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، دیوان امام (سروده‌های حضرت امام‌خمینی)، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ پنجم، 1374ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، الرسائل العشره، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ سوم، 1387ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ چهارم، 1388ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوازدهم، 1387ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح دعاء السحر، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ چهارم، 1386ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ پنجم، 1389ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، الطلب و الاراده، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ چهارم، 1387ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، کشف اسرار، تهران، محمد، بی‌تا؛ همو، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ ششم، 1386ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، مناهج الوصول الی علم الاصول، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ سوم، 1387ش. *ایمان‌پور، منصور، معیار تشخیص مسائل فلسفی اولی و میزان پایبندی فیلسوفان اسلامی بدان، مجله تاریخ فلسفه، شماره 4، 1395ش.
  • بهمنیاربن‌مرزبان، التحصیل، تصحیح مرتضی مطهری، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1375ش.
  • پناهی‌آزاد، حسن، فلسفه حکمت صدرایی، تهران، فرهنگ و اندیشه، چاپ اول، 1394ش.
  • جرجانی، سیدشریف، شرح المواقف، تصحیح بدرالدین نعسانی، قم، شریف الرضی، چاپ اول، 1325ق. *جوادی آملی، عبدالله، رحیق مختوم، تحقیق حمید پارسانیا، قم، اسراء، چاپ سوم، 1386ش.
  • حائری یزدی، مهدی، جستارهای فلسفی، تهران، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، چاپ اول، 1384ش.
  • حلی، علامه، حسن‌بن‌یوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تحقیق و تعلیق حسن حسن‌زاده آملی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم، 1413ق.
  • خمینی، سیداحمد، امام، حوزه و سیاست، مجله حضور، شماره 1، 1370ش.
  • خواجه‌نصیر طوسی، محمدبن‌محمد، اجوبة المسائل النصیریه، به اهتمام عبدالله نورانی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول، 1383ش.
  • خواجه‌نصیر طوسی، محمد‌بن‌محمد، تلخیص المحصل المعروف بنقد المحصل، بیروت، دارالاضواء، چاپ دوم، 1405ق.
  • دوانی، جلال‌الدین، ثلاث رسائل، مشهد، پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1411ق.
  • ربانی گلپایگانی، علی، ایضاح الحکمه، قم‌، مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ اول، 1371ش.
  • سبحانی جعفر، بیان وصف تو گفتن نه در حد امکان است، مجله کیهان فرهنگی، شماره 63، 1368ش. *سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، تصحیح و تعلیق حسن حسن‌زاده آملی، تهران، ناب، چاپ اول، 1369 ـ 1379ش.
  • سجادی، سیدجعفر، فرهنگ معارف اسلامی، تهران، دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1373ش.
  • شهرزوری، شمس‌الدین، نزهة الارواح و روضة الافراح، ترجمه مقصودعلی تبریزی، تهران، علوم فرهنگی، چاپ اول، 1365ش.
  • شیخ اشراق، سهروردی، شهاب‌الد‌ین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری کربن و دیگران، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ دوم، 1375ش.
  • ضیایی، علی‌اکبر، نهضت فلسفی امام‌خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ اول، 1381ش.
  • طباطبایی، سیدمحمدحسین، نهایة الحکمه، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوازدهم، 1416ق.
  • طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تصحیح سیداحمد حسینی اشکوری، تهران، مرتضوی، چاپ سوم، 1375ش.
  • عارفی، عباس، مکتب فلسفه شیراز و اصفهان، چاپ‌شده در درآمدی بر تاریخ فلسفی اسلامی، زیر نظر محمد فنایی اشکوری، تهران، سمت، چاپ اول، 1394ش.
  • عبودیت، عبدالرسول، حکمت متعالیه، چاپ‌شده در درآمدی بر تاریخ فلسفی اسلامی، زیر نظر محمد فنایی اشکوری، تهران، سمت، چاپ اول، 1395ش.
  • عبودیت، عبدالرسول، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، تهران، سمت، چاپ اول، 1386ش.
  • عروتی موفق، اکبر، مبانی هستی‌شناسی اندیشه سیاسی امام‌خمینی، مجله پژوهشنامه انقلاب اسلامی، شماره 21، 1395ش.
