کاربر:Ma.sultanmoradi/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخهها
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
فقیهان شیعه معتقدند که اگر فتوای مجتهدی تغییر کرد، اعمال پیشین او و مقلدانش که طبق فتوای قبلی انجام شده است مُجزی (موجب برائت ذمه) است. این بدان معنا نیست که هر دو فهم مجتهد صحیح و مطابق با واقع بوده است؛ چرا که در اینجا فقط صحبت از إجزا و برداشته شدن تکلیف است نه تطابق فقهم فقیه با واقع. | فقیهان شیعه معتقدند که اگر فتوای مجتهدی تغییر کرد، اعمال پیشین او و مقلدانش که طبق فتوای قبلی انجام شده است مُجزی (موجب برائت ذمه) است. این بدان معنا نیست که هر دو فهم مجتهد صحیح و مطابق با واقع بوده است؛ چرا که در اینجا فقط صحبت از إجزا و برداشته شدن تکلیف است نه تطابق فقهم فقیه با واقع. | ||
===تفاوت هرمنوتیک کلاسیک با فقه=== | ===تفاوت هرمنوتیک کلاسیک با فقه=== | ||
نویسنده پس از بررسی نظر «اریک هرش» توضیح میدهد که این نظریه هرمنوتیکی از جهات بسیاری مشابه نظریه تفسیر متن در سنت فقهی است؛ اما از نظر او تفاوتهای موجود میان این دو نظریه باعث میشود تا آنها را کاملاً همسان ندانیم. برای مثال نظریه هرش منجر به یکی دانستن «معنای کلام» و «نیت مولف» میشود. این در حالی است که گوینده میتواند گاهی بگوید: «مقصود من» غیر از «معنای کلام من» است. اصول فقه، به خلاف نظر هرش، با تمایزگذاری میان «مدلول تصوری» و «مراد جدی» و بلکه «مدلول استعمالی» و «مدلول تفهیمی» این مسئله را حل میکند | نویسنده پس از بررسی نظر «اریک هرش» توضیح میدهد که این نظریه هرمنوتیکی از جهات بسیاری مشابه نظریه تفسیر متن در سنت فقهی است؛ اما از نظر او تفاوتهای موجود میان این دو نظریه باعث میشود تا آنها را کاملاً همسان ندانیم. برای مثال نظریه هرش منجر به یکی دانستن «معنای کلام» و «نیت مولف» میشود. این در حالی است که گوینده میتواند گاهی بگوید: «مقصود من» غیر از «معنای کلام من» است. اصول فقه، به خلاف نظر هرش، با تمایزگذاری میان «مدلول تصوری» و «مراد جدی» و بلکه «مدلول استعمالی» و «مدلول تفهیمی» این مسئله را حل میکند(ص۲۵۶). نویسنده در ادامه توضیح میدهد این تقسیمات در اصول فقه کمک میکند تا تعارضات موجود در تعریف هرش از فهم و تفسیر نیز برطرف گردد(ص۲۶۱- ۲۸۶). | ||
===تفسیر کاملتر در برابر هرمنوتیک=== | ===تفسیر کاملتر در برابر هرمنوتیک=== | ||
نویسنده ارزیابی نهایی خود در برابر هرمنوتیک را اینگونه بیان میکند که متن دارای معنایی نهایی است که همان مراد متکلم یا نیت مؤلف است. همچنین بایستی میان مراد گوینده و الفاظی که به کار میگیرد و همچنین مفاهیمی که آن الفاظ برای آن وضع شدهاند یا معانی مجازیای که برای آن الفاظ محسوب میشوند باید ارتباط باشد. تفسیر صحیح نیز آن تفسیری است که بتواند مراد متکلم را کشف کند؛ هرچند به همه مراد آن نرسد. از این رو ما تفسیر کامل و کاملتر داریم و میتوانیم عرض عریضی از تفاسیر داشته باشیم که در عین صحت، نسبت به دیگری ناقص باشد، به ویژه درباره قرآن که متکل آن، عالِم مطلق است و معانی الفاظ او بسیار وسیع است و ما فقط به اندازه ظرفیت خود از آن بهره میبریم (ص۲۸۷). | نویسنده ارزیابی نهایی