عرصه عمومی و خصوصی در فقه شیعه (کتاب): تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه فقه معاصر
Reyhani (بحث | مشارکت‌ها)
جزبدون خلاصۀ ویرایش
 
(۸۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{نویسنده
|نویسنده = هیئت تحریریه دانشنامه
|گردآوری =
}}
{{جعبه اطلاعات کتاب
{{جعبه اطلاعات کتاب
| عنوان =عرصه عمومی و خصوصی در فقه شیعه
| عنوان =عرصه عمومی و خصوصی در فقه شیعه
خط ۳۷: خط ۳۳:
|نسخه الکترونیکی=
|نسخه الکترونیکی=
}}
}}
کتاب '''عرصه عمومی و خصوصی در فقه شیعه''' این هدف را دنبال می‌کند که مفاهیم عرصه عمومی و عرصه خصوصی را به‌عنوان دو مفهوم جدید در ساختار سیاسی مدرن تبیین نموده و جایگاه آن را نسبت به احکام سیاسی و اجتماعی فقه شیعه مورد پژوهش قرار دهد.
این کتاب نوشته محمد پزشگی است؛ وی در یازده فصل کوشش نموده تا مفهوم عرصه عمومی و خصوصی را با برخی مفاهیم و قواعد در فقه شیعه مانند ولایت و امامت، امور حسبه، قاعده برابری و قاعده مصلحت، مقایسه نموده و تفاوت‌ها و شباهت‌های آنها را نشان دهد. تمایز اصلی میان مفاهیم پیش‌گفته این است که در حیطه فقه شیعه، مفاهیم و قواعد، مقید به دین اسلام است و به مسلمانان اختصاص دارد؛ در حالی که موضوع عرصه عمومی و خصوصی در معنای جدید، انسان به عنوان شهروند جامعه مدرن و با صرف نظر از هرگونه اعتقاد دینی است.


== نگاهی گذرا به کتاب ==
*'''چکیده'''
کتاب عرصه عمومی و خصوصی در فقه شیعه، نوشته محمد پزشگی، کتابی است در حوزه فقه اجتماعی و سیاسی که توسط پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی منتشر شده است. نویسنده در کتاب حاضر مطابق با شیوه رایج پژوهش ابتدا به طور خلاصه به بیان مسئله، پرسش‌های اصلی و فرعی، پیشینه پژوهش و روش آن پرداخته و سپس در فصل‌های بعدی محتوای هدف را طرح و جمع‌بندی کرده است. هدف مؤلف کتاب امکان‌سنجی تفکیک دو عرصه عمومی و خصوصی از منظر قواعد فقه شیعه است.
 
'''عرصه عمومی و خصوصی در فقه شیعه''' کتابی در حوزه فقه اجتماعی و سیاسی به قلم محمد پزشگی است که مفاهیم عرصه عمومی و عرصه خصوصی را به‌عنوان دو مفهوم جدید در ساختار سیاسی مدرن تبیین کرده و جایگاه آن را نسبت به احکام سیاسی و اجتماعی فقه شیعه مورد پژوهش قرار می‌دهد. مولف در اثر حاضر کوشش نموده تا در یازده فصل، مفاهیم مذکور را با برخی مفاهیم و قواعد در فقه شیعه مانند ولایت و امامت، [[امور حسبه]]، [[برابری و مساوات|قاعده برابری]] و [[مصلحت|قاعده مصلحت]]، مقایسه نموده و تفاوت‌ها و شباهت‌های آنها را نشان دهد. تمایز اصلی میان مفاهیم پیش‌گفته این است که در حیطه فقه شیعه، مفاهیم و قواعد، مقید به دین اسلام است و به مسلمانان اختصاص دارد؛ در حالی که موضوع عرصه عمومی و خصوصی در معنای جدید، انسان به عنوان شهروند جامعه مدرن و با صرف نظر از هرگونه اعتقاد دینی مورد نظر است. این کتاب توسط انتشارات [[پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی]] به چاپ رسیده است.
 
== معرفی اجمالی ==
کتاب عرصه عمومی و خصوصی در فقه شیعه به قلم محمد پزشگی و توسط انتشارات پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در سال ۱۳۹۳ش منتشر شده است. این اثر در یازده فصل کوشش نموده تا ضمن توضیح دو مفهوم عرصه عمومی و خصوصی، آنها را با مفاهیم و قواعد فقهی تطبیق داده و لزوم تفکیک این دو عرصه را از نگاه [[فقه سیاسی]] بررسی نماید. هدف نویسنده از تالیف کتاب حاضر، امکان‌سنجی تدوین نظریه عرصه عمومی و خصوصی از منظر مفاهیم و قواعد فقه شیعه است. 
 
از نگاه نویسنده قواعد فقه اجتماعی و اقتصادی می‌توانند مبنایی فقهی برای عرصه عمومی و خصوصی قلمداد شوند؛ در مقابل، امور ولایی یا امور حسبه، قواعد عام فقه سیاسی و ملاکات احکام نمی‌توانند به عنوان مبنای مذکور پذیرفته شوند. این کتاب اولین اثری است که تلاش کرده تا عرصه عمومی و خصوصی را از منظر فقهی مورد بررسی و مطالعه قرار دهد.
 
=== روش تحقیق در کتاب ===
روش کتاب مبتنی بر گردآوری داده‌های کتابخانه‌ای و مقایسه شاخصه‌های مفهومی واژگان رایج در ادبیات فقیهان است. نویسنده به قرآن و حدیث مراجعه مستقیم نمی‌کند و تلاشی برای اجتهاد به‌معنای مرسوم ندارد. از این رو روش کتاب را نمی‌توان روش تخصصی رایج در پژوهش فقهی تلقی نمود. همچنین مبنای پژوهش بر پایه مفهوم‌شناسی برآمده از نظریه هابرماس در تحلیل ساختار سیاسی جدید است و با مبانی فقهی و اصولی تفاوت دارد.
 
===ساختار کتاب===
کتاب عرصه عمومی و خصوصی در فقه شیعه در یازده بخش و یک نتیجه‌گیری سامان یافته است. نویسنده ابتدا به بیان مسئله، پرسش‌های اصلی و فرعی، پیشینه پژوهش و روش آن پرداخته است و پس از موضوع‌شناسی در بخش دوم، دو بخش را نیز صرف اصطلاح‌شناسی حکومت شرعی و امور حسبیه کرده است.
 
بخش‌های بعدی به ارتباط شاخصه‌های مفهومی عرصه عمومی و خصوصی با مفاهیمی مثل حکومت و امور حسبه، قواعد عام سیاسی، قواعد عام اجتماعی و فرهنگی، قواعد عام اقتصادی، قواعد عام روشی، ساختار عمومی قواعد فقه سیاسی، و ملاکات احکام تخصیص یافته است.
 
== تبیین مفهومی عرصه عمومی و خصوصی ==
نویسنده برای امکان‌سنجی تطبیق دو مفهوم مورد بحث با مفاهیم و قواعد فقهی به مقایسه آنها با یکدیگر پرداخته و در نهایت بیان می‌کند که نه اصطلاح عرصه عمومی و خصوصی و نه اصطلاحاتی که شاخصه‌های مشابه را دارا باشد، در کلمات فقیهان یافت نمی‌شود.
 
مؤلف کتاب تعریف مشخصی از این دو مفهوم ارائه نداده و تنها به این نکته اکتفا کرده است که امر عمومی منحصر به فرد خاصی نیست و برای همگان در دسترس است در حالی‌که امر خصوصی مختص به افراد خاص است. به باور او [[جامعه مدنی]] به اعتبار آن‌که در پی منافع گروهی عده‌ای است در عرصه خصوصی قرار می‌گیرد؛ ولی از این حیث که فضای بحث و گفتگوی همگانی است از جانب عموم به رسمیت شناخته شده است (ص۶۷).
 
بنابر توضیحاتی که نگارنده درباره عرصه عمومی و خصوصی داده است، شاخصه‌های مفهوم عرصه عمومی و عرصه خصوصی را بیان کرده است که عبارتند از: امکان گفتگو درباره مسائل همگانی، دسترسی همگانی به منابع، و امکان حراست از منافع خصوصی. نویسنده تلاش کرده است هر یک از این عناصر را در مباحثی فقهی مثل [[امور حسبه]]، [[حفظ نظام سیاسی|حفظ نظام]]، [[قاعده نفی سبیل|نفی سبیل]] و وفای به عقود ردیابی کند.
 
