کاربر:Mojtaba61.Abedini/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۴۰ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== | |||
==معرفی و گزارش ساختار== | |||
کتاب طنز در آیینه فقه پژوهشی است با هدف تبیین احکام طنز در مقوله های فرهنگی و اجتماعی. | |||
کتاب در سه بخش و چندین فصل تنظیم شده است. نویسنده در بخش اول، به بررسی مفهوم طنز و مفاهیم مشابه همچون (هزل، بذل، لطیفه..) و تاریخچه طنز پرداخته است. (ص........) در بخش دوم، در سیزده فصل طنز از منظر فقهی بررسی شده است. در بخش سوم، به استعارهها، کنایهها و تشبیهات در قرآن و روایات اشاره کرده و آنها را با طنز پیوند داده تا نشان دهد طنز چگونه میتواند در قالبهای قرآنی و روایی به کار رود. | |||
این کتاب در سال ۱۳۹۳ش و به همت مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) در در ۲۰۷ صفحه به چاپ رسیده است. نویسنده کتاب عزیز الله زارع آملی (زاده ۱۳۴۰) محقق و مدرس حوزه ی علمیه قم بوده و کتاب «دوجهان بینی اسلام و کمونیسم» ازجمله آثار علمی اوست. | |||
===روش شناسی=== | |||
نویسنده در این کتاب، احکام تکلیفی مربوط به طنز را با استناد به ادله اربعه فقهی قرآن، سنت، اجماع و عقل(ص۱۴۰)بررسی کرده است. وی تلاش کرده است با استفاده از روایات فقهی و اخلاقی، و همچنین تحلیل سند و دلالت آنها(۶۴-۷۶)، حکم الهی مربوط به هر موضوع را در حوزه طنز استخراج و بیان کند. وی از قواعد اصولی اصل برائت (ص۶۰)، باب تزاحم (ص۱۶۷) همچنین از قواعد عقلی وجوب دفع افسد به فاسد(ص۱۶۷) نیز بهره جسته است. | |||
نویسنده در بعضی از فروعات فقهی با نگاه انتقادی به برخی تحلیل های فقهی صاحبان فتوی، نظرات آنان را نقد کرده و سعی کرده نظری جامع تر و دقیق تری ارائه دهد. | |||
==بخش اول== | |||
===قاعده اصل برائت === | |||
در فصل اول، نویسنده قاعده برائت را بهعنوان اصل اولی در موارد مشکوک پذیرفته و بر اساس آن، در مواردی که شک در حرمت طنز وجود دارد، حکم به جواز آن میدهد. این استدلال بر اساس آیات، روایات و نیز قاعده «قبح عقاب بلا بیان» است. در صورتی که حکم حرام بودن طنز به وضوح ثابت نشود، بهطور پیشفرض میتوان آن را مجاز دانست. (ص ۵۹-۶۱) | |||
==احکام تکلیفی طنز== | |||
مقدمه: | |||
در فصل دوم کتاب، نویسنده به جایگاه فقهی مزاح پرداخته است. او در ابتدا روایات مرتبط با مزاح را به سه دسته کلی تقسیم میکند: جواز مزاح، نهی از مزاح بهطور مطلق و نهی از کثرت مزاح. پس از بررسی سندی و دلالتی هر یک از این روایات، نویسنده به جمعبندی و تحلیل آنها میپردازد. او با استفاده از تعلیلهایی که در روایات نهی از مزاح آمده، نتیجه میگیرد که مراد شارع از نهی در این روایات، نهی تنزیهی است و نه تحریمی. همچنین، با استناد به قرائن و شواهد موجود در متن روایات و بر اساس قاعده اصولی، روایات نهی را به نهی از کثرت مزاح تفسیر میکند و توضیح میدهد که آنچه کراهت دارد، کثرت مزاح است، نه خود مزاح. در ادامه، نویسنده با استناد به روایتی که بر کثرت مزاح در سفر دلالت دارد، حکم به عدم کراهت کثرت مزاح در سفر میدهد. (ص۶۳-۸۰) | |||
نویسنده در ادامه با استناد به روایات، به بررسی حکم شرعی خنده و کلام خندهآور پرداخته است. او سوال میکند که آیا خندیدن یا کلام و فعل خندهآور در اسلام حکم خاصی دارد؟ | |||
نویسنده در ابتدا با استناد به روایاتی که از خنداندن دیگران نهی کردهاند، دلالت این روایات را بررسی کرده و نتیجه میگیرد که این نهیها جنبه ارشادی دارند و نه مولوی. به عبارت دیگر، نهی از خندان دیگران به معنای تحریم نیست، بلکه نوعی توصیه است که نشان میدهد کثرت خندیدن ممکن است نکوهیده باشد. (ص۸۱-۸۷) | |||
===بررسی مرزهای لهو و مبالغه در ادبیات طنز=== | |||
در فصل پنجم و ششم، نویسنده به بررسی فقهی ارتباط میان لهو و طنز و نیز طنز و مبالغه پرداخته و در ابتدا این پرسش را مطرح میکند که آیا طنز میتواند نوعی لهو باشد و بنابراین حرام محسوب شود. او با مثالهایی از موارد لهو، مانند حرمت شکار به قصد تفریح یا حرمت دست زدن به حد افراط، نتیجه میگیرد که اگر این موارد به دلیل لهو بودن ممنوعاند، برنامههای سرگرمکننده رادیو و تلویزیون و کمدی های طنزگونه که ساعت ها وقت مردم را میگیرد، مصداق لهو حرام باشند. | |||