  • غفاری، ابوالحسن، جستارهایی در فلسفه‌های مضاف، تهران، فرهنگ و اندیشه، چاپ اول، 1398ش.
  • غفاری، ابوالحسن، فلسفه مضاف از دیدگاه علامه جعفری، مجله قبسات، شماره 83، 1396ش.
  • فاخوری، حسن، تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، چاپ سوم، 1367ش.
  • فتّال نیشابوری، محمدبن‌احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، قم، رضی، چاپ اول، 1375ش؛ *فروغی، محمدعلی، سیر حکمت در اروپا، تهران، زوار، چاپ اول، 1360ش.
  • فنایی اشکوری، محمد، مقدمه‌ای بر فلسفه اسلامی و تاریخ آن، چاپ‌شده در درآمدی بر تاریخ فلسفی اسلامی، تهران، سمت، چاپ اول، 1394ش.
  • فنایی اشکوری، محمد، مقدمه‌ای بر فلسفه اسلامی معاصر، قم، مؤسسه آموزشی پژوهشی امام‌خمینی، چاپ اول، 1389ش.
  • قطب‌الدین ‌شیرازی، محمودبن‌مسعود، شرح حکمة الاشراق، به اهتمام عبدالله نورانی و مهدی محقق، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ اول، 1383ش.
  • کرد فیروزجایی، یارعلی، چیستی فلسفه اسلامی، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول، 1390ش.
  • کرد فیروزجایی، یارعلی، نخستین ایام فلسفه، چاپ‌شده در درآمدی بر تاریخ فلسفی اسلامی، زیر نظر محمد فنایی اشکوری، تهران، سمت، چاپ اول، 1394ش.
  • کرد فیروزجایی، یارعلی، نوآوری‌های فلسفه اسلامی، قم، مؤسسه آموزشی پژوهشی امام‌خمینی، چاپ اول، 1385ش.
  • لک‌زایی، رضا، روش‌شناسی شارحان حکمت متعالیه با تاکید بر روش‌شناسی فلسفی امام‌خمینی و علامه طباطبایی، نهران، عروج، چاپ اول، 1390ش.
  • مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
  • محیطی اردکانی، حسن، نقد و بررسی نظریه‌ دیده‌بانی پیرامون ماهیت فلسفه‌ مضاف، مجله معرفت، شماره 207، 1393ش.
  • مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج1، تهران، صدرا، چاپ دهم، 1380ش.
  • مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج5، تهران، صدرا، چاپ دهم، 1385ش.
  • مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج13، تهران، صدرا، چاپ هشتم، 1386ش.
  • مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج14، تهران، صدرا، چاپ دهم، 1386ش.
  • مظفری، حسین، مفسران و منتقدان حکمت متعالیه، چاپ‌شده در درآمدی بر تاریخ فلسفه اسلامی، زیر نظر محمد فنایی اشکوری، تهران، سمت، چاپ اول، 1394ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1981م.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، رسالة فی الحدوث، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، چاپ اول، 1378ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیه، تصحیح سیدجلال‌الدین آشتیانی، مشهد، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دوم، 1360ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، العرشیه، تصحیح غلامحسین آهنی، تهران، مولی، 1361ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، المبدأ و المعاد، تصحیح سیدجلال‌الدین آشتیانی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1354ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، کسر الاصنام الجاهلیه، تصحیح محسن جهانگیری، تهران، بنیاد حکمت ‌صدرا، چاپ اول، 1381ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، المشاعر، به اهتمام هانری کربن، تهران، طهوری، چاپ دوم، 1363ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، مفاتیح الغیب، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، 1363ش.
  • ملکوتی، مسلم، خاطرات آیت‌الله مسلم ملکوتی، تدوین عبدالرحیم اباذری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1385ش.
  • مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی، مقدمه کتاب تقریرات فلسفه امام‌خمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، چاپ دوم، 1385ش.
  • نصر، سیدحسین و لیمن اولیور، تاریخ فلسفه اسلامی، تهران، حکمت، چاپ اول، 1386ش.
  • همدانی، مصطفی، تبیین دیدگاه‌های انتقادی امام‌خمینی رحمه الله در استفاده از روش فلسفی در علم اصول، مجله فقه، شماره 82، 1393ش.
