کاربر:Ma.sultanmoradi/صفحه تمرین۳
این کتاب دربارۀ این پرسش است که آیا از آیه «» (اسرا، ) اصلی استنباط کرد تا در صورت تعارض دیگر احکام شرعی بر آنان حاکم شود؟ از نظر نویسنده اگر بتوان چینن اصلی استنباط کرد، میتوان همچون اصل عدالت در جایگاهی قرار گیرد که بگوییم «خداوند حکمی بدون در نظر داشتن آن جعل نکرده است.»
معرفی اجمالی
اهمیت و جایگاه کتاب
نویسنده
فهرست
- مقدمه ( تعریف، جایگاه اهمیت)
- آثار و نتیج استنباطی اصل کرامت
- مستندات و مبانی اصل کرامت
- پرسشهای مهم پس از تقریر مفاد آیه برای استنباط احکام:
- ذاتی بودن کرامت انسانی
- اصل بود کرامت
- امکان استفاده از اصل کلامی برای استفاده حکمی
- قلمرو اصل کرامت
- روش کشف معیار کرامت
- نمونههایی از تعارض اصل کرامت با احکام فقه
- پیشنهاد باب فقه الکرامه
- جمعبندی
روششناسی
مدعیات
نویسنده با علم به پیشینه نداشتن این بحث در فقه شیعه، از بحث درباره آرای پیشینیان میگذرد. علاوه بر این، این اثر را فتح بابی برای بحثهای بیشتر در آینده میداند. نکتۀ نخستی که بایستی اثبات کند، اصل بودن مسئله کرامت است. پس از آن بایستی ویژگیهای این اصل (مبنای استدلالی آن، ذاتی بودنش و اثرش در فقه) را بربشمرد و سپس مباحث مرتبط با این اصل (حق اعمال اراده، اصل عدالت، نسبت حق و تکلیف و...) را بررسی کند.
کتاب به سیاق عمومی با تعریف لفظی و اصطلاحی موضوع خود یعنی کرامت آغاز میکند.
مکتب فقهی در برابر دیگر مکاتب
نویسنده در مقدمه از فقه همچون مکتبی فکری در برابر فلسفههای دیگر یاد میکند و حتی نسبت خود با نظریات زیستشناخت داروین را نیز مشخص میکند. بر همین منوال بیان میدارد که کرامت انسان به مسائلی همچون «تفاوت وجودی انسان با دیگر موجودات»، «هدف بعث و رسالت»، «ویژگی انسان در دستگاه تبلیغی پیامبران»، مربوط است. ایدۀ این پژوهش از سخنرانی علامه فضلالله با عنوان «آیا کرامت اصلی فقهی است» الهام گرفته است.
مدعای اصلی نویسنده این است که «کرامت» اصلی است ناظر به انسان بماهو انسان و برگرفته از ذات او است. بنا براین، هیچ حکمی در شریعت نمیتواند ناقض اصل کرامت انسانی باشد. اثبات این اصل باعث تجدید نظر در احکامی خواهد شد که نتایج آن موجب برتری جنسیتی، نژادی، قومی و حتی دینی است. از مضمون و گاهی تصریح کلام نویسنده چنین بر میآید که «کرامت انسان» را ـ در کنار اصل حاکمیت اراده و عدالت به مثابه انصاف ـ اصلی فلسفی یا نهایتاً کلامی میدانند که حاکم بر احکام شرعی است، نه اینکه خود اصلی فقهی باشد. طبق گزارش کتاب، در مقابل این دیدگاه، نظریهای وجود دارد که اولاً، کرامت را ذاتی طبیعت انسان نمیداند؛ بلکه قائل است ادله شرعی کرامت ناظر به انسانی است که واجد شرایط نظام ارزشی اسلام یا حتی مذهب باشد. ثانیاً آن را اصلی فقهی نمیداند و میگوید که آن مربوط به حوزههای دیگرِ دانش است.
پذیرش این اصل به شکلهای مختلفی در استنباط حکم شرعی موثر است. اول باعث سودهی تفسیری خواهد شد. دوم اینکه، در تطبق قواعد فقهی اثر گذار است، مثلاً در میتواند به عنوان یکی از مرجحات اصلی در تعادل و تراجیح باشد.
نقدها
نویسنده بخشهایی در بخشهایی از کتاب نقل قولهای عربی آورده است که شایسته بود در کتابی به زبان فارسی از ترجمۀ فارسی آنها استفاده میکرد. بررسی نظر مخالفان این برداشت مشده است. بخشهایی از کتاب نشان میدهد که مفاهیم «دین» «شریعت» و فقه یکی انگاشته شده است.