در پاسخ، نویسنده استدلال میکند که لهو در اسلام بهطور مطلق حرام نیست؛ اطلاق روایات انصراف به قسم خاصی از لهو دارد.بنابر این تنها نوعی از لهو ممنوع است که انسان را از امور مهم باز دارد و فاقد هدف عقلایی و شرعی باشد. در مقابل، طنزی که برای آگاهیبخشی به جامعه یا نقد ناهنجاریهای اجتماعی به کار رود، از دایره لهو خارج بوده و جایز است. (ص۱۰۵ - ۱۱۰) | |||
نویسنده در ادامه به به موضوع اغراق(مبالغه) در طنز میپردازد و این سوال را مطرح میکند که آیا اغراق در طنز بهعنوان دروغ محسوب میشود یا خیر؟ او توضیح میدهد که طنزپردازان گاهی برای اثرگذاری بیشتر، مشکلات ده درصدی جامعه را بهطور اغراقآمیز، هشتاد درصد به نمایش میگذارند. | |||
نویسنده می نویسد: از دیدگاه فقهی، اغراق در بیان بهویژه در استفاده از اعداد، تشبیهات و استعارهها جزو دروغ به حساب نمیآید. او با اشاره به آیات قرآن که در آنها نیز اغراق بهکار رفته، مانند آیهای که خداوند میفرماید (حتی اگر هفتاد بار استغفار کنی، نمیبخشد) نتیجه میگیرد که اغراق در طنز از دروغ متمایز است و مشکل فقهی ندارد. (ص۱۱۱ - ۱۱۳) | |||
==بررسی فقهی طنز در اعانه بر مکروه و اهداف اجتماعی آن== | |||
در فصل هفتم، نویسنده به بررسی رابطه طنز با مفهوم اعانه(کمک) بر مکروه پرداخته است. او به این سوال پاسخ میدهد، آیا طنزی که باعث خندیدن زیاد و قهقهه میشود، ممکن است از منظر فقهی مکروه باشد چون به نوعی به انجام عمل مکروه کمک میکند. در این بخش، نویسنده نظر مرحوم خویی را ذکر میکند که بر این باور است که کمک به انجام کار حرام یا مکروه به خودی خود حرام نیست و دلایل قرآنی، عقلی و اجماعی برای حرمت آن را قبول ندارد. اما نویسنده این نظر را نقد کرده و تأکید میکند که هدف اصلی طنز، انتقال پیام جدی و ارزشمند است و خنداندن صرفاً نتیجهای جانبی طنز است. افزون بر آنکه در اعانت بر حرام و مکروه قصد مدخلیت دارد. بنابراین، چون قصد اصلی طنزپرداز خنداندن نیست، این کمک به انجام مکروه محسوب نمیشود. البته اگر هدف طنزپرداز تنها خنداندن و ایجاد قهقهه باشد، از این جهت مکروه است. (ص۱۱۷ - ۱۱۹) | |||
== | ==طنز و کارکردهای اخلاقی آن: ادخال سرور، خیرخواهی و امر به معروف== | ||
==معرفی و | در فصل هشتم، نویسنده به سه موضوع طنز و ادخال سرور، طنز و خیرخواهی، و طنز و امر به معروف میپردازد. ابتدا، او بررسی میکند که آیا طنزی که هدف آن ایجاد خندهای دلنشین و متعالی بدون امر حرام یا مکروه است، میتواند تحت عنوان «ادخال سرور در دل مؤمن» قرار گیرد و مستحب باشد. نویسنده استدلال میکند که روایات متعددی بر استحباب ایجاد سرور در دل مؤمنین تأکید دارند و به نقل روایات و بابی از کتاب کافی «باب ادخال السرور علی المؤمنین» اشاره میکند که شوخی و شاد کردن مؤمن را تأیید میکنند (ص۱۲۱-۱۲۳). | ||
در ادامه به رابطه طنز و خیرخواهی پرداخته و هدف اصلی طنزپرداز را نصیحت و خیرخواهی برای جامعه معرفی میکند. او بیان میکند که خیرخواهی گاهی واجب و گاهی مستحب است. در این زمینه، به آیه (آل عمران/۱۰۴) و روایاتی همچون «الدال علی الخیرکفاعله» اشاره میکند که بر اهمیت خیرخواهی تاکید دارند. همچنین به کلام شیخ انصاری اشاره کرده که به برخی روایات که به وجوب خیرخواهی دلالت دارند و کلمه «یجب» در روایت آمده، استناد کرده است. نویسنده در پاسخ به دو روایت از کلام شیخ انصاری نتیجه میگیرد که این روایات الزام شرعی ندارند، حتی اگر در آنها از کلمات وجوب استفاده شده باشد. در نهایت، نویسنده اذعان میکند که اگر تنها راه آموزش، تربیت و حل اختلافات میان مسلمانان از طریق طنز باشد، این طنز واجب میشود.(ص۱۲۳ -۱۲۷) | |||
در بخش آخر، نویسنده به ارتباط طنز با امر به معروف و نهی از منکر میپردازد. او بیان میکند که اگر امکان امر و نهی مستقیم وجود نداشته باشد، اما طنز بتواند مردم را به انجام کارهای خوب و ترک کارهای بد تشویق کند، در این صورت طنز به نوعی مصداق امر به معروف و نهی از منکر میشود و واجب میشود. | |||
