کاربر:Shamloo/صفحه تمرین۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه فقه معاصر
Shamloo (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
Shamloo (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
جایگزین اسلامی برای ارائه وام‌های مصرفی:
و بعد: این، بخش ششم از مجموعه «تحقیقات در فقه معاصر» است که در دست شماست. در اینجا، تحقیقات فقهی و اجتماعی جمع‌آوری شده است که من در آن‌ها به دعوت دبیرکل شورای مجمع فقه اسلامی در جده، بین سال‌های 1427 هجری قمری تا 1429 هجری قمری (در اردن و مالزی) شرکت کرده‌ام. همچنین در سمینار فقهی در کویت به دعوت معاون وزیر اوقاف شرکت کردم و در کنفرانس‌های فقهی دیگری نیز حضور داشتم که حاصل آن این کتاب است.
در اینجا ما وام‌ها و تسهیلات را جدا از خدمات بانکی بررسی می‌کنیم و می‌گوییم: حرمت ربا از نظر فقهی واضح است و همچنین از نظر اقتصادی نیز حرام است، زیرا آسیب جدی به اقتصاد ملی وارد می‌کند. (اعتبار تجاری) که در قرن نوزدهم مورد تأیید دانشمندان اقتصاد بود، در قرن بیستم مورد انتقاد قرار گرفت، زیرا این امر نظام اقتصادی را مختل می‌کند و معاملات به ندرت با پول نقد انجام می‌شود و بیشتر معاملات با چک انجام می‌گیرد بانک‌ها وام‌های ربوی را به مراتب بیشتر از سپرده‌های خود صادر می‌کنند و این امر باعث ایجاد قساوت خرید کاذب می‌شود، زیرا این وام‌ها پول‌های مصنوعی هستند که به آن‌ها «اعتبار تجاری» گفته می‌شود.  


اقتصاددان آمریکایی، هنری سیمونز، در مورد بحران اقتصادی جهانی در سال 1930 اظهار داشت: «ما اغراق نمی‌کنیم اگر بگوییم که بزرگ‌ترین عامل در بحران کنونی، فعالیت‌های بانکی تجاری است، با اسراف خبیث یا تقتیر مذموم در آماده‌سازی وسایل گردش نقدی. ما شک نداریم که بانک‌ها - با کمک انحصار - اگر دولت در این امر مداخله نکند و به طور حکیمانه و مسئولانه وظیفه خود را در کنترل ابزار گردش را بازپس نگیرد، بحران‌های شدیدتر و سخت‌تری را به ما تحمیل خواهند کرد.»
دوست داشتم که طلاب حوزه علمیه ما به این تحقیقات فقهی و اجتماعی که حاوی مباحث جدید و معاصر است، دسترسی پیدا کنند تا آن‌ها را مورد بحث و نقد قرار دهند و به آغاز پژوهش‌های عمیق‌تر و جامع‌تر و دقیق‌تر تبدیل شود. این‌ها مطالعات اولیه و متواضعانه‌ای هستند که ممکن است پایه‌های آن‌ها ضعیف یا محکم باشد، اما نیاز به بررسی و تأمل بیشتری دارند تا در دسترس طلاب حق و عمل قرار گیرد.