== روش کتاب در حل مسئله ==
نویسنده کتاب برای یافتن جای‌پایی برای عرصه عمومی و خصوصی در فقه شیعه در پی پاسخ به این پرسش بر می‌آید که آیا می‌توان در ادبیات دینی مفهومی متناظر با این دو مفهوم پیدا کرد یا نه؟ معیار‌ نویسنده وجود این دو واقعیت در دوران معصومان است. بر همین اساس از هابرماس جامعه‌شناس و نظریه‌پرداز آلمانی، نقل می‌کند که عرصه عمومی و خصوصی مفاهیم جدیدی هستند که در قرن سیزدهم میلادی و به سبب پیدایش سرمایه‌داری تجاری به وجود آمده‌اند (ص۵۴و ۶۶). بنابر این تا پایان غیبت صغری اثری از امر عمومی و خصوصی نیست پس این موضوع موضوعی است جدید و نباید در متن دین دنبال آن گشت. ولی سپس با تکیه بر گزارش دیگری احتمال می‌دهد که در اوایل قرون وسطی که همزمان با دوره معصومان است، و با توجه به همسایگی مسلمانان و رومیان بتوان رگه‌هایی از اشاره به عرصه خصوصی و عمومی را در متون دینی پیدا کرد (ص۶۵-۶۶).
 
محمد پزشگی نویسنده کتاب به منظور حل مسئله مؤلفه‌های عرصه خصوصی و عمومی را در چند بخش با قواعد فقهی مقایسه می‌کند و در یک بخش اختصاصی یعنی بخش دهم کتاب، این مؤلفه‌ها در ساختارهای فقه سیاسی، اجتماعی و روش‌های فقهی جستجو می‌کند. بنا بر نتیجه‌ای که نویسنده گرفته است بر اساس هیچ یک از ساختارهای قواعد فقه در نظام سیاسی، نظام اجتماعی، نظام اقتصادی و روش فقه سیاسی نمی‌توان لزومی برای تفکیک عرصه عمومی و خصوصی یافت و بسیار از این ساختارها ارتباطی به این دو مفهوم ندارند (ص۱۹۵-۲۰۷).
 
== دولت و مفاهیم مرتبط ==
دولت و مفاهیم مرتبط با آن از جمله مفاهیمی هستند که سه بخش از کتاب به آن اختصاص یافته است.. به عقیده وی، کاربرد واژه دولت به معنای قدرتِ برآمده از انتخاب اکثریت، به حیطه [[ولایت فقیه]] و تعیین محدوده امور حسبه وابسته است. همچنین تفکیک عرصه عمومی و خصوصی در چهارچوب فقهی، مبتنی بر تعین ولایت فقیه در امور حسبه و اختصاص امور حسبه به امور عمومی غیردولتی است (ص۸۹).
 
=== حکومت شرعی ===
واژه دولت تنها به متون فقهای معاصر مانند [[محمدباقر صدر]]، [[محمدجواد مغنیه]] و [[حسینعلی منتظری]] راه یافته و در متون فقهی متقدم به‌کار نرفته است (ص۸۴). با این حال در متون فقهی می‌توان تصدی امر عمومی را ذیل هفت مفهوم حاکم، امام، فقیه، سلطان، ناظر، والی و نایب‌الغیبة بازیابی نمود (ص۷۲). نویسنده هر یک از این هفت مفهوم را با امر عمومی و خصوصی نسبت‌سنجی کرده است (ص۷۳-۸۹) و نتیجه می‌گیرد مفهوم دولت جدید فقط با نظریاتی شکل می‌گیرد که ولایت فقیه را به صورت حداقلی پذیرفته باشند که در دو نظریه اذن تصرف فقیه در امور حسبیه و نظریه ولایت فقیه در امور حسبیه خود را نشان می‌دهد. و فقط در این دو فرضیه است که می‌توان دوساحتی بودن جامعه را در فقه شیعه امکان‌پذیر کرد (ص۸۹). او در انتهای این بخش از فقیهان نواندیش دینی انتقاد می‌کند که بدون تبیین کافی مبانی نظری تلاش‌کرده‌اند عناصر حکومت جدید را در دل حکومت شرعی و قدیمی تعریف کنند (ص۸۴-۸۹).
=== امور حسبه ===
نویسنده در نسبت‌سنجی جامعه مدنی با امور حسبیه نخست تلاش می‌کند مبانی فقهی و شاخص‌های امور حسبیه را توضیح دهد. به نظر مؤلف شاخص‌های مفهومی امور حسبه را می‌توان به دو شیوه حداقلی و حداکثری تبیین نمود؛ در نگاه حداقلی امور حسبه سه شاخصه دارد: ۱.توصلی بودن و مطلوبیت صرف تحقق امور حسبه ۲.تعریف آن در زمره وظایف عموم مسلمین ۳.غیر ولایی بودن و تبعیت آن از عرف سیاسی حاکم بر جامعه. در مقابل، نگاه حداکثری امور حسبی را امر ولایی، در زمره وظایف حکومت اسلامی و منوط به اذن امام یا فقیه جامع‌الشرایط می‌داند (۱۳۰ص). مفهوم عرصه عمومی و عرصه خصوصی از یک سو شاخصه‌های امور حسبه را دارا است؛ اما از سوی دیگر انطباق این دو مفهوم به‌سادگی امکان‌پذیر نیست؛ چراکه جواز تحقق امور حسبه توسط عموم مسلمین، قابل تعمیم به شهروندان اهل کتاب و غیر کتابی نیست. این در حالی است که در تعریف عرصه عمومی، شاخص اعتقاد به اسلام و به‌طور کلی اعتقاد دینی لحاظ نشده است (ص۱۳۲).
 
== قواعد عام سیاسی ==
مطالعه قواعد عام سیاسی موضوع بخش ششم کتاب عرصه عمومی و خصوصی است. نویسنده در این بخش ظرفیت قاعده نفی ولایت بر دیگران، قاعده برابری، قاعده شورا، قاعده مصلحت و قاعده نفی سبیل را برای استخراج جامعه دوساحتی سنجیده است.
 
=== قاعده نفی ولایت بر دیگران ===
قاعده نفی ولایت بر دیگران در کتاب در زمره قواعد سیاسی مورد بررسی و مقایسه قرار گرفته است. مطابق این قاعده هیچ‌کس حق ندارد انسان‌های دیگر را مجبور به اطاعت از خود کند. به گفته نویسنده هرچند عدم ولایت بر دیگران می‌تواند اقتضای تفکیک عرصه عمومی و خصوصی را داشته باشد، اما ز سوی دیگر با اعمال حاکمیت در ساختار سیاسی تک‌ساحتی و بدون تفکیک میان این دو عرصه نیز سازگار است (۱۴۴ص).
 
=== قاعده برابری ===
به نظر نویسنده [[برابری و مساوات|قاعده برابری]] در خوانش لیبرالی ناظر به برابری همه شهروندان بدون هیچ تفاوت در نژاد و باور و مانند آن است و در این نگاه عرصه خصوصی هیچ‌گاه در تعارض با عرصه عمومی نیست ولی در خوانش فقهی شیعی برابری به این گستردگی وجود ندارد و منظور از برابری آن است که همه کسانی که مشمول یک قاعده هستند با هم برابرند نه همه شهروندان، غیر از این که در برخی امور هم سلسله مراتبی بین افراد تعریف شده است. این تفاوت‌ها باعث محدود شدن قاعده برابری است (ص۱۴۹).
 
=== قاعده شورا ===
نویسنده قاعده شورا را یکی از قواعد توصیه شده اسلام می‌داند که تنها در دو حوزه احکام واضح شریعت اسلامی و احکام صریح عقلی استثنا محدود شده است. بنابر این نتیجه می‌گیرد که با تکیه بر شورا و با سازکارهایی خاص می‌توان پاره‌ای از کارکردهای سیاسی عرصه عمومی  خصوصی را تحصیل کرد. با این حال فقیهانی نیز هستند که بر اساس نظریه فقه حداکثری همه امور عمومی جامعه را در اختیار حاکم و فقیه می‌دانند و بر اساس باور ایشان استفاده از قاعده شورا بسیار محدودتر خواهد شد(ص۱۵۲).
 
=== قاعده مصلحت ===
در بخشی از قواعد عام سیاسی نویسنده [[مصلحت نظام سیاسی|قاعده مصلحت]] را توضیح می‌دهد و با تبیین موارد تکیه فقیهان شیعه بر قاعده مصلحت و اشاره به دلایل حجیت آن، گزارش می‌دهد که فقیهان شیعه مصالح عالی اسلام و مسلمین را بر احکام اولیه و ثانویه نیز ترجیح می‌دهند (ص۱۵۳-۱۵۴). در تطبیق دو نگاه حداکثری و حداقلی به فقه و عرصه عمومی نتیجه می‌گیرد در هر دو نگاه هم‌ می‌توان محدودیت‌های فراوانی برای عرصه عمومی تصویر کرد هم راهی به جامعه دو ساحتی گشود زیرا برداشت حداقلی شریعت ملازمه‌ای با تفکیک این دو عرصه ندارد. و از سوی دیگر در برداشت حداکثری نیز می‌توان با تکیه بر اصولی مثل شورا اراده عمومی را تقویت کرد (ص۱۵۶).
 
=== قاعده نفی سبیل ===
قاعده نفی سبیل یکی دیگر از قواعد بررسی شده در کتاب است. مطابق با این قاعده هرگونه قانون یا فرایندی که باعث مسلط شدن غیرمسلمانان بر مسلمانان باشد، از نظر فقهی نامعتبر است؛ بنابراین مفهوم عرصه عمومی و خصوصی که راه‌آورد نظام اجتماعی غربی است، مورد قبول شارع نیست. همچنین این قاعده می‌تواند دو مفهوم عرصه عمومی و خصوصی که موجب راهیابی سبک زندگی لیبرالی به زندگی مسلمانان می‌شود را نفی کند (ص۱۶۰).
 