نویسنده در پاسخ به اعتراضی که برخی مطرح میکنند مبنی بر اینکه طنز تنها به نقد اجتماعی و اخلاقی میپردازد و در آن امر به معروف یا نهی از منکر صریحی وجود ندارد، میگوید که اگرچه طنز بهطور مستقیم امر به معروف یا نهی از منکر نمیکند، اما اگر از طریق طنز بتوان مردم را به انجام کارهای نیک و ترک کارهای زشت ترغیب کرد، در این صورت طنز میتواند بهطور غیرمستقیم نقش امر به معروف و نهی از منکر را ایفا کند.(ص۱۲۷-۱۲۹) | |||
==حکم فقهی طنز و هتک حرمت: بررسی سوژههای حلال و حرام در طنز نسبت به افراد مؤمنان== | |||
در فصل نهم، نویسنده به بررسی طنز و مسائل حرام مرتبط با اشخاص پرداخته و سؤالی مطرح میکند: طنزی که منجر به هتک حرمت و حرام شود چه حکمی دارد؟ او دو دسته از افراد را معرفی میکند. دسته اول شامل افرادی است که سوژه طنز قرار میگیرند و در دین حرمت ندارند، مانند اهل بدعت، پیشوایان ظالم، و فاسقانی که فسق خود را آشکار میکنند. نویسنده با استناد به چهار روایت بیان میکند که طنز نسبت به این افراد اشکالی ندارد. در ادامه، نویسنده به دسته دوم میپردازد: افرادی که دارای آبرو و ویژگیهای عقیدتی سالم هستند، یعنی مؤمنان. او با استناد به آیات قرآن (احزاب/۵۸ و حج/۳۰) و روایات به عدم توهین و تحقیر مؤمن اشاره می کند و نتیجه میگیرد: اطلاق ادله آیات، روایات، اجماع و عقل، شامل احترام به مؤمن به ویژگیهای عقیدتی است (خواه راضی باشد و یا نباشد) لذا طنز قرار دادن مؤمن جایز نیست. (ص۱۳۸ - ۱۴۴) | |||
==حکم فقهی طنز اقوام و اصناف== | |||
در فصل دهم، نویسنده به موضوع طنز در مورد گروهها و اقوام مختلف میپردازد و سوال میکند که اگر صنفی مثل پزشکان، معلمان، یا طایفهای مثل ترکها یا لرها سوژه طنز قرار گیرند، حکم فقهی آن چیست؟ او توضیح میدهد که استفاده از الفاظ عمومی مانند «همه» یا «تمام» ممکن است حرام باشد، چون اهانت به کل یک صنف یا قوم محسوب میشود و باعث آزار مؤمنین میشود. اما اگر از این الفاظ استفاده نشود و قرینه لبی باشد که نشاندهنده قصد اشاره به کل گروه نباشد، ممکن است اشکالی نداشته باشد. نویسنده نتیجه میگیرد که در طنز درباره گروهها باید از لفظ «بعضی» استفاده شود تا اهانت کلی به همه افراد آن صنف یا طایفه محسوب نشود. نویسنده در تأیید سخنش به کلام صاحب جواهر استناد میکند. (ص۱۴۵ -۱۴۸) | |||
==مصلحت اهم در باب تزاحم== | |||
در فصل یازدهم و دوازدهم، نویسنده به موضوع برخورد دو مصلحت در طنز میپردازد و بیان میکند که گاهی طنز درباره افراد یا جامعه با مصلحتهای دیگر در تعارض قرار میگیرد. از یک سو، مصلحت حفظ احترام مؤمنان و از سوی دیگر، مصلحت اصلاح جامعه اسلامی و رفع مشکلات وجود دارد. این تعارض میتواند منجر به هتک حرمت مؤمن یا تضعیف نظم اجتماعی شود. | |||
نویسنده با استناد به قاعده اصولی باب تزاحم و روایات امر به معروف و کلام شیخ انصاری در این باب در پاسخ به این پرسش که کدام مصلحت باید اولویت داشته باشد، استدلال میکند که مصلحت عمومی جامعه اسلامی از اهمیت بیشتری برخوردار است و در مواردی که طنز به اصلاح جامعه کمک کند، حتی اگر شامل غیبت یا هتک حرمت باشد، ایرادی ندارد. در موارد تزاحم مصلحتها، حفظ مصلحت جامعه و اصلاح آن بر مصلحت فردی ارجحیت دارد. | |||
در ادامه نویسنده به موضوع استماع (گوش کردن با اراده) و سماع (ناخواسته به گوش رسیدن) طنز حرام پرداخته و بررسی میکند که اگر طنزی مستلزم امری حرام مانند غیبت یا تحقیر باشد، و از باب تزاحم نباشد، آیا استماع آن حرام است یا خیر؟ او با استناد به روایات و آیه 19 سوره نور، حکم به حرمت استماع چنین طنزی میدهد، حتی اگر شنونده یا بیننده نسبت به آن راضی باشند. اما اگر شنیدن طنز به دلیل دفاع از مؤمن لازم باشد، از باب تزاحم و ارجحیت مصلحت دفاع از مؤمن و نیز ادله روایی استماع آن جایز میشود. نویسنده همچنین به فتواهای امام خمینی و صاحب جواهر اشاره میکند که در صورت ضرورت دفاع از مؤمن، استماع و سماع طنز هتک حرمت جایز است و در غیر این صورت حرام است. | |||
== موضوعات مختلف== | |||
در فصل سیزدهم، نویسنده به بررسی شش موضوع مرتبط با طنز، از جمله طنز با دوربین مخفی و تزاحم طنز با اخلاق اسلامی و غیره پرداخته است. نویسنده در بعضی از موضوعات با استناد به ادله فقهی و در مواردی تنها با استناد به روایات و در بعضی دیگر بر اساس دفع افسد به فاسد احکام فقهی مرتبط با هر یک بیان کرده است. (ص۱۶۱ - ۱۶۸) | |||