زیرا بانک‌ها در زمان‌های رونق به گسترش وام‌دهی به مراتب بیشتر از موجودی خود تمایل دارند و در زمان‌های رکود به تنگ کردن وام‌دهی یا قطع آن گرایش پیدا می‌کنند. بنابراین، گسترش و انقباض از مهم‌ترین عواملی هستند که ساختار اقتصادی را تحت تأثیر قرار می‌دهند.
بنابراین، به مؤمنان هشدار می‌دهم که اجازه ندارند بر اساس این نتایج در این مطالعات عمل کنند، مگر اینکه با نظر مرجع عام و اعلمی که مؤمنان باید به آن رجوع کنند، موافق باشد. ج۶، ص۵
با توجه به اینکه وام‌های بانکی به سه دسته بلندمدت، میان‌مدت و کوتاه‌مدت تقسیم می‌شوند و اشکال مختلفی دارند و بانک‌ها بر روی آن‌ها بهره ربا می‌گیرند، بانک اسلامی همان‌طور که قبلاً گفتیم می‌تواند وام‌های بلندمدت و میان‌مدت را به مضاربه تبدیل کند که در آن بانک به عنوان واسطه عمل می‌کند یا بخشی از سرمایه خود را در آن مشارکت می‌دهد. اما اگر تبدیل تقاضا برای پول به مضاربه ممکن نباشد - که این در مورد وام‌های کوتاه‌مدت و کم‌مقدار، یعنی وام‌های مصرفی صدق می‌کند - در اینجا دو راه وجود دارد:
1 - اینکه بانک در حدود خاصی و تحت شرایط معینی از جمله امانت، حسن رفتار و توانایی مالی برای بازپرداخت، وام دهد و مدت وام نباید بیشتر از سه ماه باشد. به عنوان مثال، ممکن است مدت زمان قرض چهار ماه باشد و مقدار قرض گرفته شده نباید از حد بالایی که بانک تعیین می‌کند بیشتر باشد. همچنین بانک باید ضمانت‌هایی مانند رهن بر روی دین بگیرد تا اطمینان حاصل کند که پرداخت انجام می‌شود. اما در اینجا از بدهکار خواسته می‌شود که هزینه‌ای معادل اجاره مثل را برای نوشتن دین و سایر هزینه‌ها پرداخت کند.


2 - بانک‌ها باید از اعطای وام‌های مصرفی خودداری کنند و تنها به وام‌های تولیدی محدود شوند تا دایره توسعه اقتصادی گسترش یابد. در این فرآیند، نهادهای دولتی مسئول جمع‌آوری زکات هستند. مستحق زکات از آنچه که نیاز دارد بهره‌مند می‌شود و افرادی که مستحق نیستند و به دلیل نیاز موقتی در مضیقه هستند، این نهادها به آنها بدون بهره کمک می‌کنند به شرطی که در صورت امکان به سرعت آن را بازپرداخت کنند. همچنین باید توجه داشت که موجودی زکات در یک کشور اسلامی که به طور مداوم از سوی نیکوکاران در راه خدا کمک می‌شود، افزایش می‌یابد
نتیجه‌ای که از صحبت‌های آن‌ها استنباط می‌کنیم این است که بلوغ تحولی در بدن انسان از کودکی به مردانگی و بلوغ، یا زنانگی و بلوغ است. این تحول دارای نشانه‌های جسمی (مانند ترشحات، و ظهور موهای ناحیه تناسلی و صورت) است و ممکن است با سن مشخص شود اگر این نشانه‌ها ظاهر نشوند. این صحبت‌ها به شریعت نزدیک‌تر است تا به فقه وضعی و به فقه امامی نزدیک‌تر است تا به فقه سنی، همان‌طور که واضح است.
به عنوان مثال، ممکن است مدت زمان قرض چهار ماه باشد و مقدار قرض گرفته شده نباید از حد بالایی که بانک تعیین می‌کند بیشتر باشد. همچنین بانک باید ضمانت‌هایی مانند رهن بر روی دین بگیرد تا اطمینان حاصل کند که پرداخت انجام می‌شود. اما در اینجا از بدهکار خواسته می‌شود که هزینه‌ای معادل اجاره مثل را برای نوشتن دین و سایر هزینه‌ها پرداخت کند.
سرمایه‌گذاری:
سرمایه‌گذاری که در اینجا به آن اشاره شده، یک فرآیند قرضی است به این معنا که نهادی که اوراق بهادار را با ارزش اسمی (100) دینار مثلاً صادر می‌کند، آن را به قیمت (95) دینار به صورت مؤجل به مدت یک سال می‌فروشد. این فرآیند از نظر ربا با قرض دادن بانک به مشتریانش تفاوتی ندارد، بنابراین بانک اسلامی باید از این نوع عملیات خودداری کند. بله، اوراق بهاداری که نهادی صادر می‌کند و بانک اسلامی مجاز به دریافت سود از آن‌هاست، اشکالی ندارد که از آن‌ها سود دریافت شود.