== قواعد عام اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ==
نویسنده در بخش هفتم کتاب با عنوان قواعد عام اجتماعی و فرهنگی، قواعدی را مطالعه می‌کند که در امور اجتماعی نسبت به قواعد سیاسی گسترده فراخ‌تری دارند. قواعدی مثل تعاون و همیاری، عدالت، حفظ نظام، تولا و تبرا، و وفای به عقود. هر چند تصریح می‌کندکه همه قواعد عام فقه می‌تواند در مباحث اجتماعی کاربرد داشته باشند ولی این قواعد ارتباط نزدیک‌تری با عرصه عمومی و خصوصی دارند.
 
به گفته نویسنده قاعده تعاون و همیاری به دلیل عمومی و همگانی بودن و شمول نسبت به همه عرصه‌های اجتماعی (ص۱۶۳-۱۶۴) و قاعده عدالت به دلیل حسن ذاتی عدل و همگانی بودن (ص۱۶۵-۱۶۶) به خوبی از عرصه عمومی و خصوصی حمایت می‌کنند. ولی قاعده تولا و تبرا هر چند درباره مسلمانان می‌تواند به تمایز بین عرصه عمومی و خصوصی یاری برساند ولی از آنجا که شامل غیرمسلمانان نیست و بلکه بر عدم رابطه با دشمنان تأکید دارد، با آموزه عرصه خصوصی و عمومی سازگار نیست (ص۱۷۴). قاعده وفای به عقود نیز از تنها وقتی معنا دارد که صحت قرارداد اجتماعی تضمین شده باشد و به همین جهت نمی‌توان از آن نتیجه گرفت که التزام به هر قرارداد اجتماعی لازم است (ص۱۷۶).
 
=== قاعده حفظ نظام ===
[[حفظ نظام سیاسی|قاعده حفظ نظام]] در این کتاب به عنوان یکی از قواعد عام اجتماعی مورد بررسی و مقایسه قرار گرفته است. مطابق این قاعده هر عملی که حفظ زندگی اجتماعی مسلمین بر آن متوقف باشد واجب کفایی و نیز هر عملی که اختلال زندگی روزمره مردم و عسر و حرج در زندگی اجتماعی را به دنبال داشته باشد ممنوع و مردود است (ص۱۶۶). در فقه سیاسی نیز این قاعده به معنای وجوب دفاع از کیان اسلام واجب است؛ بنابراین اگر حفظ جامعه اسلامی منوط به وجود شاخصه‌های عرصه عمومی و خصوصی باشد، می‌توان از این قاعده شرعی بودن این دو قلمرو را به اثبات رساند (۱۶۹ص).
 
== قواعد عام اقتصادی ==
نویسنده کتاب عرصه عمومی وخصوصی در فقه شیعه، در بخش هشتم کتاب سه قاعده سلطنت، احسان و حرمت مال و عمل مسلمانان را به عنوان قواعد عام اقتصادی که می‌توانند توجیه‌گر عرصه عمومی و خصوصی باشند مطرح کرده است.
 
به باور او قاعده سلطنت علاوه بر اموال شامل سلطه بر نفس نیز می‌شود (ص۱۷۹) و حفظ جان و حقوق فردی و مدنی انسان‌ها را نیز مورد تأکید قرار می‌دهد (ص۱۸۱) و بر اساس نظر فقیهانی که ادله ولایت را عام نمی‌دانند می‌تواند حق انتخاب تابعیت، حق عبور از مرزها، برگزار تجمعات،‌تأسیس سازمان‌های اجتماعی، انتخاب کردن و انتخاب شدن را بر اساس این قاعده تثبیت کنند (ص۱۸۲).
 
به نظر نویسنده از آنجا که وضع قوانین برای حفاظت از فضای خصوصی افراد یک امر نیک محسوب می‌شود، بر اساس قاعده احسان می‌توان آن را توجیه کرد. (ص۱۸۴) چنان که قاعده حرمت مال و عمل مسلمانان نیز که شامل کارهای فردی و اجتماعی می‌شود، منافع خصوصی افراد اعم از منافع مالی و غیرمالی آن‌ها را نیز در می‌گیرد. پس با تعمیم مفهوم «عمل مسلمان» به کنش‌های اجتماعی و فرهنگی می‌توان حمایت شریعت اسلامی از مؤلفه‌های عرصه خصوصی و عمومی را نشان داد (ص۱۸۵).
 
== قواعد عام روشی ==
بخش نُهم کتاب با نام قواعد عام روشی، رابطه سه قاعده تقدیم اهم بر مهم، تلازم بین حکم عقل و شرع و قاعده لاضرر را با عرصه عمومی و خصوصی بررسی کرده است. منظور نویسنده از قواعد روشی، قواعدی است که در هنگام تزاحم بین قواعد عام فقهی به آن‌ها تکیه می‌شود (ص۱۸۷).
 
محمد پزشگی پس از گزارشی از مفهوم و ادله قاعده تقدیم اهم بر مهم می‌گوید از آنجا که مشخص نیست که همیشه امر خصوصی بر امر عمومی مقدم باشد، نمی‌توان اصل لیبرالی جدایی عرصه خصوصی از عمومی را از این قاعده نتیجه گرفت (ص۱۸۹). از قاعده لاضرر نیز می‌توان برای بیان حدود و ثغور روابط میان حاکم اسلامی و مردم، پس از پذیرش حقوق اساسی شهروندان استفاده کرد و حدود آزادی‌های فردی، مدنی و سیاسی را تبیین کرد (ص۱۹۴).


==موضوع‌شناسی==
=== قاعده تلازم بین حکم عقل و حکم شرع ===
در موضوع‌شناسی نویسنده ابتدا این پرسش را مطرح می‌کند که آیا عرصه عمومی و عرصه خصوصی در فقه شیعه سابقه تاریخی داشته و در تاریخ فقه به آن پرداخته شده است یا این مفاهیم دو موضوع نوپدید هستند و از مسائل مستحدثه به شمار می‌روند. وی سپس با اشاره به نظر هابرماس جامعه‌شناس و نظریه‌پرداز آلمانی، بیان می‌دارد که عرصه عمومی مفهومی جدید است که در قرن سیزدهم میلادی و به سبب پیدایش سرمایه‌داری تجاری به وجود آمده است و با توجه به تغییر شرایط زمانی آن دوران با دوران کنونی می‌توان گفت عرصه خصوصی و عرصه عمومی، دو مفهوم جدید به شمار می‌روند.(ص54و 66) به نظر می‌رسد نگارنده در این اعتقاد میان مصداق و مفهوم خلط نموده است؛ زیرا هرچند در دوران کنونی برای اشاره به اموری که در عرصه عمومی قرار دارد از واژگان جدید و نوپدید استفاده می‌شود اما مصادیق این مفاهیم اختصاصی به دوران جدید ندارد و این امر باعث نمی‌شود این دو مفهوم در زمره موضوعات مستحدثه تلقی گردند.
مفاد قاعده تلازم را به عنوان یکی از قواعد عام روشی می‌توان چنین بیان کرد که شریعت اسلامی حکمی بر خلاف حکم عقل ندارد و احکام قطعی عقل در شرع نیز پذیرفته شده است. به‌عقیده مؤلف این بدان معناست که دستاوردهای عقل و سیره عُقلا مورد امضای شارع قرار می‌گیرد. و از آنجا که عقلا وجود عرصه عمومی و خصوصی را نیکو می‌دانند با ضمیمه عدم ردع شارع و نیز از طریق برهان انّی رضایت شارع نسبت به آن قابل احراز است (ص۱۹۱).
==دولت و مفاهیم مرتبط==
واژه دولت در منابع فقهی پیشین به کار نرفته و این مفهوم در ساختار سیاسی مدرن پدید آمده است. با این وجود فقهای معاصر مانند [[محمدباقر صدر]]، [[محمدجواد مغنیه]]، [[حسینعلی منتظری]] و عباسعلی عمید زنجانی واژه دولت را در مباحث فقه سیاسی به کار برده‌اند. به عقیده مؤلف، کاربرد واژه دولت به معنای قدرتِ برآمده از انتخاب اکثریت، به حیطه ولایت فقیه و تعیین محدوده امور حسبه وابسته است.(ص89) با این حال تصدی امر عمومی را می‌توان در متون فقهی ذیل هفت مفهوم حاکم، امام، فقیه، سلطان، ناظر، والی و نایب‌الغیبة بازیابی نمود.