==طنز در دسته تمثیلها، استعارهها و کنایههای قرآن== | |||
نویسنده معتقد است که در قرآن کریم از زبان تمثیل، استعاره و کنایه بهوفور استفاده شده و طنز هم بهنوعی در همین دسته قرار میگیرد . بخش سوم کتاب به بررسی استعارهها، کنایهها و تشبیهات ظریف در قرآن و روایات پرداخته و به کاربرد زبان هنری برای انتقال پیامهای ارزشی اشاره دارد. نویسنده تأکید میکند که زبان طنز نباید صرفاً تند و انتقادی باشد؛ بلکه میتواند در قالب هنری به ترویج ارزشها و ارتقای اخلاق کمک کند. او مثالهایی از قرآن مانند داستان شکستن بتها توسط حضرت ابراهیم(ع) و آیههای مرتبط با کنایههای قرآنی، از جمله «بل فعله کبیرهم هذا»، «ان انکر الاصوات لصوت الحمیر» و «کمثل الحمار یحمل اسفارا» را ذکر کرده است. | |||
در بخش دیگری، نویسنده به طنز در روایات پرداخته و شوخیهای پیامبر (ص) و لطافت کلمات امام علی(ع) و برخی دیگر از ائمه اطهار(ع) بهعنوان نمونههایی از طنز لطیف و ظریف در احادیث آورده شده است.(ص۱۸۱- ۲۰۳) | |||
==نقد کتاب== | |||
۱- در برخی بخشها، شماره صفحات منابع بهطور کامل ذکر نشده است که نمونههای آن را میتوان در صفحات ۶۳، ۸۵، ۹۶، و ۱۵۲ مشاهده کرد. این نقص در آدرسدهی باعث کاهش انسجام و دقت علمی مطالب کتاب میشود. | |||
۲- ارجاعات به کتابهای کلینی بهطور دقیق و مطابق با عنوان اصلی اثر صورت نگرفته است. بهجای استفاده از عنوان صحیح الکافی، از عباراتی مانند «اصول کافی» استفاده شده که این اشکال در صفحات ۹۴، ۹۵ و ۹۸ مشاهده میشود. چنین ارجاعاتی ممکن است خواننده را در شناسایی منبع اصلی دچار ابهام کند. | |||
۳- علاوه بر این، در پاورقی کتاب، در برخی موارد تاریخ انتشار و چاپ کتابها ذکر شده است. ص۶۰، ص۸۹، ص۱۲۱، ص۱۸۷ | |||
۴- در صفحه ۸۹، نویسنده روایتی را نقل کرده است، اما بدون ارائه سند و بررسی دقیق راویان، بهصورت کلی اعلام میکند: «روایت از نظر سند معتبر است.» این رویکرد، که بدون تحلیل سندی و رجالی انجام شده، نقصی در روش فقهی به شمار میآید و به اعتبار بحث آسیب میرساند. | |||
۵- در صفحه ۶۶، نویسنده با ارائه تحلیلی مفصل، روایت صالح بن عقبه را معتبر ارزیابی میکند. اما در صفحه ۱۲۲، بار دیگر به اختلافنظرهای موجود درباره این راوی اشاره کرده و بهگونهای بیان میکند که اعتبار رجالی او همچنان محل تردید است. این تناقض در تحلیل، خواننده را با ابهامی جدی در خصوص دیدگاه نویسنده مواجه میسازد. | |||
۶- نویسنده در بررسی فقهی طنز، تلاش کرده به تحلیل سند روایات بپردازد، اما این روند در تمامی مباحث کتاب یکسان دنبال نشده است. در فصل سوم (صفحات ۸۰-۸۷)، به صحت سندی روایات توجهی نشده و تنها بر دلالت آنها تأکید شده است. از سوی دیگر، در فصل دوم (صفحات ۶۳-۶۹)، برخی روایات با تحلیل سندی مورد بررسی قرار گرفتهاند، اما در مواردی دیگر صرفاً بحث دلالی نه سندی مطرح شده است. این عدم هماهنگی در روش تحلیل روایات، انسجام مباحث فقهی را تحتالشعاع قرار داده و دستیابی به نتایج دقیق و قابل اتکا را دشوار کرده است. | |||
۷- نویسنده در فصل یازدهم، به موضوع تزاحم دو مصلحت در طنز پرداخته است (ص۱۴۹)، اما در فصل سیزدهم، دوباره به دو مورد مشابه، یعنی تزاحم طنز با اخلاق اسلامی (ص۱۶۶) و تزاحم با احکام الهی (ص۱۶۷)، اشاره کرده است. به نظر میرسد این عناوین، با توجه به اشتراک محتوایی، میتوانستند در یک فصل ادغام شوند. این تعدد و پراکندگی باعث کاهش انسجام مطالب شده و مخاطب را با تکرار موضوع مواجه میکند. | |||
نویسنده | |||
نسخهٔ کنونی تا ۱۹ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۵۱
معرفی و گزارش ساختار
کتاب طنز در آیینه فقه پژوهشی است با هدف تبیین احکام طنز در مقوله های فرهنگی و اجتماعی. کتاب در سه بخش و چندین فصل تنظیم شده است. نویسنده در بخش اول، به بررسی مفهوم طنز و مفاهیم مشابه همچون (هزل، بذل، لطیفه..) و تاریخچه طنز پرداخته است. (ص........) در بخش دوم، در سیزده فصل طنز از منظر فقهی بررسی شده است. در بخش سوم، به استعارهها، کنایهها و تشبیهات در قرآن و روایات اشاره کرده و آنها را با طنز پیوند داده تا نشان دهد طنز چگونه میتواند در قالبهای قرآنی و روایی به کار رود.