  • یزدان‌پناه، سیدیدالله، حکمت اشراقی، چاپ‌شده در درآمدی بر تاریخ فلسفه اسلامی، زیر نظر محمد فنایی اشکوری، تهران، سمت، چاپ اول، 1394ش.
  • یزدان‌پناه، سیدیدالله، خواجه‌نصیرالدین طوسی و سطوح سه‌گانه کلامی، فلسفی و عرفانی، مجله انوار معرفت، شماره 3، 1391ش.
  • یزدان‌پناه، سیدیدالله، شاخصه‌های کلان مکتب فلسفی با تأکید بر مکتب مشاء و اشراق، مجله معرفت فلسفی، شماره 38، 1391ش.
  • یزدان‌پناه، سیدیدالله، فروغ معرفت در اسرار خلافت و ولایت، تدوین سعید هلالیان، تهران، عروج، چاپ اول، 1395ش.
  • یزدان‌پناه، سیدیدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، تدوین سیدعطا انزلی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام‌خمینی، چاپ اول، 1388ش.
  • یوسفیان، حسن، شکل‌گیری فلسفه اسلامی، چاپ‌شده در درآمدی بر تاریخ فلسفی اسلامی، زیر نظر محمد فنایی اشکوری، تهران، سمت، چاپ اول، 1394ش.

باقر صاحبی

  1. (ابن‌منظور، لسان العرب، 9/273.)
  2. (طریحی، مجمع البحرین، 5/107؛ مطهری، مجموعه آثار، 5/128؛ ← سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، 3/1434.)
  3. (مطهری، مجموعه آثار، 5/129.)
  4. (مطهری، مجموعه آثار، 5/131.)
  5. (ابن‌سینا، عیون الحکمه، 16 ـ 17.)
  6. (قطب‌الدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، 30؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 1/20.)
  7. (امام‌خمینی، آداب الصلاة، 20.)
  8. (مطهری، مجموعه آثار، 5/129 ـ 130.)
  9. (مطهری، مجموعه آثار، 13/342 ـ 344.)
  10. (قطب‌الدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، 15 ـ 16؛ ← مقاله حکما.)
  11. (فروغی، سیر حکمت در اروپا، 1/5.)
  12. (فروغی، سیر حکمت در اروپا، 1/18.)
  13. (فتال نیشابوری، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، 1/5 ـ 13.)
  14. (فنایی اشکوری، مقدمه‌ای بر فلسفه اسلامی، 1/150 ـ 152.)
  15. (کرد فیروزجایی، نخستین ایام، 1/160.)
  16. (یوسفیان، شکل‌گیری فلسفه اسلامی، 1/201؛ اکبریان، حکمت متعالیه و تفکر فلسفی معاصر، 301.)
  17. (کرد فیروزجایی، نخستین ایام، 1/384.)
  18. (یزدان‌پناه، فروغ معرفت، 1/180.)
  19. (یزدان‌پناه، فروغ معرفت، 1/180.)
  20. (یزدان‌پناه، حکمت اشراقی، 3/12.)
  21. (یزدان‌پناه، حکمت اشراقی، 3/1.)
  22. (یزدان‌پناه، حکمت اشراقی، 3/1 ـ 2؛ ← مقاله سهروردی، شهاب‌الدین.)
  23. (یزدان‌پناه، خواجه‌نصیر و سطوح سه‌گانه، 11.)
  24. (یزدان‌پناه، خواجه‌نصیر و سطوح سه‌گانه، 11؛ ← مقاله طوسی، خواجه‌نصیرالدین.)
  25. (عارفی، مکتب فلسفه شیراز و اصفهان، 3/120 ـ 121.)
  26. (عارفی، مکتب فلسفه شیراز و اصفهان، 3/121.)
  27. (مطهری، مجموعه آثار، 14/509.)
  28. (امام‌جمعه، سیر تحول مکتب فلسفی اصفهان از ابن‌سینا تا ملاصدرا، 214 ـ 215.)
  29. (اکبریان، حکمت متعالیه و تفکر فلسفی معاصر، 330.)