==امور حِسبه==
== اهداف عمومی شریعت ==
حسبه در لغت به معنای پاداش، و در اصطلاح فقهی به معنای اموری است که شارع به آنها اهتمام داشته و راضی به تعطیل آن نیست. (ص101) عقل، ضرورت عقلایی، ادله تصدی مناصب بدون متصدی، ادله واجبات کفایی، ضرورت شرعی، ادله ولایت و امامت، رعایت نظم عمومی و رعایت مصلحت، مبانی و دلایلی هستند که در امور حسبه به آنها استدلال شده است. همچنین صرف تحقق امور حسبه، تصدی عدول مؤمنین، تصدی عدول مؤمنین با اذن فقیه، تصدی فقیه جامع‌الشرایط، تصدی فقیه در منصب افتا و قضاوت و تصدی باقی امور حسبه توسط عدول مؤمنین، فتاوا و نظرات فقها درباره لزوم تصدی امور حسبه است.(ص116)
==عرصه عمومی و امور حسبه==
در این فصل نگارنده به بررسی نسبت میان عرصه عمومی و خصوصی به‌عنوان مفاهیم مدرن، و امور حسبه به‌عنوان مفهوم موجود در تاریخ فقه پرداخته است. امر عمومی را می‌توان با شاخصه‌هایی مانند امکان گفتگو درباره مسائل همگانی، پیگیری منافع عمومی و دسترسی همگانی به منابع تحلیل نمود.(ص127) همچنین شاخص‌های مفهومی امور حسبه را می‌توان به دو شیوه حداقلی و حداکثری تبیین نمود؛ در نگاه حداقلی به امور حسبه سه شاخص توصلی بودن و مطلوبیت صرف تحقق امور حسبه، تعریف آن در زمره وظایف عموم مسلمین، غیر ولایی بودن و تبعیت آن از عرف سیاسی حاکم بر جامعه قابل تحلیل است. در مقابل، نگاه حداکثری امور حسبی را امر ولایی، در زمره وظایف حکومت اسلامی و منوط به اذن امام یا فقیه جامع‌الشرایط می‌داند.(130ص)


مفهوم عرصه عمومی از یک سو شاخصه‌های امور حسبه را دارا است اما از سوی دیگر انطباق این دو مفهوم به‌سادگی امکان‌پذیر نیست؛ چراکه جواز تحقق امور حسبه توسط عموم مسلمین، قابل تعمیم به شهروندان اهل کتاب و غیر کتابی نیست. این درحالی است که در تعریف عرصه عمومی، شاخص اعتقاد به اسلام و به‌طور کلی اعتقاد دینی لحاظ نشده است.(ص132)
مبحث ملاکاتِ احکام یا اهداف عمومی شریعت، در فصل پایانی کتاب مورد بررسی قرار گرفته است. منظور از اهداف عمومی شریعت همان مقاصد شارع از جعل احکام است. نویسنده این بخش به با این توجیه آورده است که کسانی هم چون عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری معتقدند مفاهیم جدیدی مثل حقوق بشر و عرصه عمومی و خصوصی را فقط می‌توان با تکیه بر مقاصد کلی شریعت از دین اصطیاد کرد (ص۲۰۹).  
==عرصه عمومی و قواعد فقه سیاسی==
در این فصل ابتدا نگارنده «قاعده» را از منظر فقهی به معنای اصل کلی برگرفته از ادله فقهی تعریف می‌کند. هرچند قواعد مختلف فقهی از نظر گستردگی و شمول با یکدیگر یکسان نیستند اما همگی از نوعی عمومیت برخوردارند.(ص138) نویسنده در مقام تبیین عرصه عمومی از منظر قواعد فقه سیاسی به تطبیق و تحلیل پنج قاعده با عنوان‌های مصلحت، شورا، برابری، نفی ولایت بر دیگران و نفی سبیل پرداخته است.
===نفی ولایت بر دیگران===
این قاعده اصل اولی در قلمرو فقه سیاسی است. مطابق این قاعده هیچکس حق ندارد انسان‌های دیگر را مجبور به اطاعت از خود کند. آیات قرآن، روایات معتبر، عقل و سیره عقلا در کلام فقها به عنوان مبنای این قاعده مورد استناد قرار گرفته است. از این قاعده ولایت امام معصوم و ولایت فقها در عصر غیبت استثنا شده است. برخی صاحب‌نظران عدم شمول قاعده نسبت به فقها را صرفاً در امور حسبه و برخی دیگر آن را فراتر از امور حسبه دانسته‌اند. با این وجود هرچند عدم ولایت بر دیگران می‌تواند اقتضای مفهوم عرصه عمومی و خصوصی را داشته باشد اما با اعمال حاکمیت در ساختار سیاسی تک‌ساحتی نیز سازگار است.(144ص)
===برابری===
برابری از نگاه فقهی به معنای تشابه کامل میان حقوق انسان‌ها نیست بلکه به این معنا است که احکام اسلامی مطابق با شرایط و موقعیت‌های افراد به طور عادلانه وضع شده است. بنا بر نگاه فقهی برابری در حوزه قانون‌گذاری و قضاوت به معنای تساوی همگان در مقابل قانون و تشریفات قضایی، و در امور اجتماعی به معنای برخورداری همگان از حقوق عمومی است. با این وجود در نگاه فقهی، همگان در تصدی امور قضایی و بلکه امور ولایی عمومی برابر نیستند و این مناصب به فقهای جامع‌الشرایط اختصاص دارد.(ص148) بنابراین با فرض فقهی دانستن قاعده برابری، این قاعده تطابق و تلازمی با مفهوم عرصه عمومی و خصوصی ندارد و نویسنده تبیین روشنی در این باره ارائه نکرده است.


=== شورا ===
بنا به اعتقاد برخی فقیهان اهل سنت، مقاصد الشریعه یکی از منابع استنباط حکم فقهی است و می‌توان با استنباط هدف شارع از جعل حکم، آن را به موارد دیگر تعمیم داد. به عقیده فقیهان شیعه، راهی برای به دست آوردن ملاک احکام شرعی وجود ندارد مگر آنکه از طریق دلیل شرعی بیان شده باشد؛ بنابراین استفاده از ملاک حکم شرعی از ادله فقهی بستگی به مهارت فقیه و کارشناس خبره در امر دین دارد.  
مفاد این قاعده توصیه به مشورت با دیگران برای رسیدن به بهترین نظر است. [[محمدحسین نایینی]] سلطنت اسلامیه را مبتنی بر مشورت با عقلای قوم می‌داند. همچنین [[حسینعلی منتظری]] بر آن است که «أمرهم» در آیه ۳۸ سوره شورا، شامل امور عمومی و حکمرانی نیز می‌شود. احکام شرعی و احکام روشن عقل از شمول قاعده شورا استثنا شده و دیگر امور در دایره آن قرار دارند. بیان افکار عمومی به‌عنوان شکلی از مشورت و نظرخواهی می‌تواند بر عرصه عمومی و خصوصی تاثیرگذار باشد.(ص151و152) نویسنده توضیح روشنی درباره تلازم این قاعده با مفهوم عرصه عمومی و خصوصی ارائه نداده است؛ وی با اشاره به تحقق مشورت در ساختار سیاسی تک ساحتی، به عدم تلازم میان قاعده شورا و تفکیک عرصه عمومی و خصوصی اذعان نموده است.
===مصلحت===
احکام شریعت اسلامی بر پایه مصالحی وضع شده که برخی پایدار و تغییرناپذیر و برخی دیگر ناپایدار و تغییرپذیر هستند. این مصالح و ماسد گاه در مقام عمل با یکدیگر تزاحم پیدا می‌کند و تشخیص مصلحت اهمّ برای عمل به احکام ضرورت دارد. تشخیص اهمیت مصالح در نگاه حداقلی، به عهده امت و در دیدگاه حداکثری به عهده حاکم اسلامی است. بنابراین از آنجا که مفهوم عرصه عمومی مبتنی بر نفی هرگونه سلسله ‌مراتب در تعیین مصالح فردی و اجتماعی است، این مفهوم به لحاظ ماهوی تلازمی با قاعده مصلحت ندارد.(ص156)
===نفی سبیل===
مطابق با این قاعده هرگونه قانون یا فرایندی که باعث مسلط شدن غیر مسلمانان بر مسلمانان باشد، از نظر فقهی نامعتبر است. بنابراین مفهوم عرصه عمومی و خصوصی که راه‌آورد نظام اجتماعی غربی است، مورد قبول شارع نیست. همچنین این قاعده می‌تواند دو مفهوم عرصه عمومی و خصوصی -که موجب راهیابی سبک زندگی لیبرالی به زندگی مسلمانان می‌شود- را نفی کند.(ص160) به عبارت دیگر اقتضای قاعده نفی سبیل، عدم تفکیک عرصه عمومی و خصوصی از نگاه فقهی است. با این حال تفسیر نویسنده از قاعده موجه به نظر نمی‌رسد چراکه پذیرش مفهوم عرصه عمومی و خصوصی در ساختار سیاسی لزوماً سلطه غیر مسلمانان بر مسلمانان را به دنبال نخواهد داشت.
==عرصه عمومی و قواعد عام اجتماعی==
در فصل حاضر به قواعد عام فقهی که ارتباط نزدیک با موضوع عرصه عمومی و خصوصی دارند پرداخته شده است. این قواعد عبارتند از: تعاون و همیاری، عدالت، تولا و تبرا، وفای به عقود و حفظ نظام.
===تعاون و همیاری===
مطابق این قاعده مسلمانان به همکاری و تعاون در هر امر نیکویی امر شده‌اند. عبدالأعلی سبزواری در تفسیر آیه دوم سوره مائده، مراد از تقوا را تقوای جمعی و توجه به مسئولیت همه افراد جامعه نسبت به امور خیر و نیکو دانسته و اصل تعاون را از سیاست‌های کلی نظام اسلامی برشمرده است.(ص163) طبق قاعده تعاون دسترسی همگانی به امور عام‌المنفعه در جامعه اسلامی به رسمیت شناخته شده و علاوه بر آن موافقت شریعت با وضع حقوق مدنی استنباط می گردد. از این رو این قاعده شاخص‌های عمده مفاهیم عرصه عمومی و عرصه خصوصی را داراست.(ص164)