این کتاب در سال ۱۳۹۳ش و به همت مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) در در ۲۰۷ صفحه به چاپ رسیده است. نویسنده کتاب عزیز الله زارع آملی (زاده ۱۳۴۰) محقق و مدرس حوزه ی علمیه قم بوده و کتاب «دوجهان بینی اسلام و کمونیسم» ازجمله آثار علمی اوست.
روش شناسی
نویسنده در این کتاب، احکام تکلیفی مربوط به طنز را با استناد به ادله اربعه فقهی قرآن، سنت، اجماع و عقل(ص۱۴۰)بررسی کرده است. وی تلاش کرده است با استفاده از روایات فقهی و اخلاقی، و همچنین تحلیل سند و دلالت آنها(۶۴-۷۶)، حکم الهی مربوط به هر موضوع را در حوزه طنز استخراج و بیان کند. وی از قواعد اصولی اصل برائت (ص۶۰)، باب تزاحم (ص۱۶۷) همچنین از قواعد عقلی وجوب دفع افسد به فاسد(ص۱۶۷) نیز بهره جسته است. نویسنده در بعضی از فروعات فقهی با نگاه انتقادی به برخی تحلیل های فقهی صاحبان فتوی، نظرات آنان را نقد کرده و سعی کرده نظری جامع تر و دقیق تری ارائه دهد.
بخش اول
قاعده اصل برائت
در فصل اول، نویسنده قاعده برائت را بهعنوان اصل اولی در موارد مشکوک پذیرفته و بر اساس آن، در مواردی که شک در حرمت طنز وجود دارد، حکم به جواز آن میدهد. این استدلال بر اساس آیات، روایات و نیز قاعده «قبح عقاب بلا بیان» است. در صورتی که حکم حرام بودن طنز به وضوح ثابت نشود، بهطور پیشفرض میتوان آن را مجاز دانست. (ص ۵۹-۶۱)
احکام تکلیفی طنز
مقدمه:
در فصل دوم کتاب، نویسنده به جایگاه فقهی مزاح پرداخته است. او در ابتدا روایات مرتبط با مزاح را به سه دسته کلی تقسیم میکند: جواز مزاح، نهی از مزاح بهطور مطلق و نهی از کثرت مزاح. پس از بررسی سندی و دلالتی هر یک از این روایات، نویسنده به جمعبندی و تحلیل آنها میپردازد. او با استفاده از تعلیلهایی که در روایات نهی از مزاح آمده، نتیجه میگیرد که مراد شارع از نهی در این روایات، نهی تنزیهی است و نه تحریمی. همچنین، با استناد به قرائن و شواهد موجود در متن روایات و بر اساس قاعده اصولی، روایات نهی را به نهی از کثرت مزاح تفسیر میکند و توضیح میدهد که آنچه کراهت دارد، کثرت مزاح است، نه خود مزاح. در ادامه، نویسنده با استناد به روایتی که بر کثرت مزاح در سفر دلالت دارد، حکم به عدم کراهت کثرت مزاح در سفر میدهد. (ص۶۳-۸۰) نویسنده در ادامه با استناد به روایات، به بررسی حکم شرعی خنده و کلام خندهآور پرداخته است. او سوال میکند که آیا خندیدن یا کلام و فعل خندهآور در اسلام حکم خاصی دارد؟ نویسنده در ابتدا با استناد به روایاتی که از خنداندن دیگران نهی کردهاند، دلالت این روایات را بررسی کرده و نتیجه میگیرد که این نهیها جنبه ارشادی دارند و نه مولوی. به عبارت دیگر، نهی از خندان دیگران به معنای تحریم نیست، بلکه نوعی توصیه است که نشان میدهد کثرت خندیدن ممکن است نکوهیده باشد. (ص۸۱-۸۷)
بررسی مرزهای لهو و مبالغه در ادبیات طنز