خود در برابر هرمنوتیک را اینگونه بیان میکند که متن دارای معنایی نهایی است که همان مراد متکلم یا نیت مؤلف است. همچنین بایستی میان مراد گوینده و الفاظی که به کار میگیرد و همچنین مفاهیمی که آن الفاظ برای آن وضع شدهاند یا معانی مجازیای که برای آن الفاظ محسوب میشوند باید ارتباط باشد. تفسیر صحیح نیز آن تفسیری است که بتواند مراد متکلم را کشف کند؛ هرچند به همه مراد آن نرسد. از این رو ما تفسیر کامل و کاملتر داریم و میتوانیم عرض عریضی از تفاسیر داشته باشیم که در عین صحت، نسبت به دیگری ناقص باشد، به ویژه درباره قرآن که متکل آن، عالِم مطلق است و معانی الفاظ او بسیار وسیع است و ما فقط به اندازه ظرفیت خود از آن بهره میبریم(ص۲۸۷). | ||
===قبض و بسط شریعت=== | ===قبض و بسط شریعت=== | ||
نویسنده در پی آراء عبدالکریم سروش، به دنبال پاسخ دادن به این مسئله است که آیا فهم دینی همواره در حال تغییر است و این تغییر فرایندی تکاملی دارد یا خیر. هادوی منکر تحول معارف بشری به معنای واقعی کلمه است. از نظر او دانش را در دو معنای مجزا به کار میبرد: اول مجوعه گزارههایی که در کنار هم کلیت یک علم را تشکیل میدهند و دوم هر گزاره یا به تعبیر نویسنده هر دانسته مجزا. او رویکردی انباشتی به دانش دارد و تحول را فقط از طریق افزایش دانستهها و رفع خطاهای گذشته درون کلیت علوم ممکن میداند. بنابراین آنچه درباره مجموعه یک علم میتوان گفت، درباره گزارههای آن صادق نیست. علم به شکل انباشتی پیشرفت میکند؛ اما خودِ هر «دانسته» تکامل پیدا نمیکند. بنابراین اگر «تکامل دانسته» به معنای نزدیک شدن هر دانسته به حقیقت باشد، امری باطل است؛ چرا که دانسته فقط یا صادق است و یا کاذب و امری مشکک نیست. همچنین اگر منظور این نظریه تحولی کیفی در فهم بشری از موضوعاتی چون دین باشد، بیانی مبهم از آن دارد و به درستی قابل فهم یا نقد نیست. بنابراین از نظر او پیشرفت معرفت بشری در نظریه قبض و بسط شریعت - علاوه بر این که بیانی مبهم دارد - قابل قبول نیست (ص۳۵۰-۳۷۰). | نویسنده در پی آراء عبدالکریم سروش، به دنبال پاسخ دادن به این مسئله است که آیا فهم دینی همواره در حال تغییر است و این تغییر فرایندی تکاملی دارد یا خیر. هادوی منکر تحول معارف بشری به معنای واقعی کلمه است. از نظر او دانش را در دو معنای مجزا به کار میبرد: اول مجوعه گزارههایی که در کنار هم کلیت یک علم را تشکیل میدهند و دوم هر گزاره یا به تعبیر نویسنده هر دانسته مجزا. او رویکردی انباشتی به دانش دارد و تحول را فقط از طریق افزایش دانستهها و رفع خطاهای گذشته درون کلیت علوم ممکن میداند. بنابراین آنچه درباره مجموعه یک علم میتوان گفت، درباره گزارههای آن صادق نیست. علم به شکل انباشتی پیشرفت میکند؛ اما خودِ هر «دانسته» تکامل پیدا نمیکند. بنابراین اگر «تکامل دانسته» به معنای نزدیک شدن هر دانسته به حقیقت باشد، امری باطل است؛ چرا که دانسته فقط یا صادق است و یا کاذب و امری مشکک نیست. همچنین اگر منظور این نظریه تحولی کیفی در فهم بشری از موضوعاتی چون دین باشد، بیانی مبهم از آن دارد و به درستی قابل فهم یا نقد نیست. بنابراین از نظر او پیشرفت معرفت بشری در نظریه قبض و بسط شریعت - علاوه بر این که بیانی مبهم دارد - قابل قبول نیست(ص۳۵۰-۳۷۰). | ||