پس‌انداز در نظر اسلام:
و شاید به همین دلیل است که فقه وضعی استثنائاتی برای عدم جواز تصرف کسی که به سن بیست و یک سالگی نرسیده، قائل شده است. برخی از تصرفات را برای نوجوانی که به سن شانزده یا هجده سالگی رسیده، مجاز دانسته است. و این به این دلیل است که او صلاحیت این انسان را که به مردی بالغ و عاقل تبدیل شده، برای تصرف در اموالش می‌بیند، اما تنها به اجازه برخی از تصرفات اکتفا کرده و نه همه آنها؛ و بدین ترتیب، او ظلم و تعدی‌ای را که برای انسان قبل از رسیدن به سن بیست و یک سالگی تعیین کرده، کاهش داده است. پس توجه کنید
خداوند متعال می‌فرماید: «و کسانی که طلا و نقره را انباشته می‌کنند و آن را در راه خدا خرج نمی‌کنند، آنان را به عذاب دردناک بشارت بده» [1]. با توجه به اینکه در زبان عربی، «کنز» به معنای «جمع‌آوری و پس‌انداز یا دفن کردن در زیر زمین» است [2]، حکم پس‌انداز طلا و نقره واضح است. اما باید توجه داشت که حرمت شرعی تنها به کسانی اختصاص دارد که طلا و نقره را پس‌انداز می‌کنند و در راه خدا خرج نمی‌کنند. منظور از «راه خدا» - همان‌طور که دلایل شرعی نشان می‌دهد - «چیزی است که برپایی دین خدا به آن وابسته است و از ویرانی بنیان آن مصون بماند، مانند جهاد و تمام مصالح دینی که باید حفظ شوند، و امور جامعه مسلمانان که اگر از هم بپاشد، عقد جامعه منحل می‌شود، و حقوق مالی واجبی که دین به واسطه آن، پایه‌های جامعه دینی را استوار کرده است. بنابراین، کسی که طلا یا نقره‌ای را در شرایط نیاز و ضرورت انباشته کند و آن را در راه خدا خرج نکند، باید به عذاب دردناک بشارت داده شود، زیرا او خود را بر خداوند ترجیح داده و نیاز خود یا فرزندش را بر نیاز قطعی جامعه دینی مقدم داشته است.»
و اما امور مستحب که در راه خدا نامیده می‌شود، قطعاً از آیه مورد نظر مراد نیست، زیرا هرگاه چیزی مستحب باشد، ترک آن جایز است و بنابراین نمی‌تواند حرام باشد.  