در فصل پنجم و ششم، نویسنده به بررسی فقهی ارتباط میان لهو و طنز و نیز طنز و مبالغه پرداخته و در ابتدا این پرسش را مطرح میکند که آیا طنز میتواند نوعی لهو باشد و بنابراین حرام محسوب شود. او با مثالهایی از موارد لهو، مانند حرمت شکار به قصد تفریح یا حرمت دست زدن به حد افراط، نتیجه میگیرد که اگر این موارد به دلیل لهو بودن ممنوعاند، برنامههای سرگرمکننده رادیو و تلویزیون و کمدی های طنزگونه که ساعت ها وقت مردم را میگیرد، مصداق لهو حرام باشند. در پاسخ، نویسنده استدلال میکند که لهو در اسلام بهطور مطلق حرام نیست؛ اطلاق روایات انصراف به قسم خاصی از لهو دارد.بنابر این تنها نوعی از لهو ممنوع است که انسان را از امور مهم باز دارد و فاقد هدف عقلایی و شرعی باشد. در مقابل، طنزی که برای آگاهیبخشی به جامعه یا نقد ناهنجاریهای اجتماعی به کار رود، از دایره لهو خارج بوده و جایز است. (ص۱۰۵ - ۱۱۰)
نویسنده در ادامه به به موضوع اغراق(مبالغه) در طنز میپردازد و این سوال را مطرح میکند که آیا اغراق در طنز بهعنوان دروغ محسوب میشود یا خیر؟ او توضیح میدهد که طنزپردازان گاهی برای اثرگذاری بیشتر، مشکلات ده درصدی جامعه را بهطور اغراقآمیز، هشتاد درصد به نمایش میگذارند. نویسنده می نویسد: از دیدگاه فقهی، اغراق در بیان بهویژه در استفاده از اعداد، تشبیهات و استعارهها جزو دروغ به حساب نمیآید. او با اشاره به آیات قرآن که در آنها نیز اغراق بهکار رفته، مانند آیهای که خداوند میفرماید (حتی اگر هفتاد بار استغفار کنی، نمیبخشد) نتیجه میگیرد که اغراق در طنز از دروغ متمایز است و مشکل فقهی ندارد. (ص۱۱۱ - ۱۱۳)
بررسی فقهی طنز در اعانه بر مکروه و اهداف اجتماعی آن
در فصل هفتم، نویسنده به بررسی رابطه طنز با مفهوم اعانه(کمک) بر مکروه پرداخته است. او به این سوال پاسخ میدهد، آیا طنزی که باعث خندیدن زیاد و قهقهه میشود، ممکن است از منظر فقهی مکروه باشد چون به نوعی به انجام عمل مکروه کمک میکند. در این بخش، نویسنده نظر مرحوم خویی را ذکر میکند که بر این باور است که کمک به انجام کار حرام یا مکروه به خودی خود حرام نیست و دلایل قرآنی، عقلی و اجماعی برای حرمت آن را قبول ندارد. اما نویسنده این نظر را نقد کرده و تأکید میکند که هدف اصلی طنز، انتقال پیام جدی و ارزشمند است و خنداندن صرفاً نتیجهای جانبی طنز است. افزون بر آنکه در اعانت بر حرام و مکروه قصد مدخلیت دارد. بنابراین، چون قصد اصلی طنزپرداز خنداندن نیست، این کمک به انجام مکروه محسوب نمیشود. البته اگر هدف طنزپرداز تنها خنداندن و ایجاد قهقهه باشد، از این جهت مکروه است. (ص۱۱۷ - ۱۱۹)
طنز و کارکردهای اخلاقی آن: ادخال سرور، خیرخواهی و امر به معروف
در فصل هشتم، نویسنده به سه موضوع طنز و ادخال سرور، طنز و خیرخواهی، و طنز و امر به معروف میپردازد. ابتدا، او بررسی میکند که آیا طنزی که هدف آن ایجاد خندهای دلنشین و متعالی بدون امر حرام یا مکروه است، میتواند تحت عنوان «ادخال سرور در دل مؤمن» قرار گیرد و مستحب باشد. نویسنده استدلال میکند که روایات متعددی بر استحباب ایجاد سرور در دل مؤمنین تأکید دارند و به نقل روایات و بابی از کتاب کافی «باب ادخال السرور علی المؤمنین» اشاره میکند که شوخی و شاد کردن مؤمن را تأیید میکنند (ص۱۲۱-۱۲۳).
