طنز در آیینه فقه (کتاب): تفاوت میان نسخهها
جز added Category:کتابهای مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) using HotCat |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{نویسنده | {{نویسنده | ||
|نویسنده = مجتبی عابدینی | |نویسنده = مجتبی خواجوند عابدینی | ||
|نویسنده۲ = | |نویسنده۲ = | ||
|نویسنده۳ = | |نویسنده۳ = |
نسخهٔ ۲۸ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۴۴
طنز در آیینه فقه | |
---|---|
اطلاعات کتاب | |
نویسنده | عزیزالله زارع آملی |
موضوع | فقه اجتماعی |
زبان | فارسی |
تعداد صفحات | ۲۰۸ |
اطلاعات نشر | |
ناشر | مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) |
محل نشر | قم |
تاریخ نشر | ۱۳۹۳ش |
- چکیده
طنز در آیینه فقه کتابی به زبان فارسی درباره احکام فقهی طنز در حوزههای اجتماعی و فرهنگی است. عزیزالله زارع آملی، کتاب را در سه بخش تألیف کرده است. در بخش اول مباحث مقدماتی مانند مفاهیم پایه طنز و مقایسه آن با مفاهیم مشابه تشریح میشود. در بخش دوم احکام فقهی مصادیق مختلف طنز بر اساس منابعی چون قرآن، سنت، اجماع و عقل استنباط شده است. در بخش سوم نیز به استعارهها، کنایهها و تشبیهات در قرآن و روایات اشاره کرده و آنها را با طنز پیوند داده است.
نویسنده، طنز را در ارتباط با موضوعاتی همچون لهو، مبالغه در طنز، امر به معروف، خیرخواهی و هتک حرمت بررسی کرده و نشان داده که طنز بهشرط رعایت حدود شرعی و اهداف اصلاحی میتواند مجاز، بلکه مستحب یا واجب باشد.
معرفی و گزارش ساختار
کتاب طنز در آیینه فقه پژوهشی است با هدف تبیین احکام طنز در مقولههای فرهنگی و اجتماعی. این کتاب در سال ۱۳۹۳ش و به همت مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) در در ۲۰۷ صفحه به چاپ رسیده است. نویسنده کتاب عزیز الله زارع آملی (زاده ۱۳۴۰ش) محقق و مدرس حوزه علمیه قم است که کتاب «دوجهان بینی اسلام و کمونیسم» نیز ازجمله آثار اوست.
کتاب در سه بخش و چندین فصل تنظیم شده است. نویسنده در بخش اول، به بررسی مفهوم طنز و مفاهیم مشابه مانند هزل، بذل و لطیفه (ص۲۹-۴۰)، انواع آن و هدف از طنز (ص۴۱-۵۲) و در نهایت به تاریخچه طنز در ایران پرداخته است (ص۵۳-۶۱). در بخش دوم در سیزده فصل، احکام طنز از منظر فقهی با اتکا به ادله فقهی بررسی شده است. در بخش سوم نیز به استعارهها، کنایهها و تشبیهات در قرآن و روایات اشاره کرده و آنها را با طنز پیوند داده تا نشان دهد طنز چگونه میتواند در قالبهای قرآنی و روایی به کار رود.
روششناسی
نویسنده در این کتاب، احکام تکلیفی مربوط به طنز را با استناد به ادله اربعه فقهی قرآن، سنت، اجماع و عقل (ص۱۴۰) بررسی کرده است. وی تلاش کرده است با استفاده از روایات فقهی و اخلاقی و همچنین تحلیل سند و دلالت آنها (۶۴-۷۶)، حکم الهی مربوط به هر موضوع را در حوزه طنز استخراج و بیان کند. وی از قواعد اصولی مانند اصل برائت (ص۶۰)، باب تزاحم (ص۱۶۷) همچنین از قواعد عقلی وجوب دفع افسد به فاسد (ص۱۶۷) نیز بهره جسته است. نویسنده در بعضی از فروعات فقهی با نگاه انتقادی به برخی تحلیلهای فقهی، نظرات آنان را نقد کرده و سعی کرده نظری جامع ارائه دهد (ص۱۱۶).