این اعتقاد نویسنده با دو انتقاد مواجه است: نخست آنکه قاعده تعاون به عنوان قاعده فقهی تبیین نگردیده و نویسنده در توضیح آن به نقل آراء برخی مفسران قرآن بسنده نموده است. دوم اینکه با فرض پذیرفتن اصل تعاون به عنوان قاعده فقهی، این قاعده تلازمی با عرصه عمومی و خصوصی به معنای تخصصی آن ندارد.
به عقیده نگارنده بر فرض کشف مناطِ تأسیس عرصه عمومی از ادله شرعی، نهایت مدلول آن بلااقتضا بودن نسبت به تفکیک عرصه عمومی و خصوصی است؛ بنابراین رسیدن به عدالت، اجرای [[امر به معروف و نهی از منکر]]، بهره‌گیری از [[مشورت و شورا|مشورت]] و یا رعایت مصلحت در امور اجتماعی منحصر در تفکیک عرصه عمومی و خصوصی نیست (ص۲۱۹).
===عدالت===
عدالت در بعد اجتماعی به معنای رعایت حقوق افراد و دادن حق به صاحب آن است. فقیهان شیعه هرچند غالباً از عدالت به عنوان صفت فردی برای تصدی برخی مناصب یاد کرده‌اند اما با توجه به تأکید فراوان اسلام بر عدالت اگر به این اصل به عنوان قاعده عام فقهی نگریسته شود، این قاعده می‌تواند در گستره وسیعی از فقه شیعی کاربرد داشته باشد.(ص165) در اسلام به دسترسی همگانی به عدالت تأکید شده و این همان شاخصه عرصه عمومی است. همچنین عدالت نسبت به عرصه خصوصی اقتضای وضع و اجرای ضوابط حقوق مدنی را دارد.(ص166) دو انتقاد مذکور در قاعده قبل، در بحث از این قاعده نیز به نویسنده وارد است.
===حفظ نظام===
مطابق این قاعده هر عملی که حفظ زندگی اجتماعی مسلمین بر آن متوقف باشد واجب کفایی و نیز هر عملی که اختلال زندگی روزمره مردم و عسر و حرج در زندگی اجتماعی را به دنبال داشته باشد ممنوع و مردود است.(ص166) در فقه سیاسی نیز این قاعده به معنای وجوب دفاع از کیان اسلام واجب است؛ نظام در این معنا همان نظام اسلامی حاکم بر جامعه است. بنابراین اگر حفظ جامعه اسلامی منوط به وجود شاخصه‌های عرصه عمومی و خصوصی باشد، می‌توان از این قاعده شرعی بودن این دو قلمرو را به اثبات رساند.(169ص)
===تولا و تبرّا===
مطابق متن کتاب این قاعده به معنای دوستی و پذیرش زعامت مسلمانان و دوری جستن از زعامت و رفاقت غیرمسلمانان است.(ص170) این قاعده فضایی اجتماعی ایجاد می‌کند که از سویی مربوط به امور عمومی مسلمین و از سوی دیگر مربوط به امور خصوصی و وظایف مسلمانان نسبت به یکدیگر است؛ بنابراین برخی شاخصه‌های مفهومی عرصه عمومی و خصوصی با این قاعده انطباق دارد.
با این وجود این قاعده به مسلمانان اختصاص دارد و مفهوم عرصه عمومی و خصوصی شامل تمام افراد بشر فارغ از اعتقاد آنها است و این شاخصه باعث افتراق این قاعده با عرصه عمومی و خصوصی به معنای خاص آن است.(ص174) شایان توجه است که طرح این قاعده به عنوان قاعده فقهی، فارغ از تطابق و عدم تطابق آن با مفاهیم دیگر، با اشکال مواجه است و نگارنده در تبیین قاعده از عبارات روشن و معنادار بهره نبرده است. 
===وفای به عقود===
مفاد این قاعده لزوم اجرای قراردادها و عدم جواز فسخ یک‌جانبه آنها است. به عقیده مؤلف، این قاعده بر تمام قراردادهای فردی و اجتماعی و بین‌المللی حاکم است. بنابراین وضع حقوق مدنی برای حفظ منافع عمومی و پاسداشت عرصه خصوصی لازم است.(ص176) نگارنده در برداشت از این قاعده نیز با انتقاد مواجه است؛ چراکه از منظر فقهی مفاد این قاعده مربوط به قراردادهای بین‌فردی مسلمانان است و قراردادهای اجتماعی یا بین‌المللی که فارغ از شخصیت حقیقی مسلمانان و بر پایه قواعد سیاسی منعقد می‌گردند، از دایره شمول قاعده خارج‌اند.
== عرصه عمومی و قواعد عام اقتصادی ==
برخی متون فقهی و قواعد عام اقتصادی به حوزه‌های عمومی و خصوصی جامعه اسلامی پرداخته است. از این رو در این بخش به مقایسه قواعد عام اقتصادی با دو مفهوم مورد بحث پرداخته شده و قواعد سلطنت، احسان و حرمت مال و عمل مسلمان بررسی می‌شوند.


=== سلطنت ===
این قاعده مبتنی بر مالکیت خصوصی است و مطابق آن، مالک مسلمان بر مال خود سلطه کامل دارد به‌طوری که می‌تواند هر تصرفی در مال خود کند. با این وجود منافع عمومی بر منافع شخصی مقدم است و در صورت تزاحم مالکیت شخصی با منافع عمومی و امور حکومتی، امور حکومتی تقدم می‌یابد. موضوع این قاعده دارایی‌های فرد است اما می‌توان با قیاس اولویت مفاد قاعده را در مورد نفس افراد نیز صادق دانست؛ به این معنا که شخص مسلمان بر نفس خود نیز مسلط است و می‌تواند اوقات خود را در امور مورد انتخاب خود صرف نماید. با این وجود برخی از فقها با اثبات ولایت عامه فقیه، تصرف حاکم را در سرنوشت افراد جایز می‌دانند. (ص۱۸۲) نویسنده تبیین روشنی از تطبیق قاعده با دو مفهوم مورد بحث ارائه نداده است و به نظر می‌رسد اختصاص قاعده به مالکیت فرد مسلمان دلیل روشنی بر عدم تطابق قاعده با مفاهیم مورد بحث و شاخصه‌های آنها است.


=== احسان ===
مطابق این قاعده اگر فرد مسلمان کاری را با قصد خیرخواهانه انجام دهد و به طور ناخواسته ضرری به دیگری برساند ضامن نیست و مسئولیت جبران آن را ندارد. برای مثال اگر قاضی دادگاه اسلامی به اشتباه حکمی صادر نماید که موجب خسارت فردی شود، قاضی ضامن نیست و خسارت وارد شده از بیت‌المال جبران می‌شود. (ص۱۸۳) بنابراین می‌توان گفت ایجاد عرصه عمومی و خصوصی که حفظ منافع عمومی و خصوصی را تأمین می‌کند امری نیک تلقی می‌گردد و اگر کاربرد آن در زندگی مسلمانان مستلزم زیان باشد، حاکم اسلامی باید زیان را جبران نماید! (ص۱۸۴)