  30. (مطهری، مجموعه آثار، 5/152 ـ 154؛ نصر و اولیور، تاریخ فلسفه اسلامی، 3/191 ـ 196.)
  31. (امام‌خمینی، الحکمة المتعالیه، 1/5 ـ 9؛ امام‌خمینی، المبدأ و المعاد، 5 ـ 10؛ امام‌خمینی، العرشیه، 218 ـ 219؛ امام‌خمینی، المشاعر، 2 ـ 4؛ امام‌خمینی، عبودیت، حکمت متعالیه، امام‌خمینی، 3/270 ـ 271.)
  32. (اکبریان، حکمت متعالیه و تفکر فلسفی معاصر، 331)
  33. (اکبریان، حکمت متعالیه و تفکر فلسفی معاصر، 340.)
  34. (مظفری، مفسران و منتقدان حکمت متعالیه، 3/392)
  35. (آشتیانی، مقدمه کتاب سه رسائل فلسفی، 61 ـ 65؛ مظفری، مفسران و منتقدان حکمت متعالیه، 3/391 ـ 393.)
  36. (غفاری، جستارهایی، 125.)
  37. (غفاری، فلسفه مضاف، 134 ـ 135.)
  38. (محیطی اردکانی، نقد و بررسی نظریه‌ دیده‌بانی پیرامون ماهیت فلسفه‌ مضاف، 79 ـ 80.)
  39. (← مقاله استادان امام‌خمینی.)
  40. (یزدان‌پناه، فروغ معرفت، 1/194 ـ 196 و 200؛ ← مقاله تدریس.)
  41. (یزدان‌پناه، فروغ معرفت، 1/190.)
  42. (امام‌خمینی، آداب الصلاة، 241؛ امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، 204 و 303؛ امام‌خمینی، تقریرات، 1/40، 42 و 363؛ امام‌خمینی، الطلب و الاراده، 36.)
  43. (سبحانی، بیان وصف تو گفتن نه در حد امکان است، 2 ـ 3؛ ضیایی، نهضت فلسفی امام‌خمینی، 12.)
  44. (امام‌خمینی، صحیفه، 21/279؛ خمینی، امام، 1/18.)
  45. (خمینی، امام، 1/18 ـ 19.)
  46. (امام‌خمینی، چهل حدیث، 456.)
  47. (ضیایی، نهضت فلسفی امام‌خمینی، 84 ـ 85؛ فنایی اشکوری، مقدمه‌ای بر فلسفه اسلامی معاصر، 30 ـ 31؛ ← مقاله مطهری، مرتضی.)
  48. (شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، 2/10؛ شهرزوری، نزهة الارواح و روضة الافراح، 76؛ ملاصدرا، رسالة فی الحدوث، 153؛ فنایی اشکوری، مقدمه‌ای بر فلسفه اسلامی، 1/15.)
  49. (فنایی اشکوری، مقدمه‌ای بر فلسفه اسلامی، 1/16.)
  50. (فنایی اشکوری، مقدمه‌ای بر فلسفه اسلامی، 1/16.)
  51. (امام‌خمینی، کشف اسرار، 32.)
  52. (مطهری، مجموعه آثار، 1/237 ـ 238 و 362؛ پناهی‌آزاد، فلسفه حکمت صدرایی، 147.)
  53. (پناهی‌آزاد، فلسفه حکمت صدرایی، 147.)
  54. (فاخوری، تاریخ فلسفه در جهان اسلام، 99.)
  55. (پناهی‌آزاد، فلسفه حکمت صدرایی، 148)
  56. (مشاء، اشراق و حکمت متعالیه)
  57. (کرد فیروزجایی، چیستی فلسفه، 48؛ پناهی‌آزاد، فلسفه حکمت صدرایی، 148.)
  58. (امام‌خمینی، آداب الصلاة، 304.)
  59. (امام‌خمینی، تقریرات، 1/87 ـ 88؛ ← مقاله حکما)
  60. (امام‌خمینی، تقریرات، 1/87 ـ 88.)
  61. (امام‌خمینی، صحیفه، 18/263)
  62. (امام‌خمینی، آداب الصلاة، 304.)
  63. (امام‌خمینی، آداب الصلاة، 255.)