حکم اولی در طنز
نویسنده قبل از ورود به بیان احکام فقهی هر کدام از مصادیق طنز، ابتدا به تأسیس اصل اولی در حکم طنز در موارد مشکوک میپردازد. او قاعده برائت را بهعنوان اصل اولی در موارد مشکوک پذیرفته و بر اساس آن معتقد است هنگام شک در حرمت طنز، حکم به جواز آن میدهد. این استدلال بر اساس آیات، روایات و نیز قاعده «قبح عقاب بلا بیان» است. به گفته نویسنده در صورتی که حکم حرام بودن طنز به وضوح ثابت نشود، بهطور پیشفرض میتوان آن را مجاز دانست (ص۵۹-۶۱).
جمعبندی روایات مرتبط با طنز
نگارنده روایات مرتبط با مزاح را به سه دسته کلی تقسیم میکند: جواز مزاح، نهی از مزاح بهطور مطلق و نهی از کثرت مزاح. او پس از بررسی سندی و دلالی هر یک از این روایات، به جمعبندی و تحلیل آنها میپردازد. او با استفاده از تعلیلهایی که در روایات نهی از مزاح آمده، نتیجه میگیرد که مراد شارع از نهی در این روایات، نهی تنزیهی است و نه تحریمی. همچنین، با استناد به قرائن و شواهد موجود در متن روایات و بر اساس قاعده اصولی، روایات نهی را به نهی از کثرت در مزاح تفسیر میکند و توضیح میدهد که آنچه کراهت دارد، کثرت مزاح است، نه خود مزاح. در ادامه، نویسنده با استناد به روایتی که بر کثرت مزاح در سفر دلالت دارد، حکم به عدم کراهت کثرت مزاح در سفر میکند (ص۶۳-۸۰).
نویسنده در ادامه با استناد به روایات، به بررسی حکم شرعی خنده و کلام خندهآور پرداخته است و سوال میکند که آیا خندیدن در اسلام حکم خاصی دارد؟ او با بررسی دلالی روایاتی که از خنداندن دیگران نهی کردهاند، نتیجه میگیرد که این نهیها جنبه ارشادی دارند و نه مولوی. به عبارت دیگر، نهی از خندان دیگران به معنای تحریم نیست، بلکه نوعی توصیه است که نشان میدهد کثرت خندیدن ممکن است نکوهیده باشد (ص۸۱-۸۷).
مصادیق طنز
نگارنده برای بیان حکم فقهی مصادیق طنز، در چند فصل، ابتدا به تعریف اجمالی و توضیحاتی درباره آن مصداق میپردازد و پس از آن با بیان ادله فقهی و بحثهای سندی و محتوایی روایات به جمعبندی و بیان حکم آن موضوع میپردازد.
رابطه طنز و لهو
نگارنده ذیل این عنوان درصدد پاسخ به این سوال است که آیا طنز مصداقی از لهو است تا حرام محسوب شود؟ او با استناد به آیه ۶ سوره لقمان و کلمات فقها به حرام بودن لهو اذغان دارد ولی آیا عنوان لهو شامل طنز نیز میشود؟ به گفته او طبق چنین رویکردی باید برنامههای سرگرمکننده رادیو و تلویزیون مصداق لهو حرام باشند (ص۱۰۶).
زارعی در پاسخ این مسأله معتقد است که اطلاق روایات لهو انصراف به قسم خاصی از لهو دارد و بهصورت مطلق حرام نیست. او با استناد به گفته شیخ انصاری، حرمت لهو مطلق را خلاف نظر مشهور و سیره متشرعه میداند. بنابر این تنها نوعی از لهو را ممنوع میداند که انسان را از امور مهم بازدارد و فاقد هدف عقلایی و شرعی باشد. در مقابل به باور او، طنزی که برای آگاهیبخشی به جامعه یا نقد ناهنجاریهای اجتماعی به کار رود، از دایره لهو خارج بوده و جایز است (ص۱۰۷ - ۱۱۰).