===حرمت مال و عمل مسلمان===
[[رده:کتاب‌های فقه سیاسی به زبان فارسی]]
بر اساس این قاعده دارایی و عمل مسلمان محترم است بنابراین نمی‌توان بدون رضایت مالک در اموال وی تصرف نمود یا بدون پرداخت اجرت، از عمل مسلمان بهره برد. به اعتقاد مؤلف، این قاعده منافع مال و غیر مالی اشخاص را نیز در برمی‌گیرد. همچنین عمل مسلمان شامل همه کنش‌های اجتماعی و فرهنگی وی در عرصه عمومی می‌شود؛ بنابراین می‌توان ایجاد عرصه عمومی و امکان دسترسی به منافع همگانی را از مفاد این قاعده دانست. (ص۱۸۵)
[[رده:کتاب‌های فقه اجتماعی به زبان فارسی]]
==عرصه عمومی و قواعد عام روشی==
[[رده:کتاب‌های پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی]]
در این بخش به بررسی قواعد عام حاکم بر روش به‌کارگیری قواعد پیش‌گفته، پرداخته شده است.
[[رده:مقالات کتاب‌شناسی]]
===لاضرر===
[[رده:کتاب‌های محمد پزشگی]]
مفاد این قاعده نفی ضرر در اسلام است. در کاربرد فقهی، تفاسیر مختلفی از لاضرر ارائه شده است. بنابر نظر برخی فقها از این قاعده می‌توان برای اثبات آزادی‌های فردی مدنی و سیاسی استفاده نمود؛ برای مثال فعالیت احزاب و رسانه‌ها تا آنجا که مضر به حال مردم نباشد آزاد است.(ص193) در عرصه عمومی و خصوصی از این قاعده می‌توان برای تعیین حد و مرز فعالیت حاکمیت و مردم بهره برد.
===تقدیم اهم بر مهم===
بر اساس این قاعده در صورتی که در مقام عمل و در به‌کارگیری قواعد فقهی تزاحم به‌وجود آید، موضوع مهم‌تر بر دیگر موضوعات مقدم می‌شود. مطابق با این قاعده در تزاحم منافع عمومی با منافع خصوصی، منافع عمومی مقدم است. با این حال آموزه لیبرالی جدایی عرصه خصوصی از عرصه عمومی به این قاعده مربوط نیست.(ص189)
===تلازم بین حکم عقل و حکم شرع===
فقیهان شیعه عقل را در کنار قرآن و روایات به عنوان یکی از منابع استنباط احکام پذیرفته‌اند. مفاد قاعده تلازم را می‌توان چنین بیان کرد که شریعت اسلامی حکمی بر خلاف حکم عقل ندارد و احکام قطعی عقل در شرع نیز پذیرفته شده است. مواردی مانند ضرورت تشکیل حکومت، نقش مردم در حکومت و حقوق بشر به استناد این قاعده اثبات شده است. به‌عقیده مؤلف این بدان معناست که دستاوردهای عقل و سیره عُقلا مورد امضای شارع قرار می‌گیرد و سیره عقلایی مبنی بر حسن وجود عرصه عمومی و خصوصی دلالت مستلزم رضایت شارع به آن است.(ص191)
==عرصه عمومی و مِلاکات احکام==
به عقیده فقیهان شیعه راهی برای به دست آوردن ملاک احکام شرعی وجود ندارد مگر آنکه از طریق دلیل شرعی بیان شده باشد.
بنابراین استفاده از ملاک حکم شرعی از ادله فقهی بستگی به مهارت فقیه و کارشناس خبره در امر دین دارد. به عقیده نگارنده بر فرض کشف مناط تأسیس عرصه عمومی از ادله شرعی، نهایت مدلول این مناط بلا اقتضا بودن نسبت به تفکیک عرصه عمومی و خصوصی است. بنابراین رسیدن به عدالت، اجرای امر به معروف و نهی از منکر، بهره‌گیری از مشورت و یا رعایت مصلحت در امور اجتماعی منحصر در تفکیک مذکور نیست.(ص219)
==نتیجه‌گیری==
نویسنده در مقام نتیجه گیری بیان می‌کند که نه اصطلاح عرصه عمومی و خصوصی و نه اصطلاحاتی که شاخصه‌های مشابه را دارا است، در کلمات فقیهان یافت نمی‌شود. همچنین با تحلیل سه عنصر امر حسبی، قواعد فقه سیاسی، اهداف عمومی شریعت روشن شد که تنها امر حسبی است که با تفسیر حداقلی یا حداکثری، می‌تواند بر تک‌ساحتی یا دوساحتی بودن جامعه تاثیرگذار باشد.(ص230)
{{پایان}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۳ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۳۵

عرصه عمومی و خصوصی در فقه شیعه
تصویر روی جلد
اطلاعات کتاب
نویسندهمحمد پزشگی
موضوعفقه اجتماعی
زبانفارسی
تعداد جلد۱
تعداد صفحات۲۵۰
اطلاعات نشر
ناشرپژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
محل نشرقم
تاریخ نشر۱۳۹۳ش
نوبت چاپاول
شمارگان۱۲۰۰
  • چکیده

عرصه عمومی و خصوصی در فقه شیعه کتابی در حوزه فقه اجتماعی و سیاسی به قلم محمد پزشگی است که مفاهیم عرصه عمومی و عرصه خصوصی را به‌عنوان دو مفهوم جدید در ساختار سیاسی مدرن تبیین کرده و جایگاه آن را نسبت به احکام سیاسی و اجتماعی فقه شیعه مورد پژوهش قرار می‌دهد. مولف در اثر حاضر کوشش نموده تا در یازده فصل، مفاهیم مذکور را با برخی مفاهیم و قواعد در فقه شیعه مانند ولایت و امامت، امور حسبه، قاعده برابری و قاعده مصلحت، مقایسه نموده و تفاوت‌ها و شباهت‌های آنها را نشان دهد. تمایز اصلی میان مفاهیم پیش‌گفته این است که در حیطه فقه شیعه، مفاهیم و قواعد، مقید به دین اسلام است و به مسلمانان اختصاص دارد؛ در حالی که موضوع عرصه عمومی و خصوصی در معنای جدید، انسان به عنوان شهروند جامعه مدرن و با صرف نظر از هرگونه اعتقاد دینی مورد نظر است. این کتاب توسط انتشارات پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به چاپ رسیده است.

معرفی اجمالی

کتاب عرصه عمومی و خصوصی در فقه شیعه به قلم محمد پزشگی و توسط انتشارات پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در سال ۱۳۹۳ش منتشر شده است. این اثر در یازده فصل کوشش نموده تا ضمن توضیح دو مفهوم عرصه عمومی و خصوصی، آنها را با مفاهیم و قواعد فقهی تطبیق داده و لزوم تفکیک این دو عرصه را از نگاه فقه سیاسی بررسی نماید. هدف نویسنده از تالیف کتاب حاضر، امکان‌سنجی تدوین نظریه عرصه عمومی و خصوصی از منظر مفاهیم و قواعد فقه شیعه است.

از نگاه نویسنده قواعد فقه اجتماعی و اقتصادی می‌توانند مبنایی فقهی برای عرصه عمومی و خصوصی قلمداد شوند؛ در مقابل، امور ولایی یا امور حسبه، قواعد عام فقه سیاسی و ملاکات احکام نمی‌توانند به عنوان مبنای مذکور پذیرفته شوند. این کتاب اولین اثری است که تلاش کرده تا عرصه عمومی و خصوصی را از منظر فقهی مورد بررسی و مطالعه قرار دهد.

روش تحقیق در کتاب

روش کتاب مبتنی بر گردآوری داده‌های کتابخانه‌ای و مقایسه شاخصه‌های مفهومی واژگان رایج در ادبیات فقیهان است. نویسنده به قرآن و حدیث مراجعه مستقیم نمی‌کند و تلاشی برای اجتهاد به‌معنای مرسوم ندارد. از این رو روش کتاب را نمی‌توان روش تخصصی رایج در پژوهش فقهی تلقی نمود. همچنین مبنای پژوهش بر پایه مفهوم‌شناسی برآمده از نظریه هابرماس در تحلیل ساختار سیاسی جدید است و با مبانی فقهی و اصولی تفاوت دارد.

ساختار کتاب

کتاب عرصه عمومی و خصوصی در فقه شیعه در یازده بخش و یک نتیجه‌گیری سامان یافته است. نویسنده ابتدا به بیان مسئله، پرسش‌های اصلی و فرعی، پیشینه پژوهش و روش آن پرداخته است و پس از موضوع‌شناسی در بخش دوم، دو بخش را نیز صرف اصطلاح‌شناسی حکومت شرعی و امور حسبیه کرده است.

بخش‌های بعدی به ارتباط شاخصه‌های مفهومی عرصه عمومی و خصوصی با مفاهیمی مثل حکومت و امور حسبه، قواعد عام سیاسی، قواعد عام اجتماعی و فرهنگی، قواعد عام اقتصادی، قواعد عام روشی، ساختار عمومی قواعد فقه سیاسی، و ملاکات احکام تخصیص یافته است.

تبیین مفهومی عرصه عمومی و خصوصی

نویسنده برای امکان‌سنجی تطبیق دو مفهوم مورد بحث با مفاهیم و قواعد فقهی به مقایسه آنها با یکدیگر پرداخته و در نهایت بیان می‌کند که نه اصطلاح عرصه عمومی و خصوصی و نه اصطلاحاتی که شاخصه‌های مشابه را دارا باشد، در کلمات فقیهان یافت نمی‌شود.

مؤلف کتاب تعریف مشخصی از این دو مفهوم ارائه نداده و تنها به این نکته اکتفا کرده است که امر عمومی منحصر به فرد خاصی نیست و برای همگان در دسترس است در حالی‌که امر خصوصی مختص به افراد خاص است. به باور او جامعه مدنی به اعتبار آن‌که در پی منافع گروهی عده‌ای است در عرصه خصوصی قرار می‌گیرد؛ ولی از این حیث که فضای بحث و گفتگوی همگانی است از جانب عموم به رسمیت شناخته شده است (ص۶۷).