همین سخن را در مورد اوراق نقدی که ذخیره و انباشته شده‌اند و نیاز به آنها برای حفظ دین و جان مسلمانان وجود دارد، می‌توان گفت. زیرا وجوب حفظ دین و جان مسلمانان بر افراد واجب می‌کند که در راستای تحقق آن تلاش کنند. مقدمه‌ای که در این زمینه وجود دارد، واجب است. یکی از مقدمات این است که هزینه‌های نقدی که دارای ارزش مالی هستند، باید صرف شود، بنابراین واجب است. هر چیزی که ضد واجب باشد، از نظر عرفی و با توجه به مسامحه، حرام است. شاید بگوییم که علت تحریم انباشت طلا و نقره، سلب منفعت از چیزی است که دارای منفعت بوده و نیاز مردم و دین به آن وجود دارد. این موضوع در مورد پس‌انداز اوراق مالی نیز صدق می‌کند، اگر نیاز مردم و دین به آن وجود داشته باشد، پس پس‌انداز آن به‌طور مستقیم حرام است.
الطريق السادس: حکم حاکم، مشهور بر این است که حکم حاکم راهی شرعی برای اثبات هلال است، و در این مورد صاحب حدائق و صاحب مستند مخالفت کرده‌اند و سید خویی (قدس سره) نیز از آن‌ها پیروی کرده است.
می‌گویم: می‌توانیم بگوییم که این مسأله دارای یک قول واحد است؛ زیرا این سه عالم بزرگ از متأخرین متأخرین هستند. به هر حال، دلیل مشهور، اطلاق آنچه است که بر وجوب قبول حکم حاکم و نفوذ آن و عدم جواز رد آن دلالت دارد، تا جایی که گفته شود این استدلال متوقف بر اثبات این است که حاکم حق حکم به فتوا و قضاوت در حل منازعات را دارد و او در رفع هر مشکل و مجملی که شامل آنچه ما در آن هستیم، حکم می‌کند. این امر سوم مورد نزاع است، بنابراین نمی‌توان به اطلاق برای اثبات آن تمسک کرد.
بله، دلیل مشهور شامل موارد زیر است:
دلیل اول: صحیح محمد بن قیس از امام باقر (علیه السلام) است که فرمود: «اگر دو شاهد نزد امام شهادت دهند که هلال را از سی روز پیش دیده‌اند، امام دستور می‌دهد که آن روز افطار شود اگر قبل از زوال خورشید شهادت داده باشند، و اگر بعد از زوال خورشید شهادت دهند، امام دستور می‌دهد که آن روز افطار شود و نماز را به فردا تأخیر بیندازد و با آن‌ها نماز بخواند.»


اما در مورد پس‌انداز طلا و نقره و پول‌های نقدی، در صورتی که صاحب آن حقوق مالی واجب را پرداخت کند و آن را در معرض ولی امر و در راه خدا قرار دهد، اگر نیاز دینی یا ضروری به آن وجود داشته باشد، نمی‌توانیم بگوییم که حرام است. اما گرفتن زکات هر سال از پول‌های نقدی تا زمانی که به کمتر از بیست دینار و کمتر از دویست درهم نقره‌ای برسد، دلیلی بر عدم تمایل به پس‌انداز آن‌هاست. همچنین، گرفتن خمس از درآمدهایی که شامل سود مالی می‌شود و عدم دعوت شارع به این عمل، دلیلی دیگر بر عدم تمایل به آن است. بلکه دعوت شارع به صرف هزینه و انفاق در امور مستحب، به‌گونه‌ای است که برای انسان در روز قیامت مفید باشد. همچنین دعوت شارع به تولید و کار، تا جایی که کارگر را «دوست خدا» می‌نامد، دلیلی بر این موضوع است.
این روایت صحیح نشان می‌دهد که افطار به دستور امام انجام می‌شود، چه هلال قبل از زوال ثابت شده باشد و چه بعد از آن.
سید خویی (قدس سره) در این مورد بحث کرده و خلاصه آنچه گفته این است: این روایت به موضوع مورد بحث ارتباطی ندارد؛ زیرا:
1 - زیرا به وجوب اطاعت از امام اشاره دارد؛ چرا که او واجب الاطاعه است (أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأمرِ مِنْكُمْ) و نیازی به صدور حکمی از او نیست.
 
در اینجا حقوق بشر وجود دارد که می‌توان آن‌ها را به دیگران منتقل کرد، این حقوق قابل معامله هستند و از این نظر حقوق مالی محسوب می‌شوند زیرا با پول قابل تعویض هستند. اما برخی حقوق وجود دارند که انسان نمی‌تواند آن‌ها را به دیگران منتقل کند، بنابراین این حقوق مالی نیستند. مثال اول حق بهره‌برداری از اثر مؤلف و مبتکر است که می‌تواند اثر خود را منتشر کرده و به دیگران ارائه دهد، و این حق قابل معامله و انتقال به دیگران در ازای پول است، بنابراین یک حق مالی است. مثال دوم حق تألیف و حق ابتکار است که این دو حق قابل انتقال از شخصی به شخص دیگر نیستند زیرا این کار نوعی دروغ و افترا محسوب می‌شود.
 