مبالغه در ادبیات طنز
به گفته نویسنده، طنزپردازان گاهی برای اثرگذاری بیشتر طنز خود، مشکلات دهدرصدی جامعه را بهطور اغراقآمیز، هشتاد درصد به نمایش میگذارند. حال سؤال اساسی این است که اغراق در طنز بهعنوان دروغ محسوب میشود یا خیر؟ (ص۱۱۰). وی با استناد به سخن تعدادی از فقها و مفسران نتیجه میگیرد که از دیدگاه فقهی، اغراق در بیان بهویژه در استفاده از اعداد، تشبیهات و استعارهها، دروغ به حساب نمیآید؛ لذا اغراق در طنز متمایز از دروغ است و مشکل فقهی ندارد (ص۱۱۲- ۱۱۳).
طنز و اعانه بر مکروه
نویسنده با اشاره کراهت خندیدن زیاد و قهقه، این پرسش را مطرح میکند که آیا طنزی که موجب خندیدن زیاد و قهقهه شود از باب اعانه بر مکروه، خودش نیز مکروه است (ص۱۱۵)؟ وی در این فصل با استناد به نظر سید ابوالقاسم خویی که کمک به انجام کار حرام یا مکروه را به خودی خود حرام نمیداند، معتقد است هدف اصلی طنز گاه انتقال پیام جدی و ارزشمند است و خنداندن صرفاً نتیجهای جانبی طنز است؛ بنابراین طنز منجر به خنده زیاد یا قهقه کمک به انجام مکروه محسوب نمیشود؛ البته به نظر او اگر هدف طنزپرداز فقط خنداندن و ایجاد قهقهه باشد، از این جهت مکروه خواهد بود (ص۱۱۶-۱۱۹).
ادخال سرور، خیرخواهی و امر به معروف در ارتباط با طنز
در فصل هشتم، نویسنده به بررسی ارتباط سه موضوع ادخال سرور، خیرخواهی و امر به معروف با طنز میپردازد. او در پاسخ به این سوال که آیا طنز با هدف ایجاد خنده بدون انجام حرام یا مکروه، میتواند ذیل عنوان «ادخال سرور در دل مؤمن» قرار گیرد و مستحب باشد؛ به این نکته اشاره میکند که روایات متعددی بر استحباب ایجاد سرور در دل مؤمنان وجود دارد و به نقل روایات همراه با بحث سندی و نیز بابی از کتاب الکافی «باب ادخال السرور علی المؤمنین» میپردازد که شوخی و شاد کردن مؤمن را تأیید میکنند (ص۱۲۱-۱۲۳). نویسنده برای تأیید این موضوع از کتابهایی همچون زهرالربیع اثر سیدنعمت الله جزایری و خزائن ملا احمد نرافی را نام میبرد که افزون بر مطالب دقیق علمی حاوی لطایف و فکاهیهاست که مصداق ادخال سرور در دل مؤمن هستند (ص۱۲۳).
نویسنده در ادامه به رابطه طنز و خیرخواهی پرداخته و هدف اصلی طنزپرداز را نصیحت و خیرخواهی برای جامعه معرفی میکند. به گفته او، خیرخواهی گاهی واجب و گاهی مستحب است و در این زمینه، به آیه ۱۰۴ سوره آلعمران و نیز روایاتی همچون «الدال علی الخیر کفاعله» اشاره میکند. نویسنده همچنین به سخن شیخ انصاری مبنی بر وجوب خیرخواهی استناد میکند. در نهایت، نویسنده اذعان میکند که اگر تنها راه آموزش، تربیت و حل اختلافات میان مسلمانان از طریق طنز امکانپذیر باشد، این طنز واجب میشود (ص۱۲۳ -۱۲۷).