بنابر توضیحاتی که نگارنده درباره عرصه عمومی و خصوصی داده است، شاخصه‌های مفهوم عرصه عمومی و عرصه خصوصی را بیان کرده است که عبارتند از: امکان گفتگو درباره مسائل همگانی، دسترسی همگانی به منابع، و امکان حراست از منافع خصوصی. نویسنده تلاش کرده است هر یک از این عناصر را در مباحثی فقهی مثل امور حسبه، حفظ نظام، نفی سبیل و وفای به عقود ردیابی کند.

روش کتاب در حل مسئله

نویسنده کتاب برای یافتن جای‌پایی برای عرصه عمومی و خصوصی در فقه شیعه در پی پاسخ به این پرسش بر می‌آید که آیا می‌توان در ادبیات دینی مفهومی متناظر با این دو مفهوم پیدا کرد یا نه؟ معیار‌ نویسنده وجود این دو واقعیت در دوران معصومان است. بر همین اساس از هابرماس جامعه‌شناس و نظریه‌پرداز آلمانی، نقل می‌کند که عرصه عمومی و خصوصی مفاهیم جدیدی هستند که در قرن سیزدهم میلادی و به سبب پیدایش سرمایه‌داری تجاری به وجود آمده‌اند (ص۵۴و ۶۶). بنابر این تا پایان غیبت صغری اثری از امر عمومی و خصوصی نیست پس این موضوع موضوعی است جدید و نباید در متن دین دنبال آن گشت. ولی سپس با تکیه بر گزارش دیگری احتمال می‌دهد که در اوایل قرون وسطی که همزمان با دوره معصومان است، و با توجه به همسایگی مسلمانان و رومیان بتوان رگه‌هایی از اشاره به عرصه خصوصی و عمومی را در متون دینی پیدا کرد (ص۶۵-۶۶).

محمد پزشگی نویسنده کتاب به منظور حل مسئله مؤلفه‌های عرصه خصوصی و عمومی را در چند بخش با قواعد فقهی مقایسه می‌کند و در یک بخش اختصاصی یعنی بخش دهم کتاب، این مؤلفه‌ها در ساختارهای فقه سیاسی، اجتماعی و روش‌های فقهی جستجو می‌کند. بنا بر نتیجه‌ای که نویسنده گرفته است بر اساس هیچ یک از ساختارهای قواعد فقه در نظام سیاسی، نظام اجتماعی، نظام اقتصادی و روش فقه سیاسی نمی‌توان لزومی برای تفکیک عرصه عمومی و خصوصی یافت و بسیار از این ساختارها ارتباطی به این دو مفهوم ندارند (ص۱۹۵-۲۰۷).

دولت و مفاهیم مرتبط

دولت و مفاهیم مرتبط با آن از جمله مفاهیمی هستند که سه بخش از کتاب به آن اختصاص یافته است.. به عقیده وی، کاربرد واژه دولت به معنای قدرتِ برآمده از انتخاب اکثریت، به حیطه ولایت فقیه و تعیین محدوده امور حسبه وابسته است. همچنین تفکیک عرصه عمومی و خصوصی در چهارچوب فقهی، مبتنی بر تعین ولایت فقیه در امور حسبه و اختصاص امور حسبه به امور عمومی غیردولتی است (ص۸۹).

حکومت شرعی

واژه دولت تنها به متون فقهای معاصر مانند محمدباقر صدر، محمدجواد مغنیه و حسینعلی منتظری راه یافته و در متون فقهی متقدم به‌کار نرفته است (ص۸۴). با این حال در متون فقهی می‌توان تصدی امر عمومی را ذیل هفت مفهوم حاکم، امام، فقیه، سلطان، ناظر، والی و نایب‌الغیبة بازیابی نمود (ص۷۲). نویسنده هر یک از این هفت مفهوم را با امر عمومی و خصوصی نسبت‌سنجی کرده است (ص۷۳-۸۹) و نتیجه می‌گیرد مفهوم دولت جدید فقط با نظریاتی شکل می‌گیرد که ولایت فقیه را به صورت حداقلی پذیرفته باشند که در دو نظریه اذن تصرف فقیه در امور حسبیه و نظریه ولایت فقیه در امور حسبیه خود را نشان می‌دهد. و فقط در این دو فرضیه است که می‌توان دوساحتی بودن جامعه را در فقه شیعه امکان‌پذیر کرد (ص۸۹). او در انتهای این بخش از فقیهان نواندیش دینی انتقاد می‌کند که بدون تبیین کافی مبانی نظری تلاش‌کرده‌اند عناصر حکومت جدید را در دل حکومت شرعی و قدیمی تعریف کنند (ص۸۴-۸۹).

امور حسبه

نویسنده در نسبت‌سنجی جامعه مدنی با امور حسبیه نخست تلاش می‌کند مبانی فقهی و شاخص‌های امور حسبیه را توضیح دهد. به نظر مؤلف شاخص‌های مفهومی امور حسبه را می‌توان به دو شیوه حداقلی و حداکثری تبیین نمود؛ در نگاه حداقلی امور حسبه سه شاخصه دارد: ۱.توصلی بودن و مطلوبیت صرف تحقق امور حسبه ۲.تعریف آن در زمره وظایف عموم مسلمین ۳.غیر ولایی بودن و تبعیت آن از عرف سیاسی حاکم بر جامعه. در مقابل، نگاه حداکثری امور حسبی را امر ولایی، در زمره وظایف حکومت اسلامی و منوط به اذن امام یا فقیه جامع‌الشرایط می‌داند (۱۳۰ص). مفهوم عرصه عمومی و عرصه خصوصی از یک سو شاخصه‌های امور حسبه را دارا است؛ اما از سوی دیگر انطباق این دو مفهوم به‌سادگی امکان‌پذیر نیست؛ چراکه جواز تحقق امور حسبه توسط عموم مسلمین، قابل تعمیم به شهروندان اهل کتاب و غیر کتابی نیست. این در حالی است که در تعریف عرصه عمومی، شاخص اعتقاد به اسلام و به‌طور کلی اعتقاد دینی لحاظ نشده است (ص۱۳۲).

قواعد عام سیاسی

مطالعه قواعد عام سیاسی موضوع بخش ششم کتاب عرصه عمومی و خصوصی است. نویسنده در این بخش ظرفیت قاعده نفی ولایت بر دیگران، قاعده برابری، قاعده شورا، قاعده مصلحت و قاعده نفی سبیل را برای استخراج جامعه دوساحتی سنجیده است.

قاعده نفی ولایت بر دیگران

قاعده نفی ولایت بر دیگران در کتاب در زمره قواعد سیاسی مورد بررسی و مقایسه قرار گرفته است. مطابق این قاعده هیچ‌کس حق ندارد انسان‌های دیگر را مجبور به اطاعت از خود کند. به گفته نویسنده هرچند عدم ولایت بر دیگران می‌تواند اقتضای تفکیک عرصه عمومی و خصوصی را داشته باشد، اما ز سوی دیگر با اعمال حاکمیت در ساختار سیاسی تک‌ساحتی و بدون تفکیک میان این دو عرصه نیز سازگار است (۱۴۴ص).

قاعده برابری

به نظر نویسنده قاعده برابری در خوانش لیبرالی ناظر به برابری همه شهروندان بدون هیچ تفاوت در نژاد و باور و مانند آن است و در این نگاه عرصه خصوصی هیچ‌گاه در تعارض با عرصه عمومی نیست ولی در خوانش فقهی شیعی برابری به این گستردگی وجود ندارد و منظور از برابری آن است که همه کسانی که مشمول یک قاعده هستند با هم برابرند نه همه شهروندان، غیر از این که در برخی امور هم سلسله مراتبی بین افراد تعریف شده است. این تفاوت‌ها باعث محدود شدن قاعده برابری است (ص۱۴۹).

قاعده شورا

نویسنده قاعده شورا را یکی از قواعد توصیه شده اسلام می‌داند که تنها در دو حوزه احکام واضح شریعت اسلامی و احکام صریح عقلی استثنا محدود شده است. بنابر این نتیجه می‌گیرد که با تکیه بر شورا و با سازکارهایی خاص می‌توان پاره‌ای از کارکردهای سیاسی عرصه عمومی خصوصی را تحصیل کرد. با این حال فقیهانی نیز هستند که بر اساس نظریه فقه حداکثری همه امور عمومی جامعه را در اختیار حاکم و فقیه می‌دانند و بر اساس باور ایشان استفاده از قاعده شورا بسیار محدودتر خواهد شد(ص۱۵۲).