منظور از وقف حقوق در اینجا حق اول از این دو حق است. زمانی که مؤلف کتابی تألیف می‌کند، حق نشر آن برای او محفوظ است و زمانی که مبتکر دستگاهی را اختراع می‌کند، حق استفاده از آن نیز برای اوست. حقّ تكثیر این آثار و همچنین حقّ شرکت تجاری در ایجاد نام تجاری یا علامت تجاری، به آن‌ها اجازه می‌دهد که شعبه‌های خود را در مکان‌ها و کشورهای دیگر با این نام و علامت تجاری گسترش دهند. این موضوع به عنوان «ملک معنوی» شناخته می‌شود که معادل با مال است.
 
به عنوان مثال، در مقدمه برخی کتاب‌ها، نویسنده تصریح می‌کند: «حقّ چاپ و نشر محفوظ برای نویسنده است» و این به معنای عدم اجازه برای تصرف در این ملک معنوی یا حقی است که نویسنده برای خود به دست آورده و به دیگران منتقل نمی‌شود. همچنین ممکن است نویسنده بر روی کتاب خود بنویسد: «حق چاپ و نشر صدقه‌ای برای خداوند متعال است» که به این معناست که هر شخصی مجاز به چاپ و نشر کتاب است به شرطی که سود آن «یا بخشی از آن» به عنوان صدقه‌ای برای خداوند متعال به نفع نویسنده کتاب باشد. در این صورت، سود ناشر کتاب مجاز است به شرطی که آن را به عنوان صدقه بدهد یا بخشی از آن را، و این به این معناست که حق خود را به عنوان نویسنده وقف کرده است. این حق در بازار برای یک نسخه یا تمامی نسخه‌ها تعیین می‌شود
همچنین ممکن است نویسنده تصریح کند و بگوید: «به هر ناشری اجازه داده‌ام که کتاب را چاپ و منتشر کند» و بدین ترتیب نویسنده به هر شخصی اجازه داده است که از این حق کسب درآمد کند، اما این فرمول آخر معمولاً در کتاب‌های تألیفی رایج نبوده است.  
لازم به ذکر است که کتاب‌هایی که نویسندگان آن‌ها نوشته‌اند: حق چاپ و نشر به‌عنوان صدقه‌ای برای خداوند متعال به‌طور کامل یا جزئی است، زیرا این فرمول به‌عنوان وقف حق بهره‌برداری به‌صورت معمول قبلی شامل سایر اشکال بهره‌برداری مانند تبدیل کتاب به فیلم سینمایی یا به دیسک کامپیوتر یا هر نوع بهره‌برداری دیگر می‌شود، زیرا این اشکال دیگر بهره‌برداری به‌عنوان مالکیت [1] برای نویسنده محسوب می‌شود، حتی اگر نباشد

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۰۲

و بعد: این، بخش ششم از مجموعه «تحقیقات در فقه معاصر» است که در دست شماست. در اینجا، تحقیقات فقهی و اجتماعی جمع‌آوری شده است که من در آن‌ها به دعوت دبیرکل شورای مجمع فقه اسلامی در جده، بین سال‌های 1427 هجری قمری تا 1429 هجری قمری (در اردن و مالزی) شرکت کرده‌ام. همچنین در سمینار فقهی در کویت به دعوت معاون وزیر اوقاف شرکت کردم و در کنفرانس‌های فقهی دیگری نیز حضور داشتم که حاصل آن این کتاب است.