نگارنده به ارتباط طنز با امر به معروف و نهی از منکر نیز میپردازد و معتقد است اگر امکان امر و نهی مستقیم وجود نداشته باشد، اما طنز بتواند مردم را به انجام کارهای خوب و ترک کارهای بد تشویق کند، در این صورت طنز به نوعی مصداق امر به معروف و نهی از منکر میشود و واجب خواهد بود. نویسنده در پاسخ به اعتراضی بعضیها مبنی بر اینکه طنز تنها به نقد اجتماعی و اخلاقی میپردازد و در آن امر به معروف یا نهی از منکر صریحی وجود ندارد، میگوید که اگرچه طنز بهطور مستقیم امر به معروف یا نهی از منکر نمیکند، اما اگر از طریق طنز بتوان مردم را به انجام کارهای نیک و ترک کارهای زشت ترغیب کرد، در این صورت طنز میتواند بهطور غیرمستقیم نقش امر به معروف و نهی از منکر را ایفا کند (ص۱۲۷-۱۲۹).
طنز و هتک حرمت نسبت به اشخاص
بررسی مسئله طنز و ارتباط آن با هتک حرمت افراد، موضوع دیگر مورد بحث نویسنده است. وی در این زمینه به دو دسته از افراد را اشاره میکند. دسته اول افراد هستند که سوژه طنز قرار میگیرند و در دین حرمتی ندارند، مانند اهل بدعت، پیشوایان ظالم، و فاسقانی که فسق خود را آشکار میکنند. مصنف چهار روایات برای این دسته از افراد نقل میکند و با استنناد به آن روایات و بررسی سندی آن، نتیجه میگیرد که طنز نسبت به این افراد اشکالی ندارد (ص۱۳۱-۱۳۷) او در ادامه به افرادی اشاره میکند که دارای آبرو و ویژگیهای عقیدتی سالم هستند. نویسنده با استناد به آیات قرآن (آیه ۵۸ سوره احزاب و آیه ۳۰ سوره حج) و تعدادی از روایات درباره حرمت توهین و تحقیر مؤمن و نیز اطلاق ادله احترام مؤمن، نتیجه میگیرد که اطلاق ادله آیات، روایات، اجماع و عقل بر لزوم احترام به مؤمن دلالت دارد؛ بنابراین سوژه طنز قرار دادن مؤمن جایز نیست (ص۱۳۸ - ۱۴۴).
طنز درباره اقوام و اصناف
در فصل دهم، نویسنده به موضوع طنز در مورد گروهها و اقوام مختلف میپردازد و سوال میکند که اگر صنفی مثل پزشکان، معلمان، یا طایفهای مثل ترکها یا لرها سوژه طنز قرار گیرند، حکم فقهی آن چیست؟ او ابتدا به نقل از شیخ انصاری میگوید استفاده از الفاظ عمومی مانند «همه» یا «تمام» ممکن است حرام باشد، چون اهانت به کل یک صنف یا قوم محسوب میشود و باعث آزار مؤمنان خواهد شد. او سپس با استناد به کلام صاحب جواهر مینویسد که اگر از الفاظ عام استفاده نشود و قرینه وجود داشته باشد که نشاندهنده قصد اشاره به کل گروه نباشد، ممکن است چنین طنزپردازی اشکال نداشته باشد و روایتی از امام باقر(ع) را مؤید این حکم ذکر کرده است. نویسنده در نهایت نتیجه میگیرد که در هنگام طنزپردازی درباره گروهها باید از کلمه «بعضی» استفاده شود تا اهانت کلی به همه افراد آن صنف یا طایفه محسوب نشود (ص۱۴۵ -۱۴۸).
تزاحم دو مصلحت درباره طنز
اخذ به مصلحت اهم درباره طنز موضوع فصل یازدهم کتاب است. نویسنده در این فصل به طرح این موضوع میپردازد که گاهی طنز درباره افراد یا جامعه با مصلحتهای دیگر در تعارض است؛ زیرا از یک سو، مصلحت حفظ احترام مؤمنان و از سوی دیگر مصلحت اصلاح جامعه اسلامی و رفع مشکلات در موضوع طنز تعارض میکنند. این تعارض میتواند منجر به هتک حرمت مؤمن یا تضعیف نظم اجتماعی شود.
