مرگ مغزی

از دانشنامه فقه معاصر
نویسنده: رضا باذلی

مرگ مغزی از بین رفتن فعالیت‌های مغز به صورت برگشت‌ناپذیر است. این مساله از مسائل نوپدید پزشکی و از نگاه فقهی در زمره مسائل مستحدثه به‌شمار می‌رود. به لحاظ پزشکی، مرگ مغزی در مدت کوتاهی منجر به مرگ قطعی خواهد شد؛ اما به لحاظ فقهی در اینکه بیماران مبتلا به مرگ مغزی، زنده هستند یا مرده، میان فقها اختلاف نظر وجود دارد. این اختلاف برخاسته از اختلاف فقها در تعیین و تشخیص موضوع مرگ مغزی است.

از دیدگاه برخی مراجع تقلید معاصر مانند محمد فاضل لنکرانی و جواد تبریزی تشخیص عرف در تعیین موضوع معتبر است و از آنجا که عرف، بیمار مرگ مغزی را زنده می‌داند، به لحاظ فقهی چنین شخصی حکم شخص زنده را دارد. گروهی از فقیهان معاصر مانند حسینعلی منتظری، ناصر مکارم شیرازی و حسین نوری همدانی ملاک زنده یا مرده بودن بیماران مرگ مغزی را تشخیص عرف خاص (پزشکان متخصص) دانسته‌اند. بنابر قواعد کلی استنباط، جریان تمام احکام مرتبط با مرگ مغزی مانند پیوند اعضا، ادامه یا توقف درمان، دیه اعضا و تجهیز میت منوط به تشخیص موضوع است.

جایگاه مساله در فقه معاصر

مرگ مغزی از مسائل نوپدید و بحث برانگیز میان فقهای معاصر به‌شمار می‌رود.[۱] باتوجه به اینکه مسائل مستحدثه در منابع روایی و فقهی پیشینه‌ای ندارند، فقها در این موارد با رجوع به قوانین و اصول کلی فقه، حکم شرعی آنها را استنباط می‌کنند.

به لحاظ فقهی پرسش اصلی درباره بیماران مرگ مغزی این است که این افراد زنده محسوب می‌شوند یا در حکم میت هستند. این مطلب در جواز یا عدم جواز توقف مراحل درمانی و به‌کارگیری تجهیزات حمایتی پزشکی حائز اهمیت است. همچنین روشن شدن وضعیت بیمار مرگ مغزی به جهت ارتباط با مسئله پیوند اعضا نیز بسیار اهمیت دارد؛ زیرا در صورتی که چنین افرادی زنده محسوب شوند، پیوند اعضای رئیسه بدن مانند قلب و کبد از نظر شرعی جایز نیست. امروزه پیوند اعضای بیماران مرگ مغزی با توجه به فعالیت‌های سایر اعضای این بیماران، بسیار مورد توجه است.

مفهوم‌شناسی

مرگ مغزی از منظر پزشکی

مرگ مغزی، از بین رفتن همیشگی کارکردهای مغز مانند کنترل و تنظیم اعمال تنفسی و قلبی است.[۲] در مرگ مغزی، آسیب جدی و شدید به مغز وارد شده و بخش‌هایی از مخ و ساقه مغز از بین می‌روند.[۳] در این حالت، خون‌رسانی به مغز متوقف شده و اکسیژن به آن نمی‌رسد. از این‌رو، بافت‌های مغزی می‌میرند و مغز تمام کارکردهای خود را از دست می‌دهد؛ هرچند سایر اعضای بدن مانند قلب، ریه و کلیه‌ها با کمک دارو و تجهیزات پزشکی دارای فعالیت هستند، اما پس از مدت کوتاهی آنها نیز از کار خواهند افتاد.[۴]

در مرگ مغزی، با توجه به اینکه بافت‌های مغزی مانند مخ و ساقه مغز به دلیل کمبود اکسیژن می‌میرند و امکان بازسازی یا پیوند آنها وجود ندارد، احتمال بهبود یافتن بیمار مرگ مغزی بسیار کم است و چنین افرادی پس از مدت کوتاهی، دچار مرگ قطعی خواهند شد.[۵] تفاوت مرگ مغزی با کُما (اغما) و زندگی نباتی در همین نکته است؛ «کُما» اختلال شدید هوشیاری است و در آن احتمال بازگشت به زندگی وجود دارد؛ زیرا در کما، مغز هنوز زنده است و بیمار به‌طور طبیعی نفس می‌کشد؛ اما در مرگ مغزی، مغز از بین رفته و احتمال بازگشت به زندگی صفر است.[۶] در مرگ مغزی برخلاف حالت اغما، ساقه مغز می‌میرد و زندگی نباتی نیز وجود ندارد.[۷]