در ادامه به رابطه طنز و خیرخواهی پرداخته و هدف اصلی طنزپرداز را نصیحت و خیرخواهی برای جامعه معرفی میکند. او بیان میکند که خیرخواهی گاهی واجب و گاهی مستحب است. در این زمینه، به آیه (آل عمران/۱۰۴) و روایاتی همچون «الدال علی الخیرکفاعله» اشاره میکند که بر اهمیت خیرخواهی تاکید دارند. همچنین به کلام شیخ انصاری اشاره کرده که به برخی روایات که به وجوب خیرخواهی دلالت دارند و کلمه «یجب» در روایت آمده، استناد کرده است. نویسنده در پاسخ به دو روایت از کلام شیخ انصاری نتیجه میگیرد که این روایات الزام شرعی ندارند، حتی اگر در آنها از کلمات وجوب استفاده شده باشد. در نهایت، نویسنده اذعان میکند که اگر تنها راه آموزش، تربیت و حل اختلافات میان مسلمانان از طریق طنز باشد، این طنز واجب میشود.(ص۱۲۳ -۱۲۷)
در بخش آخر، نویسنده به ارتباط طنز با امر به معروف و نهی از منکر میپردازد. او بیان میکند که اگر امکان امر و نهی مستقیم وجود نداشته باشد، اما طنز بتواند مردم را به انجام کارهای خوب و ترک کارهای بد تشویق کند، در این صورت طنز به نوعی مصداق امر به معروف و نهی از منکر میشود و واجب میشود. نویسنده در پاسخ به اعتراضی که برخی مطرح میکنند مبنی بر اینکه طنز تنها به نقد اجتماعی و اخلاقی میپردازد و در آن امر به معروف یا نهی از منکر صریحی وجود ندارد، میگوید که اگرچه طنز بهطور مستقیم امر به معروف یا نهی از منکر نمیکند، اما اگر از طریق طنز بتوان مردم را به انجام کارهای نیک و ترک کارهای زشت ترغیب کرد، در این صورت طنز میتواند بهطور غیرمستقیم نقش امر به معروف و نهی از منکر را ایفا کند.(ص۱۲۷-۱۲۹)
حکم فقهی طنز و هتک حرمت: بررسی سوژههای حلال و حرام در طنز نسبت به افراد مؤمنان
در فصل نهم، نویسنده به بررسی طنز و مسائل حرام مرتبط با اشخاص پرداخته و سؤالی مطرح میکند: طنزی که منجر به هتک حرمت و حرام شود چه حکمی دارد؟ او دو دسته از افراد را معرفی میکند. دسته اول شامل افرادی است که سوژه طنز قرار میگیرند و در دین حرمت ندارند، مانند اهل بدعت، پیشوایان ظالم، و فاسقانی که فسق خود را آشکار میکنند. نویسنده با استناد به چهار روایت بیان میکند که طنز نسبت به این افراد اشکالی ندارد. در ادامه، نویسنده به دسته دوم میپردازد: افرادی که دارای آبرو و ویژگیهای عقیدتی سالم هستند، یعنی مؤمنان. او با استناد به آیات قرآن (احزاب/۵۸ و حج/۳۰) و روایات به عدم توهین و تحقیر مؤمن اشاره می کند و نتیجه میگیرد: اطلاق ادله آیات، روایات، اجماع و عقل، شامل احترام به مؤمن به ویژگیهای عقیدتی است (خواه راضی باشد و یا نباشد) لذا طنز قرار دادن مؤمن جایز نیست. (ص۱۳۸ - ۱۴۴)
حکم فقهی طنز اقوام و اصناف
در فصل دهم، نویسنده به موضوع طنز در مورد گروهها و اقوام مختلف میپردازد و سوال میکند که اگر صنفی مثل پزشکان، معلمان، یا طایفهای مثل ترکها یا لرها سوژه طنز قرار گیرند، حکم فقهی آن چیست؟ او توضیح میدهد که استفاده از الفاظ عمومی مانند «همه» یا «تمام» ممکن است حرام باشد، چون اهانت به کل یک صنف یا قوم محسوب میشود و باعث آزار مؤمنین میشود. اما اگر از این الفاظ استفاده نشود و قرینه لبی باشد که نشاندهنده قصد اشاره به کل گروه نباشد، ممکن است اشکالی نداشته باشد. نویسنده نتیجه میگیرد که در طنز درباره گروهها باید از لفظ «بعضی» استفاده شود تا اهانت کلی به همه افراد آن صنف یا طایفه محسوب نشود. نویسنده در تأیید سخنش به کلام صاحب جواهر استناد میکند. (ص۱۴۵ -۱۴۸)
مصلحت اهم در باب تزاحم
در فصل یازدهم و دوازدهم، نویسنده به موضوع برخورد دو مصلحت در طنز میپردازد و بیان میکند که گاهی طنز درباره افراد یا جامعه با مصلحتهای دیگر در تعارض قرار میگیرد. از یک سو، مصلحت حفظ احترام مؤمنان و از سوی دیگر، مصلحت اصلاح جامعه اسلامی و رفع مشکلات وجود دارد. این تعارض میتواند منجر به هتک حرمت مؤمن یا تضعیف نظم اجتماعی شود.
نویسنده با استناد به قاعده اصولی باب تزاحم و روایات امر به معروف و کلام شیخ انصاری در این باب در پاسخ به این پرسش که کدام مصلحت باید اولویت داشته باشد، استدلال میکند که مصلحت عمومی جامعه اسلامی از اهمیت بیشتری برخوردار است و در مواردی که طنز به اصلاح جامعه کمک کند، حتی اگر شامل غیبت یا هتک حرمت باشد، ایرادی ندارد. در موارد تزاحم مصلحتها، حفظ مصلحت جامعه و اصلاح آن بر مصلحت فردی ارجحیت دارد.
در ادامه نویسنده به موضوع استماع (گوش کردن با اراده) و سماع (ناخواسته به گوش رسیدن) طنز حرام پرداخته و بررسی میکند که اگر طنزی مستلزم امری حرام مانند غیبت یا تحقیر باشد، و از باب تزاحم نباشد، آیا استماع آن حرام است یا خیر؟ او با استناد به روایات و آیه 19 سوره نور، حکم به حرمت استماع چنین طنزی میدهد، حتی اگر شنونده یا بیننده نسبت به آن راضی باشند. اما اگر شنیدن طنز به دلیل دفاع از مؤمن لازم باشد، از باب تزاحم و ارجحیت مصلحت دفاع از مؤمن و نیز ادله روایی استماع آن جایز میشود. نویسنده همچنین به فتواهای امام خمینی و صاحب جواهر اشاره میکند که در صورت ضرورت دفاع از مؤمن، استماع و سماع طنز هتک حرمت جایز است و در غیر این صورت حرام است.