  64. (امام‌خمینی، کشف اسرار، 36؛ امام‌خمینی، تقریرات، 3/426 و 443.)
  65. (مطهری، مجموعه آثار، 13/871 ـ 873 و 884 ـ 885)
  66. (امام‌خمینی، الحکمة المتعالیه، 8/303)
  67. (امام‌خمینی، کشف اسرار، 34؛ امام‌خمینی، صحیفه، 9/391 ـ 392.)
  68. (ایمان‌پور، معیار تشخیص مسائل فلسفی اولی و میزان پایبندی فیلسوفان اسلامی بدان، 131.)
  69. (ربانی گلپایگانی، ایضاح الحکمه، 1/37.)
  70. (ابن‌سینا، النجاة، 140؛ابن‌سینا، الشفاء، 13؛ بهمنیار، التحصیل، 279؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 1/24.)
  71. (ایمان‌پور، معیار تشخیص مسائل فلسفی اولی و میزان پایبندی فیلسوفان اسلامی بدان، 138)
  72. (واحد، کثیر، قوه، فعل، کلی و جزئی...) است (ابن‌سینا، الشفاء، 15؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 1/24 ـ 25.)
  73. (ایمان‌پور، معیار تشخیص مسائل فلسفی اولی و میزان پایبندی فیلسوفان اسلامی بدان، 138.)
  74. (امام‌خمینی، انوار الهدایه، 1/269؛ امام‌خمینی، صحیفه، 18/451؛ امام‌خمینی، الرسائل العشره، 194.)
  75. (امام‌خمینی، تقریرات، 2/414 ـ 416؛ امام‌خمینی، صحیفه، 18/451.)
  76. (امام‌خمینی، تقریرات، 2/413 و 417.)
  77. (امام‌خمینی، مناهج الوصول، 1/35 ـ 45؛ ← مقاله علوم.)
  78. (امام‌خمینی، مناهج الوصول، 1/41 ـ 42؛ امام‌خمینی، تنقیح الاصول، 1/13.)
  79. (ابن‌سینا، الشفاء، 13 ـ 14؛ بهمنیار، التحصیل، 3.)
  80. (ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 1/ 20 ـ 22؛ ملاصدرا، المشاعر، 4 ـ 5.)
  81. (امام‌خمینی، صحیفه، 4/188.)
  82. (امام‌خمینی، تفسیر حمد، 109 ـ 110؛ امام‌خمینی، صحیفه، 16/219 ـ 220.)
  83. (امام‌خمینی، تقریرات، 3/472.)
  84. (امام‌خمینی، تقریرات، 3/468؛ لک‌زایی، روش‌شناسی شارحان حکمت متعالیه با تاکید بر روش‌شناسی فلسفی امام‌خمینی و علامه طباطبایی، 61.)
  85. (امام‌خمینی، تقریرات، 1/159 ـ 160، 381 ـ 382 و 2/10؛ امام‌خمینی، مصباح الهدایه، 47 ـ 48 و 65 ـ 66.)
  86. (یزدان‌پناه، شاخصه‌های کلان، 13 ـ 14.)
  87. (مطهری، مجموعه آثار، 5/148؛ یزدان‌پناه، شاخصه‌های کلان، 16.)
  88. (کرد فیروزجایی، نوآوری‌های فلسفه، 111 ـ 120.)
  89. (فنایی اشکوری، مقدمه‌ای بر فلسفه اسلامی، 1/74.)
  90. (فنایی اشکوری، مقدمه‌ای بر فلسفه اسلامی، 1/75.)
  91. (یزدان‌پناه، شاخصه‌های کلان، 16.)
  92. (امام‌خمینی، صحیفه، 21/223 ـ 224؛ ← مقاله نامه به میخائیل گورباچف.)
  93. (← مقاله ابن‌سینا، حسین‌بن‌عبدالله.)
  94. (← مقاله اصالت وجود.)
  95. (← مقاله‌های فلک؛ جسم.)
  96. (امام‌خمینی، تقریرات، 1/100 ـ 105.)
  97. (امام‌خمینی، تقریرات، 1/282 و 387) (← مقاله علم الهی)
  98. (امام‌خمینی، تقریرات، 1/120 ـ 121؛ 3/426) (← مقاله حرکت جوهری)