نویسنده با استناد به قاعده اصولی باب تزاحم و روایات امر به معروف در پاسخ به این پرسش که کدام مصلحت اولویت دارد؟ استدلال میکند که مصلحت عمومی جامعه اسلامی از اهمیت بیشتری برخوردار است و در مواردی که طنز به اصلاح جامعه کمک کند حتی اگر شامل غیبت یا هتک حرمت باشد، طنز بدون ایراد خواهد بود (ص۱۴۹-۱۵۴).
در فصل بعدی، نویسنده به موضوع استماع (گوش کردن با اراده) و سماعِ (ناخواسته به گوش رسیدن) طنز حرام پرداخته و بررسی میکند که اگر طنزی مستلزم امری حرام مانند غیبت یا تحقیر باشد، و از باب تزاحم نباشد، آیا استماع آن حرام است یا خیر؟ او با استناد به روایات و آیه ۱۹ سوره نور، حکم به حرمت استماع چنین طنزی میدهد، حتی اگر شنونده یا بیننده نسبت به آن راضی باشند. اما اگر شنیدن طنز به دلیل دفاع از مؤمن لازم باشد، از باب تزاحم و ارجحیت مصلحت دفاع از مؤمن جایز میشود. نویسنده همچنین به فتواهای امام خمینی و صاحب جواهر اشاره میکند که معتقدند در صورت ضرورت دفاع از مؤمن، استماع و سماع طنز با وجود هتک حرمت جایز است و در غیر این صورت حرام است (ص۱۵۵-۱۵۹).
موضوعات مختلف
در فصل سیزدهم، نویسنده به بررسی شش موضوع مرتبط با طنز پرداخته که عبارتند از: طنز با دوربین مخفی، دوربین مخفی با رضایت، عدم هتک در جمع خواص و هتک در عرف، عدم رضایت شخص مورد طنز، تزاحم طنز با اخلاق اسلامی و تزاحم طنز با احکام الهی.
نویسنده در ابتدا به قرار دادن دوربین در بعضی مکانها و فیلم برداری از عکس العمل مردم در هنجار و یا ناهنجاریهای اجتماعی اشاره میکند و با استناد به شمول آیه ولاتجسسوا و همچنین روایات درباره کشف عیوب مردم و اشاعه فحشا، حکم به حرمت چنین کاری میدهد (ص۱۶۱ - ۱۶۴). او معتقد است اگر شخصی به ضبط و پخش رفتارهای خودش نیز راضی باشد، اطلاق ادله احترام به مؤمن مانع این ضبط و پخش است و نظر امام خمینی را مؤید این حکم میداند (ص۱۶۵).
نویسند در ادامه مینویسد: اگر طنز نسبت به بعضی افراد در بین خواص قباحت خودش را از دست بدهد و هتک صدق نکند ولی در میان مردم هتک بهحساب بیاید این مورد تحت عنوان کبرای کلی (مبغوض بودن هتک در شرع مقدس) واقع میشود و رضایت شخص به کاریکاتورش نقشی ندارد و جایز نیست (ص۱۶۵). همچنین اگر طنز بهصورتی باشد که نزد عوام هتک تلقی نشود؛ ولی شخص سوژه طنز راضی نباشد بر اساس روایت نهی از ایذاء مؤمن، حکم به حرمت داده میشود (ص۱۶۶).
نگارنده در مورد دیگر به تزاحم طنز با اخلاق اسلامی اشاره میکند. به گفته او اگر طنزپرداز مثلا برای نشان دادن زشتیهای بدحجابی، از کلمات رکیک در طنز استفاده کند، در صورتی که هدف طنز تامین شود، بر مبنای دفع افسد به فاسد، چنین طنزی اشکال ندارد (۱۶۶). او در مورد تزاحم طنز با احکام الهی معتقد است که اگر در مقام طنز بعضی از احکام الهی عرفاً کم اهمیت جلوه کنند، میتوان با استناد به آیه تلک حدود الله فلاتعتدوها، حکم به حرمت آن داد (ص۱۶۶).