مرگ از منظر فقها

بسیاری از فقها به دلیل روشن‌ بودن تعریف مرگ، به تعریف اصطلاحی‌ آن نپرداخته‌اند و به ذکر احکام آن بسنده کرده‌اند.[۸] با این وجود، برخی از فقها، مرگ را به جدایی و خروج روح از بدن تعریف کرده‌اند.[۹] به‌طور کلی می‌توان گفت حقیقت مرگ نزد فقها همان جدایی روح از بدن است و زنده بودن سلول‌ها، ربطی به زنده بودن انسان ندارد؛ چنانکه مرگ سلول‌ها هم موجب مرگ انسان نیست.[۱۰] حسین نوری همدانی، از مراجع تقلید شیعه، پس از آنکه مرگ را جدایی روح از بدن دانسته،‌ بیان می‌دارد که با از کار افتادن مغز، مرگ انسان حاصل می‌شود؛ زیرا عمده، همان مغز است که فرماندهی بدن و اعضای آن را بر عهده دارد.[۱۱]

نشانه‌های مرگ

از آنجا که تعیین لحظه مرگ و تشخیص جدایی روح از بدن دشوار است،[۱۲] در متون فقهی نشانه‌هایی برای مرگ ذکر گردیده است که برخی از آنها عبارتند از: فرو رفتگی شقیقه، شل شدن و خمیدگی بینی، چروکیدگی پوست صورت، شل شدن پاها، از بین رفتن تنفس و نبض، زرد شدن رنگ پوست بدن و تورم شکم.[۱۳] برخی از فقها همچون صاحب جواهر برآنند که این علائم، نشانه‌های قطعی مرگ نیستند و معیار مرگ، علم و یقین به آن است نه حصول این نشانه‌ها؛[۱۴] البته به‌طور معمول با حصول مجموع نشانه‌های ذکر شده، علم و یقین به مرگ به‌دست می‌آید.[۱۵]

برخی معتقدند روح و نفس انسان به‌وسیله مراکز عالی مغز (نیم‌کره‌های مغزی و ساقه مغز)، در بدن تصرف کرده و آن را تدبیر می‌کند. بنابراین هرگاه مراکز عالی مغز از کار بیفتد، روح از بدن جدا می‌شود؛ چون با مرگ مراکز عالی مغز، قابلیت لازم برای تصرف روح در بدن زائل می‌شود و روح از بدن مفارقت می‌کند.[۱۶] برخی نیز عامل اساسی جدایی روح از بدن را از کار ایستادن همزمان قلب و مغز دانسته‌اند.[۱۷]

ملاک تشخیص مرگ در بیمار مرگ مغزی

آیا عنوان «مرده» بر بیماران مبتلا به مرگ مغزی صدق می‌کند؟ فقها در پاسخ به این پرسش دیدگاه‌های مختلفی را ارائه کرده‌اند. به نظر می‌رسد این اختلاف به اختلاف‌ نظر در مسئله حجیت و اعتبار تشخیص عرف یا قول فقیه در تشخیص موضوعات عرفی باز می‌گردد. برخی فقها تشخیص عرف را معتبر دانسته و وظیفه فقیه را صرفا استنباط حکم دانسته‌اند؛ اما بعضی دیگر در مواردی قول فقیه را مقدم بر نظر عرف شمرده‌اند.[۱۸] دیدگاه فقها درباره مرجع تشخیص مرگ در بیمار مغزی را می‌توان به دو دسته تقسیم نمود:

عرف عام

از دیدگاه برخی فقهای معاصر مانند محمد فاضل لنکرانی[۱۹] و جواد تبریزی[۲۰] تشخیص عرف درباره موضوعات حجت است. از نظر محمد فاضل لنکرانی، از آنجا که عرف، بیمار مرگ مغزی را زنده می‌داند، این بیماران احکام شخص زنده را دارند.[۲۱] محمد مؤمن نیز برآن است که هرچند تشخیص علائم حیاتی مغز به عهده پزشک متخصص است، اما تعیین مفهوم حیات و مرگ مساله‌ای عرفی است و برای تشخیص آن باید به فقیه آگاه از زبان عرف مراجعه نمود. همچنین محمد مؤمن و محمد محمدی قائنی معتقدند که اگر فعالیت قلب خودبه‌خود و بدون کمک دستگاه باشد، بیمار زنده محسوب می‌شود و در غیر این صورت حکم به مرگ او می‌شود.[۲۲]