==ارزیابی== | ==ارزیابی== |
نسخهٔ ۱۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۰۳
مبانی کلامی اجتهاد در برداشت از قرآن کریم | |
---|---|
اطلاعات کتاب | |
نویسنده | مهدی هاوی تهرانی |
موضوع | فقه و کلام |
تعداد جلد | ۱ |
تعداد صفحات | ۴۱۴ |
قطع | وزیری |
اطلاعات نشر | |
ناشر | موسسه فرهنگی خانه خرد |
محل نشر | قم |
تاریخ نشر | ۱۳۷۷ش |
نوبت چاپ | اول |
مبانی کلامی اجتهاد در برداشت از قرآن کریم نوشته مهدی هادوی تهرانی آن دسته از مبانی کلامی را بررسی میکند که فقیهان در فرایند برداشت از قرآن کریم به کار میگیرند. این کتاب ذیل عنوان مبانی صدوری به باورهایی میپردازد که بایستی در آغاز فرایند اجتهاد مورد تأیید فقیه باشد، باورهایی همچون صدور قرآن از سوی خدا، مصونیت از تحریف و مصونیت از خطا. در بخش مبانی دلالی نیز توضیح میدهد که فقیه بایستی پذیرفته باشد که خداوند از کلمات قرآن معنای خاصی را اراده کرده و در بیان مراد خود از شیوه مفاهمه عمومی استفاده نموده است. بنا بر این، تفسیر فقهی مبتنی بر وجود معنای نهایی متن است که بایستی از طریق روش فقهی کشف شود. نویسنده بسیاری از آراء مطرح شده در هرمنوتیک را مردود میشمارد. از همین رو، بخش بزرگی از این اثر به بحث هرمنوتیک، آراء هرمنوتیستها و رابطه هرمنوتیک با مبانی کلامی فقه اختصاص یافته است.
مسئله زبان دین، نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت و جامعیت دین از دیگر مباحثی هستند که مورد توجه این اثر بودهاند. از نظر هادوی نظریه قبض و بسط شریعت در مواردی خودشکن است. همچنین او منکر پیشرفت معارف بشری به گونهای است که در نظریه قبض و بسط شریعت مطرح شده است.
معرفی اجمالی
کتاب مبانی کلامی اجتهاد در برداشت از قرآن کریم،[۱] جلد اول از مجموعهای سه جلدی درباره موضوع کلی مبانی کلامی اجتهاد است. بنا به اظهار نویسنده، جلد دوم این مجموعه معطوف به مبانی اجتهاد در فهم سنت و جلد سوم مربوط به مبانی کلامی اجتهاد در به کارگیری عقل است. جلد دوم و سوم هیچگاه منتشر نشد. کتاب برگرفته از درسگفتارهای مهدی هادوی تهرانی است. این کتاب نخستین بار در سال ۱۳۷۷ش، در قم منتشر شد. همچنین این کتاب برگزیده نخستین دوره کتاب سال حوزه علمیه قم است.
نویسنده
مهدی هادوی تهرانی متولد ۱۳۴۰ش، روحانی شیعه و از اساتید حوزه علمیه قم است. هادوی پس از تحصیل در رشته مهندسی برق الکترونیک دانشگاه صنعتی شریف وارد حوزه علمیه قم شد. او تحصیلات دوره خارج فقه و اصول خود را نزد استادانی آیتالله تبریزی، وحید خراسانی، مکارم شیرازی، شاهرودی و حائری گذراند. آیتالله سبحانى، هادوی را مبتکر دانش نوین مبانى کلامى اجتهاد مىدانند.[۲]
هادوی تهرانی نویسنده چندین کتاب در زمینههای فقه، حقوق، رجال و کلام است. عنوان برخی کتابهای او عبارتند از: تحریر المقال فی کلیات علم الرجال، تاملات در علم اصول فقه، ولایت فقیه: مبانی، ادله و اختیارات، ولایت و دیانت، شرایط عقود و قراردادهای جدید در فقه اسلامی، مکتب و نظام اقتصادی اسلام و ساختار کلی نظام اقتصادی اسلام در قرآن. همچنین او موسس موسسه رواق حکمت،[۳] پایگاه اسلام کوئست[۴] و دائرةالمعارف اسلامپدیا[۵] است.