دوست داشتم که طلاب حوزه علمیه ما به این تحقیقات فقهی و اجتماعی که حاوی مباحث جدید و معاصر است، دسترسی پیدا کنند تا آن‌ها را مورد بحث و نقد قرار دهند و به آغاز پژوهش‌های عمیق‌تر و جامع‌تر و دقیق‌تر تبدیل شود. این‌ها مطالعات اولیه و متواضعانه‌ای هستند که ممکن است پایه‌های آن‌ها ضعیف یا محکم باشد، اما نیاز به بررسی و تأمل بیشتری دارند تا در دسترس طلاب حق و عمل قرار گیرد.

بنابراین، به مؤمنان هشدار می‌دهم که اجازه ندارند بر اساس این نتایج در این مطالعات عمل کنند، مگر اینکه با نظر مرجع عام و اعلمی که مؤمنان باید به آن رجوع کنند، موافق باشد. ج۶، ص۵

نتیجه‌ای که از صحبت‌های آن‌ها استنباط می‌کنیم این است که بلوغ تحولی در بدن انسان از کودکی به مردانگی و بلوغ، یا زنانگی و بلوغ است. این تحول دارای نشانه‌های جسمی (مانند ترشحات، و ظهور موهای ناحیه تناسلی و صورت) است و ممکن است با سن مشخص شود اگر این نشانه‌ها ظاهر نشوند. این صحبت‌ها به شریعت نزدیک‌تر است تا به فقه وضعی و به فقه امامی نزدیک‌تر است تا به فقه سنی، همان‌طور که واضح است.

و شاید به همین دلیل است که فقه وضعی استثنائاتی برای عدم جواز تصرف کسی که به سن بیست و یک سالگی نرسیده، قائل شده است. برخی از تصرفات را برای نوجوانی که به سن شانزده یا هجده سالگی رسیده، مجاز دانسته است. و این به این دلیل است که او صلاحیت این انسان را که به مردی بالغ و عاقل تبدیل شده، برای تصرف در اموالش می‌بیند، اما تنها به اجازه برخی از تصرفات اکتفا کرده و نه همه آنها؛ و بدین ترتیب، او ظلم و تعدی‌ای را که برای انسان قبل از رسیدن به سن بیست و یک سالگی تعیین کرده، کاهش داده است. پس توجه کنید

الطريق السادس: حکم حاکم، مشهور بر این است که حکم حاکم راهی شرعی برای اثبات هلال است، و در این مورد صاحب حدائق و صاحب مستند مخالفت کرده‌اند و سید خویی (قدس سره) نیز از آن‌ها پیروی کرده است. می‌گویم: می‌توانیم بگوییم که این مسأله دارای یک قول واحد است؛ زیرا این سه عالم بزرگ از متأخرین متأخرین هستند. به هر حال، دلیل مشهور، اطلاق آنچه است که بر وجوب قبول حکم حاکم و نفوذ آن و عدم جواز رد آن دلالت دارد، تا جایی که گفته شود این استدلال متوقف بر اثبات این است که حاکم حق حکم به فتوا و قضاوت در حل منازعات را دارد و او در رفع هر مشکل و مجملی که شامل آنچه ما در آن هستیم، حکم می‌کند. این امر سوم مورد نزاع است، بنابراین نمی‌توان به اطلاق برای اثبات آن تمسک کرد. بله، دلیل مشهور شامل موارد زیر است: دلیل اول: صحیح محمد بن قیس از امام باقر (علیه السلام) است که فرمود: «اگر دو شاهد نزد امام شهادت دهند که هلال را از سی روز پیش دیده‌اند، امام دستور می‌دهد که آن روز افطار شود اگر قبل از زوال خورشید شهادت داده باشند، و اگر بعد از زوال خورشید شهادت دهند، امام دستور می‌دهد که آن روز افطار شود و نماز را به فردا تأخیر بیندازد و با آن‌ها نماز بخواند.»