عرف خاص

عده‌ای دیگر از مراجع تقلید مانند ناصر مکارم شیرازی[۲۳] و حسین نوری همدانی[۲۴] تشخیص جزئیات مسئله مرگ مغزی را بر عهده پزشکان متخصص نهاده‌اند. حسین نوری همدانی مرگ مغزی را مرگ کامل شخص می‌داند؛ حتی اگر سایر اعضا تا مدتی به فعالیت خود ادامه دهند.[۲۵] ناصر مکارم شیرازی با توجه به گفته پزشکان -که بیمار مرگ مغزی را مانند کسی می‌دانند که مغزش متلاشی شده یا سر از تنش جدا شده- بر این باور است که بیمار مبتلا به مرگ مغزی، زنده محسوب نمی‌شود؛ با این حال ایشان در مقام فتوا احتیاط کرده و بیمار مرگ مغزی را مرده نمی‌شمارد. ازاین‌رو، در احکام مربوط به حیات و موت چنین شخصی قائل به تفصیل گردیده است.[۲۶] همچنین حسینعلی منتظری، مرگ و حیات را دو مفهوم عرفی شمرده و ملاک حیات و موت را تشخیص اهل خبره دانسته است. وی برآن است که ملاک در مرگ شخص، صدق موت است به گونه‌ای که تمام مظاهر حیات و آثار آن، منتفی شده و احتمال بازگشت نیز نباشد.[۲۷]

احکام مرتبط با مرگ مغزی

از نظر فقیهانی که بیمار مرگ مغزی را زنده دانسته‌اند، هیچ یک از احکام میت بر این بیماران جاری نمی‌شود.[۲۸] فقیهانی که تشخیص زنده یا مرده بودن بیماران مرگ مغزی را برعهده عرف اهل خبره و کارشناس می‌دانند، بر این نظرند که اگر عنوان مرده، از نگاه اهل خبره بر بیمار مرگ مغزی صدق کند، چنین شخصی احکام اموات را دارد و در غیر این صورت، احکام زندگان بر او جاری می‌شود.[۲۹] ناصر مکارم شیرازی از مراجع تقلید معاصر با قول به تفصیل در این باره، برآن است که برخی احکام میت مانند ساقط شدن وکالت، حق خرید و فروش، ازدواج و طلاق، و همچنین برخی احکام شخص زنده مانند اینکه اموال او میان ورثه تقسیم نمی‌شود و همسرش عده وفات نگه نمی‌دارد، بر چنین شخصی جاری است. احکام خاص میت مانند غسل مس میت، وجوب تجهیز، وجوب نماز میت و دفن میت نیز تا زمانی که قلب از کار نیفتاده و بدن سرد نشود، درباره بیماران مرگ مغزی جاری نمی‌شود.[۳۰] برخی احکام خاص بیماران مبتلا به مرگ مغزی از این قرار است:

تجهیز میت

عموم فقیهان برآنند که تا مرگ شخصی قطعی نشده است، غسل، نماز، دفن و کفن وی جایز نیست و در موارد مشکوک تا زمان حصول یقین به مرگ، باید صبر کرد.[۳۱] از این‌رو، فقهایی که معتقد به مرده بودن بیمار مرگ مغزی نیستند، نمی‌توانند به کفن و دفن وی حکم کنند.

پیوند اعضا

در مورد پیوند اعضای بیماران مرگ مغزی نیز به تبع مرده یا زنده بودن آنها، اختلاف نظر وجود دارد. ناصر مکارم شیرازی از مراجع تقلید معاصر، بر آن است که با توجه به مرده بودن بیمار مرگ مغزی به لحاظ پزشکی، برداشتن اعضای بیماران مرگ مغزی برای نجات جان مسلمانان مانعی ندارد.[۳۲] همچنین برخی از صاحبنظران مانند محمد مؤمن معتقدند اگر فعالیت قلب به وسیله دستگاه باشد نه خود به خود، قطع اعضا و پیوند آنها جایز است.[۳۳] در مقابل، برخی دیگر برآنند که اگر استفاده از اعضای بدن بیماران مرگ مغزی موجب سرعت بخشیدن به مرگ آنها شود، جایز نیست؛[۳۴] اما اگر چنین نباشد و با اذن قبلی وی صورت بگیرد یا نجات جان شخص محترمی (مسلمان) متوقف بر پیوند عضو باشد، اشکال ندارد.[۳۵] محمد محمدی قائنی جواز پیوند عضو بیمار مغزی را مستند به قاعده اضطرار دانسته و می‌افزاید که اگر بیمار مرگ مغزی پیرو مذهبی باشد که قائل به جواز پیوند عضو از بیمار مرگ مغزی است، می‌توان با استفاده از قاعده الزام، پیوند عضو وی را جایز دانست.[۳۶]