ساختار کتاب
این اثر به دو بخش اصلی «مبانی صدوری» و «مبانی دلالی» تقسیم میشود. بخش مبانی صدوری کمتر از یک چهارم اثر را به خود اختصاص داده است. این بخش به سه مبنا میپردازد: (۱) سندیت قرآن، یعنی اینکه با مفاد و الفاظ و چینشش از سوی خداوند نازل شده است. (۲) مصونیت قرآن از تحریف، یعنی اینکه قرآن امروزی به همان وضعیتی است که در صدر اسلام بوده و از تحریف مصون مانده است. (۳) آخرین مبنای صدوری نیز مصونیت وحی از خطا است. معنای این مبنا این است که علم الهی که به صورت وحی به پیامبر نازل شده است در مرحله پذیرش و ابلاغ از هر خطایی در امان بوده است.
مبانی دلالی نیز به چهار بخش تقسیم میشود: (۱) خداوند از کلمات قرآن، معنای خاصی را اراده کرده است. بنا بر این ادعای برخی متفکران مکتب هرمنوتیک مبنی بر نسبی بودن فهم متن و عدم یگانگی معنای آن پذیرفته نیست. فعالیت اجتهاد مبتنی بر این باور کلامیِ فقیه است که معانی مشخص و یگانهای در پس الفاظ قرآن وجود دارد و بایستی از طریق روشهای تفسیری به آنها دست یافت. (۲) در بیان مراد الهی - دست کم در احکام فرعی - از شیوه مفاهمه عمومی استفاده شده است نه از بیان رمزی و تمثیلی. (۳) در زمان نزول آیات، زمینه فهم آنها برای مخاطبان معمول وجود داشته است. حال اگر فقیهی نظری به خلاف فهم مخاطبان عصر نزول داشته باشد، نمیتواند در توجیه فهم خود بگوید که این فهم مربوط به زمان ما است و فهمهای پیشین در افق روزگار گذشته معنا داشته؛ بلکه میگوید فهم پیشین نادرست بوده است و این فهم صحیح است. (۴) احکام الهی جهانشمول و برای تمامی زمانها است؛ مگر آن احکامی که منسوخ یا متغیر بودن آنها ثابت شده باشد.
از آنجا که نویسنده بسیاری از مبانی هرمنوتیک را مغایر با مبانی کلامی فقهیان در برداشت از قرآن میداند بخش بزرگی از کتاب به توضیح هرمنوتیک اختصاص یافته و آرای اندیشمندانی همچون شلایرماخر، دیلتای، هایدگر، گادامر و هرش به طور مفصل تشریح و نقد شده است. همچنین در ادامه نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت بررسی شده و در نهایت مسئله ثبات و تغیر در احکام الهی تحلیل شده است.
گزارش محتوا
این اثر در واقع درآمدی به رابطه کلام و فقه است. بنا بر این نویسنده چندان در پی بیان نظریات شخصی خود نیست؛ بلکه توجه خود را بر ارائه فهرستی از مبانی کلامی غالب بر فضای فقهی شیعه متمرکز کرده است. مبنای اساسی توضیحات کتاب این است که فقه در استنباط حکم شرعی از قرآن دو دسته از مبانی کلامی را اخذ میکند: یکی مبانی صدور و دیگری مبانی دلالت. تمرکز اساسی کتاب نیز در بخشهای عمده خود معطوف به توضیح نظریات تفسیر متن نزد فیلسوفان غربی است. بنا بر این به توضیح و نقد مفصل متفکران هرمنوتیک و همچنین نظریات کارل پوپر و عبدلکریم سروش میپردازد. آنچه در ادامه میآید برخی از مدعیات و استدلالهای نویسنده است.
اعجاز، بهترین دلیل صدور
نویسنده بهترین شیوه اثبات صدور قرآن از سوی خداوند را اثبات اعجاز قرآن میداند؛ چرا که اثبات صدور بر اساس آیات خود قرآن استدلالی دوری و نامعتبر خواهد بود و اثبات صدور بر مبنای روایات معصومان نیز - علاوه بر طولانی بودن - خود نیازمند مبانی عقلی دیگر است. بنا بر این به سراغ دلایل اثبات اعجاز قرآن میرود و موارد إعجاز بلاغی، إعجاز عددی، هماهنگی درونی محتوای قرآن، اخبار غیبی، معارف نوین قرآن نسبت به زمان صدور، ابطال نشدن هیچ یک از مطالب قرآن تا کنون و موارد دیگر را بررسی میکند(ص۴۸-۵۹).