این روایت صحیح نشان می‌دهد که افطار به دستور امام انجام می‌شود، چه هلال قبل از زوال ثابت شده باشد و چه بعد از آن. سید خویی (قدس سره) در این مورد بحث کرده و خلاصه آنچه گفته این است: این روایت به موضوع مورد بحث ارتباطی ندارد؛ زیرا: 1 - زیرا به وجوب اطاعت از امام اشاره دارد؛ چرا که او واجب الاطاعه است (أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأمرِ مِنْكُمْ) و نیازی به صدور حکمی از او نیست.

در اینجا حقوق بشر وجود دارد که می‌توان آن‌ها را به دیگران منتقل کرد، این حقوق قابل معامله هستند و از این نظر حقوق مالی محسوب می‌شوند زیرا با پول قابل تعویض هستند. اما برخی حقوق وجود دارند که انسان نمی‌تواند آن‌ها را به دیگران منتقل کند، بنابراین این حقوق مالی نیستند. مثال اول حق بهره‌برداری از اثر مؤلف و مبتکر است که می‌تواند اثر خود را منتشر کرده و به دیگران ارائه دهد، و این حق قابل معامله و انتقال به دیگران در ازای پول است، بنابراین یک حق مالی است. مثال دوم حق تألیف و حق ابتکار است که این دو حق قابل انتقال از شخصی به شخص دیگر نیستند زیرا این کار نوعی دروغ و افترا محسوب می‌شود.

منظور از وقف حقوق در اینجا حق اول از این دو حق است. زمانی که مؤلف کتابی تألیف می‌کند، حق نشر آن برای او محفوظ است و زمانی که مبتکر دستگاهی را اختراع می‌کند، حق استفاده از آن نیز برای اوست. حقّ تكثیر این آثار و همچنین حقّ شرکت تجاری در ایجاد نام تجاری یا علامت تجاری، به آن‌ها اجازه می‌دهد که شعبه‌های خود را در مکان‌ها و کشورهای دیگر با این نام و علامت تجاری گسترش دهند. این موضوع به عنوان «ملک معنوی» شناخته می‌شود که معادل با مال است.

به عنوان مثال، در مقدمه برخی کتاب‌ها، نویسنده تصریح می‌کند: «حقّ چاپ و نشر محفوظ برای نویسنده است» و این به معنای عدم اجازه برای تصرف در این ملک معنوی یا حقی است که نویسنده برای خود به دست آورده و به دیگران منتقل نمی‌شود. همچنین ممکن است نویسنده بر روی کتاب خود بنویسد: «حق چاپ و نشر صدقه‌ای برای خداوند متعال است» که به این معناست که هر شخصی مجاز به چاپ و نشر کتاب است به شرطی که سود آن «یا بخشی از آن» به عنوان صدقه‌ای برای خداوند متعال به نفع نویسنده کتاب باشد. در این صورت، سود ناشر کتاب مجاز است به شرطی که آن را به عنوان صدقه بدهد یا بخشی از آن را، و این به این معناست که حق خود را به عنوان نویسنده وقف کرده است. این حق در بازار برای یک نسخه یا تمامی نسخه‌ها تعیین می‌شود همچنین ممکن است نویسنده تصریح کند و بگوید: «به هر ناشری اجازه داده‌ام که کتاب را چاپ و منتشر کند» و بدین ترتیب نویسنده به هر شخصی اجازه داده است که از این حق کسب درآمد کند، اما این فرمول آخر معمولاً در کتاب‌های تألیفی رایج نبوده است. لازم به ذکر است که کتاب‌هایی که نویسندگان آن‌ها نوشته‌اند: حق چاپ و نشر به‌عنوان صدقه‌ای برای خداوند متعال به‌طور کامل یا جزئی است، زیرا این فرمول به‌عنوان وقف حق بهره‌برداری به‌صورت معمول قبلی شامل سایر اشکال بهره‌برداری مانند تبدیل کتاب به فیلم سینمایی یا به دیسک کامپیوتر یا هر نوع بهره‌برداری دیگر می‌شود، زیرا این اشکال دیگر بهره‌برداری به‌عنوان مالکیت [1] برای نویسنده محسوب می‌شود، حتی اگر نباشد