قاعده مصلحت

در بخشی از قواعد عام سیاسی نویسنده قاعده مصلحت را توضیح می‌دهد و با تبیین موارد تکیه فقیهان شیعه بر قاعده مصلحت و اشاره به دلایل حجیت آن، گزارش می‌دهد که فقیهان شیعه مصالح عالی اسلام و مسلمین را بر احکام اولیه و ثانویه نیز ترجیح می‌دهند (ص۱۵۳-۱۵۴). در تطبیق دو نگاه حداکثری و حداقلی به فقه و عرصه عمومی نتیجه می‌گیرد در هر دو نگاه هم‌ می‌توان محدودیت‌های فراوانی برای عرصه عمومی تصویر کرد هم راهی به جامعه دو ساحتی گشود زیرا برداشت حداقلی شریعت ملازمه‌ای با تفکیک این دو عرصه ندارد. و از سوی دیگر در برداشت حداکثری نیز می‌توان با تکیه بر اصولی مثل شورا اراده عمومی را تقویت کرد (ص۱۵۶).

قاعده نفی سبیل

قاعده نفی سبیل یکی دیگر از قواعد بررسی شده در کتاب است. مطابق با این قاعده هرگونه قانون یا فرایندی که باعث مسلط شدن غیرمسلمانان بر مسلمانان باشد، از نظر فقهی نامعتبر است؛ بنابراین مفهوم عرصه عمومی و خصوصی که راه‌آورد نظام اجتماعی غربی است، مورد قبول شارع نیست. همچنین این قاعده می‌تواند دو مفهوم عرصه عمومی و خصوصی که موجب راهیابی سبک زندگی لیبرالی به زندگی مسلمانان می‌شود را نفی کند (ص۱۶۰).

قواعد عام اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی

نویسنده در بخش هفتم کتاب با عنوان قواعد عام اجتماعی و فرهنگی، قواعدی را مطالعه می‌کند که در امور اجتماعی نسبت به قواعد سیاسی گسترده فراخ‌تری دارند. قواعدی مثل تعاون و همیاری، عدالت، حفظ نظام، تولا و تبرا، و وفای به عقود. هر چند تصریح می‌کندکه همه قواعد عام فقه می‌تواند در مباحث اجتماعی کاربرد داشته باشند ولی این قواعد ارتباط نزدیک‌تری با عرصه عمومی و خصوصی دارند.

به گفته نویسنده قاعده تعاون و همیاری به دلیل عمومی و همگانی بودن و شمول نسبت به همه عرصه‌های اجتماعی (ص۱۶۳-۱۶۴) و قاعده عدالت به دلیل حسن ذاتی عدل و همگانی بودن (ص۱۶۵-۱۶۶) به خوبی از عرصه عمومی و خصوصی حمایت می‌کنند. ولی قاعده تولا و تبرا هر چند درباره مسلمانان می‌تواند به تمایز بین عرصه عمومی و خصوصی یاری برساند ولی از آنجا که شامل غیرمسلمانان نیست و بلکه بر عدم رابطه با دشمنان تأکید دارد، با آموزه عرصه خصوصی و عمومی سازگار نیست (ص۱۷۴). قاعده وفای به عقود نیز از تنها وقتی معنا دارد که صحت قرارداد اجتماعی تضمین شده باشد و به همین جهت نمی‌توان از آن نتیجه گرفت که التزام به هر قرارداد اجتماعی لازم است (ص۱۷۶).

قاعده حفظ نظام

قاعده حفظ نظام در این کتاب به عنوان یکی از قواعد عام اجتماعی مورد بررسی و مقایسه قرار گرفته است. مطابق این قاعده هر عملی که حفظ زندگی اجتماعی مسلمین بر آن متوقف باشد واجب کفایی و نیز هر عملی که اختلال زندگی روزمره مردم و عسر و حرج در زندگی اجتماعی را به دنبال داشته باشد ممنوع و مردود است (ص۱۶۶). در فقه سیاسی نیز این قاعده به معنای وجوب دفاع از کیان اسلام واجب است؛ بنابراین اگر حفظ جامعه اسلامی منوط به وجود شاخصه‌های عرصه عمومی و خصوصی باشد، می‌توان از این قاعده شرعی بودن این دو قلمرو را به اثبات رساند (۱۶۹ص).

قواعد عام اقتصادی

نویسنده کتاب عرصه عمومی وخصوصی در فقه شیعه، در بخش هشتم کتاب سه قاعده سلطنت، احسان و حرمت مال و عمل مسلمانان را به عنوان قواعد عام اقتصادی که می‌توانند توجیه‌گر عرصه عمومی و خصوصی باشند مطرح کرده است.

به باور او قاعده سلطنت علاوه بر اموال شامل سلطه بر نفس نیز می‌شود (ص۱۷۹) و حفظ جان و حقوق فردی و مدنی انسان‌ها را نیز مورد تأکید قرار می‌دهد (ص۱۸۱) و بر اساس نظر فقیهانی که ادله ولایت را عام نمی‌دانند می‌تواند حق انتخاب تابعیت، حق عبور از مرزها، برگزار تجمعات،‌تأسیس سازمان‌های اجتماعی، انتخاب کردن و انتخاب شدن را بر اساس این قاعده تثبیت کنند (ص۱۸۲).

به نظر نویسنده از آنجا که وضع قوانین برای حفاظت از فضای خصوصی افراد یک امر نیک محسوب می‌شود، بر اساس قاعده احسان می‌توان آن را توجیه کرد. (ص۱۸۴) چنان که قاعده حرمت مال و عمل مسلمانان نیز که شامل کارهای فردی و اجتماعی می‌شود، منافع خصوصی افراد اعم از منافع مالی و غیرمالی آن‌ها را نیز در می‌گیرد. پس با تعمیم مفهوم «عمل مسلمان» به کنش‌های اجتماعی و فرهنگی می‌توان حمایت شریعت اسلامی از مؤلفه‌های عرصه خصوصی و عمومی را نشان داد (ص۱۸۵).

قواعد عام روشی

بخش نُهم کتاب با نام قواعد عام روشی، رابطه سه قاعده تقدیم اهم بر مهم، تلازم بین حکم عقل و شرع و قاعده لاضرر را با عرصه عمومی و خصوصی بررسی کرده است. منظور نویسنده از قواعد روشی، قواعدی است که در هنگام تزاحم بین قواعد عام فقهی به آن‌ها تکیه می‌شود (ص۱۸۷).

محمد پزشگی پس از گزارشی از مفهوم و ادله قاعده تقدیم اهم بر مهم می‌گوید از آنجا که مشخص نیست که همیشه امر خصوصی بر امر عمومی مقدم باشد، نمی‌توان اصل لیبرالی جدایی عرصه خصوصی از عمومی را از این قاعده نتیجه گرفت (ص۱۸۹). از قاعده لاضرر نیز می‌توان برای بیان حدود و ثغور روابط میان حاکم اسلامی و مردم، پس از پذیرش حقوق اساسی شهروندان استفاده کرد و حدود آزادی‌های فردی، مدنی و سیاسی را تبیین کرد (ص۱۹۴).

قاعده تلازم بین حکم عقل و حکم شرع

مفاد قاعده تلازم را به عنوان یکی از قواعد عام روشی می‌توان چنین بیان کرد که شریعت اسلامی حکمی بر خلاف حکم عقل ندارد و احکام قطعی عقل در شرع نیز پذیرفته شده است. به‌عقیده مؤلف این بدان معناست که دستاوردهای عقل و سیره عُقلا مورد امضای شارع قرار می‌گیرد. و از آنجا که عقلا وجود عرصه عمومی و خصوصی را نیکو می‌دانند با ضمیمه عدم ردع شارع و نیز از طریق برهان انّی رضایت شارع نسبت به آن قابل احراز است (ص۱۹۱).

اهداف عمومی شریعت

مبحث ملاکاتِ احکام یا اهداف عمومی شریعت، در فصل پایانی کتاب مورد بررسی قرار گرفته است. منظور از اهداف عمومی شریعت همان مقاصد شارع از جعل احکام است. نویسنده این بخش به با این توجیه آورده است که کسانی هم چون عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری معتقدند مفاهیم جدیدی مثل حقوق بشر و عرصه عمومی و خصوصی را فقط می‌توان با تکیه بر مقاصد کلی شریعت از دین اصطیاد کرد (ص۲۰۹).

بنا به اعتقاد برخی فقیهان اهل سنت، مقاصد الشریعه یکی از منابع استنباط حکم فقهی است و می‌توان با استنباط هدف شارع از جعل حکم، آن را به موارد دیگر تعمیم داد. به عقیده فقیهان شیعه، راهی برای به دست آوردن ملاک احکام شرعی وجود ندارد مگر آنکه از طریق دلیل شرعی بیان شده باشد؛ بنابراین استفاده از ملاک حکم شرعی از ادله فقهی بستگی به مهارت فقیه و کارشناس خبره در امر دین دارد.

به عقیده نگارنده بر فرض کشف مناطِ تأسیس عرصه عمومی از ادله شرعی، نهایت مدلول آن بلااقتضا بودن نسبت به تفکیک عرصه عمومی و خصوصی است؛ بنابراین رسیدن به عدالت، اجرای امر به معروف و نهی از منکر، بهره‌گیری از مشورت و یا رعایت مصلحت در امور اجتماعی منحصر در تفکیک عرصه عمومی و خصوصی نیست (ص۲۱۹).