نظریه سایههای معنایی
نویسنده معتقد است گاهی ورای مقصود متکلم مطالب دیگری نیز از کلام او فهمیده میشود، مثلاً از لحن سخنش فهمیده میشود که عصبانی است. این معانی با الفاظ بیان نشدهاند و حتی گاهی گوینده قصد ابراز این معنا را ندارد؛ اما «دلالت» وجود دارد. هادوی به این نوع دلالت سایههای معنای سخن میگوید و آن را چیزی جز معنای حقیقی یا مجازی میداند. بنا بر این اگر منظور از مراد متکلم فقط معنای حقیقی یا مجازی کلام باشد، بین آن و سایههای معنای سخن رابطه تباین برقرار است(ص۱۰۷- ۱۰۹). حال اگر منظور از دانش تفسیر متن، کشف مراد حقیقی یا مجازی متکلم باشد، آن را عمل فهم سخن یا تفسیر سخن مینامیم و اگر منظورمان کشف سایههای معنایی سخن باشد آن را تأویل متن مینامیم(ص۱۱۱). مباحث هرمنوتیک در بسیاری موارد مربوط به سایههای معنایی است که جدا از کشف مراد متکلم است.
تفاوت هرمنوتیک با نقش زمان در اجتهاد
مؤلف پس از بررسی مکاتب مختلف در پدیدارشناسی و هرمنوتیک، میگوید که گرچه این مباحث به ظاهر شبیه به بحث نقش زمان و مکان در اجتهاد (مطرح شده از سوی آیتالله خمینی) است؛ اما در واقع تفاوتهای زیادی بینشان برقرار است. مبحث اخیر، مربوط به این است که مجتهد باید در استنباط احکام ثابت به موقعیت زمانی و مکانی موضوعات توجه داشته باشد و در هنگام استنباط احکام متغیر به خصوصیات موقعیت و شرایط آن التفات داشته باشد. این به معنای وابستگی جبری فهم مجتهد به سنت و شرایط فرهنگی و تاریخی نیست. همچنین این گزاره که «عالِم باید عالمِ روزگار خویش باشد» نیز به معنای آگاهی فقیه از شرایط و مسائل فرهنگی جامعه زمان خویش است. اساساً این گزاره صحبت از «باید» است نه «است»؛ بنا بر این ربطی به جبری بودن فهم فقه در میانه فرهنگ زمانش ندارد(ص۲۲۸-۲۲۷).
مُجزی بودن عمل و صحت فهم فقیه
فقیهان شیعه معتقدند که اگر فتوای مجتهدی تغییر کرد، اعمال پیشین او و مقلدانش که طبق فتوای قبلی انجام شده است مُجزی (موجب برائت ذمه) است. این بدان معنا نیست که هر دو فهم مجتهد صحیح و مطابق با واقع بوده است؛ چرا که در اینجا فقط صحبت از إجزا و برداشته شدن تکلیف است نه تطابق فقهم فقیه با واقع.
تفاوت هرمنوتیک کلاسیک با فقه
نویسنده پس از بررسی نظر «اریک هرش» توضیح میدهد که این نظریه هرمنوتیکی از جهات بسیاری مشابه نظریه تفسیر متن در سنت فقهی است؛ اما از نظر او تفاوتهای موجود میان این دو نظریه باعث میشود تا آنها را کاملاً همسان ندانیم. برای مثال نظریه هرش منجر به یکی دانستن «معنای کلام» و «نیت مولف» میشود. این در حالی است که گوینده میتواند گاهی بگوید: «مقصود من» غیر از «معنای کلام من» است. اصول فقه، به خلاف نظر هرش، با تمایزگذاری میان «مدلول تصوری» و «مراد جدی» و بلکه «مدلول استعمالی» و «مدلول تفهیمی» این مسئله را حل میکند(ص۲۵۶). نویسنده در ادامه توضیح میدهد این تقسیمات در اصول فقه کمک میکند تا تعارضات موجود در تعریف هرش از فهم و تفسیر نیز برطرف گردد(ص۲۶۱- ۲۸۶).