طنز در دسته تمثیلها، استعارهها و کنایههای قرآن
نویسنده در بخش سوم کتاب، طنز را در زمره تمثیل، استعاره و کنایه میداند که در قرآن نیز استفاده شده است. او در این بخش به بررسی استعارهها، کنایهها و تشبیهات در قرآن و روایات پرداخته و به کاربرد زبان هنری برای انتقال پیامهای ارزشی اشاره میکند. به باور نویسنده زبان طنز نباید صرفاً تند و انتقادی باشد؛ بلکه میتواند در قالب هنری به ترویج ارزشها و ارتقای اخلاق کمک کند. او در این زمینه به مثالهایی از قرآن مانند جمله «بل فعله کبیرهم هذا»در داستان شکستن بتها توسط حضرت ابراهیم(ع)، «ان انکر الاصوات لصوت الحمیر» و «کمثل الحمار یحمل اسفارا» اشاره کرده است (ص۱۷۱ - ۱۸۰). او در قسمت دیگر این بخش، شوخیهای پیامبر(ص)، لطافت کلمات امام علی(ع) و برخی دیگر از ائمه اطهار(ع) را بهعنوان نمونههایی از طنز لطیف و ظریف در احادیث آورده است (ص۱۸۱- ۲۰۳).
نقد کتاب
کتاب طنز در آیینه فقه از جهاتی مورد نقد است؛ ازجمله:
- در برخی بخشها، شماره صفحات منابع بهطور کامل ذکر نشده است که نمونههای آن را میتوان در صفحات ۶۳، ۸۵، ۹۶، و ۱۵۲ مشاهده کرد.
- اسم برخی از کتابها مانند الکافی را به درستی در ارجاعات ذکر نکرده است. این اشکال در صفحات ۹۴، ۹۵ و ۹۸ مشاهده میشود. چنین ارجاعاتی ممکن است خواننده را در شناسایی منبع اصلی دچار ابهام کند.
- در صفحه ۸۹، نویسنده روایتی را نقل کرده است، اما بدون ارائه سند و بررسی دقیق راویان، بهصورت کلی اعلام میکند: «روایت از نظر سند معتبر است.» این رویکرد، که بدون تحلیل سندی و رجالی انجام شده، نقصی در روش فقهی به شمار میآید و به اعتبار بحث آسیب میرساند.
- در صفحه ۶۶، نویسنده با ارائه تحلیلی مفصل، روایت صالح بن عقبه را معتبر ارزیابی میکند. اما در صفحه ۱۲۲، بار دیگر به اختلافنظرهای موجود درباره این راوی اشاره کرده و بهگونهای بیان میکند که اعتبار رجالی او همچنان محل تردید است. این تناقض در تحلیل، خواننده را با ابهامی جدی در خصوص دیدگاه نویسنده مواجه میسازد.
- نویسنده در بررسی فقهی طنز، تلاش کرده به تحلیل سند روایات بپردازد، اما این روند در تمامی مباحث کتاب یکسان دنبال نشده است. در فصل سوم (صفحات ۸۰-۸۷)، به صحت سندی روایات توجهی نشده و تنها بر دلالت آنها تأکید شده است. از سوی دیگر، در فصل دوم (صفحات ۶۳-۶۹)، برخی روایات با تحلیل سندی مورد بررسی قرار گرفتهاند، اما در مواردی دیگر صرفاً بحث دلالی نه سندی مطرح شده است. این عدم هماهنگی در روش تحلیل روایات، انسجام مباحث فقهی را تحتالشعاع قرار داده و دستیابی به نتایج دقیق و قابل اتکا را دشوار کرده است.
- نویسنده در فصل یازدهم، به موضوع تزاحم دو مصلحت در طنز پرداخته است (ص۱۴۹)، اما در فصل سیزدهم، دوباره به دو مورد مشابه، یعنی تزاحم طنز با اخلاق اسلامی (ص۱۶۶) و تزاحم با احکام الهی (ص۱۶۷)، اشاره کرده است. به نظر میرسد این عناوین، با توجه به اشتراک محتوایی، میتوانستند در یک فصل ادغام شوند.