موضوعات مختلف
در فصل سیزدهم، نویسنده به بررسی شش موضوع مرتبط با طنز، از جمله طنز با دوربین مخفی و تزاحم طنز با اخلاق اسلامی و غیره پرداخته است. نویسنده در بعضی از موضوعات با استناد به ادله فقهی و در مواردی تنها با استناد به روایات و در بعضی دیگر بر اساس دفع افسد به فاسد احکام فقهی مرتبط با هر یک بیان کرده است. (ص۱۶۱ - ۱۶۸)
طنز در دسته تمثیلها، استعارهها و کنایههای قرآن
نویسنده معتقد است که در قرآن کریم از زبان تمثیل، استعاره و کنایه بهوفور استفاده شده و طنز هم بهنوعی در همین دسته قرار میگیرد . بخش سوم کتاب به بررسی استعارهها، کنایهها و تشبیهات ظریف در قرآن و روایات پرداخته و به کاربرد زبان هنری برای انتقال پیامهای ارزشی اشاره دارد. نویسنده تأکید میکند که زبان طنز نباید صرفاً تند و انتقادی باشد؛ بلکه میتواند در قالب هنری به ترویج ارزشها و ارتقای اخلاق کمک کند. او مثالهایی از قرآن مانند داستان شکستن بتها توسط حضرت ابراهیم(ع) و آیههای مرتبط با کنایههای قرآنی، از جمله «بل فعله کبیرهم هذا»، «ان انکر الاصوات لصوت الحمیر» و «کمثل الحمار یحمل اسفارا» را ذکر کرده است. در بخش دیگری، نویسنده به طنز در روایات پرداخته و شوخیهای پیامبر (ص) و لطافت کلمات امام علی(ع) و برخی دیگر از ائمه اطهار(ع) بهعنوان نمونههایی از طنز لطیف و ظریف در احادیث آورده شده است.(ص۱۸۱- ۲۰۳)
نقد کتاب
۱- در برخی بخشها، شماره صفحات منابع بهطور کامل ذکر نشده است که نمونههای آن را میتوان در صفحات ۶۳، ۸۵، ۹۶، و ۱۵۲ مشاهده کرد. این نقص در آدرسدهی باعث کاهش انسجام و دقت علمی مطالب کتاب میشود.
۲- ارجاعات به کتابهای کلینی بهطور دقیق و مطابق با عنوان اصلی اثر صورت نگرفته است. بهجای استفاده از عنوان صحیح الکافی، از عباراتی مانند «اصول کافی» استفاده شده که این اشکال در صفحات ۹۴، ۹۵ و ۹۸ مشاهده میشود. چنین ارجاعاتی ممکن است خواننده را در شناسایی منبع اصلی دچار ابهام کند.
۳- علاوه بر این، در پاورقی کتاب، در برخی موارد تاریخ انتشار و چاپ کتابها ذکر شده است. ص۶۰، ص۸۹، ص۱۲۱، ص۱۸۷
۴- در صفحه ۸۹، نویسنده روایتی را نقل کرده است، اما بدون ارائه سند و بررسی دقیق راویان، بهصورت کلی اعلام میکند: «روایت از نظر سند معتبر است.» این رویکرد، که بدون تحلیل سندی و رجالی انجام شده، نقصی در روش فقهی به شمار میآید و به اعتبار بحث آسیب میرساند.
۵- در صفحه ۶۶، نویسنده با ارائه تحلیلی مفصل، روایت صالح بن عقبه را معتبر ارزیابی میکند. اما در صفحه ۱۲۲، بار دیگر به اختلافنظرهای موجود درباره این راوی اشاره کرده و بهگونهای بیان میکند که اعتبار رجالی او همچنان محل تردید است. این تناقض در تحلیل، خواننده را با ابهامی جدی در خصوص دیدگاه نویسنده مواجه میسازد.
۶- نویسنده در بررسی فقهی طنز، تلاش کرده به تحلیل سند روایات بپردازد، اما این روند در تمامی مباحث کتاب یکسان دنبال نشده است. در فصل سوم (صفحات ۸۰-۸۷)، به صحت سندی روایات توجهی نشده و تنها بر دلالت آنها تأکید شده است. از سوی دیگر، در فصل دوم (صفحات ۶۳-۶۹)، برخی روایات با تحلیل سندی مورد بررسی قرار گرفتهاند، اما در مواردی دیگر صرفاً بحث دلالی نه سندی مطرح شده است. این عدم هماهنگی در روش تحلیل روایات، انسجام مباحث فقهی را تحتالشعاع قرار داده و دستیابی به نتایج دقیق و قابل اتکا را دشوار کرده است.
۷- نویسنده در فصل یازدهم، به موضوع تزاحم دو مصلحت در طنز پرداخته است (ص۱۴۹)، اما در فصل سیزدهم، دوباره به دو مورد مشابه، یعنی تزاحم طنز با اخلاق اسلامی (ص۱۶۶) و تزاحم با احکام الهی (ص۱۶۷)، اشاره کرده است. به نظر میرسد این عناوین، با توجه به اشتراک محتوایی، میتوانستند در یک فصل ادغام شوند. این تعدد و پراکندگی باعث کاهش انسجام مطالب شده و مخاطب را با تکرار موضوع مواجه میکند.