تفسیر کاملتر در برابر هرمنوتیک
نویسنده ارزیابی نهایی خود در برابر هرمنوتیک را اینگونه بیان میکند که متن دارای معنایی نهایی است که همان مراد متکلم یا نیت مؤلف است. همچنین بایستی میان مراد گوینده و الفاظی که به کار میگیرد و همچنین مفاهیمی که آن الفاظ برای آن وضع شدهاند یا معانی مجازیای که برای آن الفاظ محسوب میشوند باید ارتباط باشد. تفسیر صحیح نیز آن تفسیری است که بتواند مراد متکلم را کشف کند؛ هرچند به همه مراد آن نرسد. از این رو ما تفسیر کامل و کاملتر داریم و میتوانیم عرض عریضی از تفاسیر داشته باشیم که در عین صحت، نسبت به دیگری ناقص باشد، به ویژه درباره قرآن که متکل آن، عالِم مطلق است و معانی الفاظ او بسیار وسیع است و ما فقط به اندازه ظرفیت خود از آن بهره میبریم(ص۲۸۷).
قبض و بسط شریعت
نویسنده در پی آراء عبدالکریم سروش، به دنبال پاسخ دادن به این مسئله است که آیا فهم دینی همواره در حال تغییر است و این تغییر فرایندی تکاملی دارد یا خیر. هادوی منکر تحول معارف بشری به معنای واقعی کلمه است. از نظر او دانش را در دو معنای مجزا به کار میبرد: اول مجوعه گزارههایی که در کنار هم کلیت یک علم را تشکیل میدهند و دوم هر گزاره یا به تعبیر نویسنده هر دانسته مجزا. او رویکردی انباشتی به دانش دارد و تحول را فقط از طریق افزایش دانستهها و رفع خطاهای گذشته درون کلیت علوم ممکن میداند. بنابراین آنچه درباره مجموعه یک علم میتوان گفت، درباره گزارههای آن صادق نیست. علم به شکل انباشتی پیشرفت میکند؛ اما خودِ هر «دانسته» تکامل پیدا نمیکند. بنابراین اگر «تکامل دانسته» به معنای نزدیک شدن هر دانسته به حقیقت باشد، امری باطل است؛ چرا که دانسته فقط یا صادق است و یا کاذب و امری مشکک نیست. همچنین اگر منظور این نظریه تحولی کیفی در فهم بشری از موضوعاتی چون دین باشد، بیانی مبهم از آن دارد و به درستی قابل فهم یا نقد نیست. بنابراین از نظر او پیشرفت معرفت بشری در نظریه قبض و بسط شریعت - علاوه بر این که بیانی مبهم دارد - قابل قبول نیست(ص۳۵۰-۳۷۰).
ارزیابی
هادوی تهرانی در این اثر با دقت نظر بالایی به طرح مباحث کلامی پرداخته است. این دقت نظر در کنار، دستهبندی منطقی کتاب و همچنین توضیحات مفصل و بیان روشن نویسنده در هر بخش، باعث شده تا اثری قابل استفاده در این حوزه شکل بگیرد و با گذشت ۲۵ سال از نخستین انتشار (تا زمان انتشار این معرفی) همچنان قابل استفاده باشد.
در هر حال، به نظر میرسد ورود هادوی به مباحث شش هرمنوتیست و پدیدارشناس باعث شده تا - علیرغم اینکه هرمنوتیک تقریبا نیمی از کتاب را به خود اختصاص داده - توضیحاتی کافی و دقیق ارائه نگردد. ارجاع به منابع دست دوم نیز بر این مسئله افزوده است. با این حال، نوشتن کتابی با این موضوع و با ارجاعت فراوان به آثار پژوهشگران انگلیسیزبان نشان از زحمت فراوان نویسنده دارد. بنا بر این، در زمان انتشار کتاب (دهه هفتاد شمسی)، توضیحات کتاب درباره هرمنوتیک میتوانسته دریچه آشنایی بسیاری از طلاب، دانشجویان و دانشپژوهان حوزه فقه و کلام با این مباحث باشد؛ اما با مرور زمان و پدید آمدن تحقیقات گسترده در این موضوع و حتی پدید آمدن درآمدهای فراوان هرمنوتیک در زبان فارسی، به نظر میرسد بخش قابل توجهی از کتاب اهمیت علمی خود را از دست داده است. امری که میتوانست با ارائه ویراستهای جدیدی از اثر تا حدود زیادی برطرف گردد.
ماهنامه کتاب ماه دین نیز در شماره اردیبهشت ۱۳۸۹ش خود به معرفی این اثر پرداخته است.[۶]