استمرار یا توقف معالجه بیمار

درباره ادامه معالجه و جداکردن دستگاه‌‌های پزشکی یاری‌رسان مانند دستگاه تنفسی دو نظر وجود دارد: تعداد زیادی از فقها قائل به عدم جواز قتل بیمار مرگ مغزی شده‌اند؛‌ در مقابل، عده‌ای معتقد به عدم حرمت جدا کردن دستگاه شده‌اند.[۳۷] کسانی که بیمار مرگ مغزی را زنده می‌شمارند، اقدام به معالجه او را واجب دانسته و قطع آن را جایز نمی‌دانند.[۳۸] ناصر مکارم شیرازی از فقیهان معاصر به صراحت بر عدم وجوب ادامه معالجه حکم کرده است.[۳۹] همچنین از دیدگاه حسینعلی منتظری، اگر احتمال بهبود بیمار باشد، قطع معالجه و جداکردن دستگاه‌های کمکی جایز نیست؛ ولی اگر مورد مهم‌تری باشد و دستگاه هم منحصر به همین دستگاه باشد، باید به مورد مهم‌تر پرداخت.[۴۰] مستند این حکم، تزاحم اهم و مهم در مقام عمل به وظیفه شرعی و اولویت امر مهم‌تر است.

دیه

اگر شخص مبتلا به مرگ مغزی، زنده شمرده شود، قتل او جایز نیست و دیه کامل دارد. در صورت قتل بیمار، دیه وی به ورثه تعلق می‌گیرد.[۴۱] برخی از فقها معتقدند اگر بیمار اذن به قتل خودش داده باشد، در این صورت حق قصاص و دیه ساقط می‌شود. در مقابل، عده‌ای بر این باورند که اذن به قتل، حق قصاص را ساقط نمی‌کند؛ زیرا انسان حق و تسلطی بر نابودی خود ندارد.[۴۲] بعضی نیز پرداخت دیه را احتیاط واجب شمرده‌ و بر آنند که مبلغ دیه باید به مصرف خیرات برای میت برسد.[۴۳] برخی نیز بر آنند که در خصوص دیه قطع عضو، احتیاط در پرداخت دیه است و پرداخت آن به عهده کسی است که عضو را قطع می‌کند.[۴۴]

زوجیت

احکام مترتب بر زوجیت مانند وجوب پرداخت نفقه بستگی به این دارد که آیا زوجیت پس از مرگ مغزی وجود دارد یا خیر. از نظر برخی فقها، در بیماران مرگ مغزی، حکم زوجیت باقی است؛ ولی از آنجا که مخارج معالجه اینگونه بیماران از حد متعارف خارج است، جزء نفقه واجب محسوب نمی‌شود و پرداخت آن بر زوج واجب نیست.[۴۵] همچنین از نظر ناصر مکارم شیرازی، تا هنگامی که بیمار مرگ مغزی به مرگ کامل و قطعی نرسیده، زوجه نمی‌تواند عده وفات نگه دارد.[۴۶]

منابع مطالعاتی

آثار متعددی به زبان فارسی و عربی و در قالب کتاب، مقاله و پایان‌نامه به بررسی فقهی مرگ مغزی پرداخته‌اند. از جمله این آثار می‌توان به کتاب «مرگ مغزی از منظر فقه و حقوق» اشاره کرد؛ محمد رحمتی در این کتاب پس از مفهوم‌شناسی مرگ و حیات در منابع فقهی و متون پزشکی، دلایل موافقان و مخالفان زنده بودن بیمار مرگ مغزی را ذکر نموده و به بررسی جواز پیوند اعضا از بیمار مرگ مغزی پرداخته است. وی همچنین با همکاری علی‌اکبر فرحزادی مقاله‌ای با عنوان «مطالعه مرگ مغزی از منظر فقه و حقوق جزا» تالیف نموده و پس از تبیین مفهومی و بررسی استدلالی مساله، در مقام نتیجه‌گیری بیان داشته که ملاک حیات انسان، ارتباط روح و بدن است و چون این ارتباط از طریق مغز انجام می‌پذیرد، بیمار مرگ مغزی در حکم انسان مرده است. کتاب پیوند اعضا و مرگ مغزی در آینه فقه نوشته سید محسن مرتضوی و کتاب مرگ مغزی: پردازش فقهی-حقوقی نوشته حمید ستوده، و موت الدماغ فی الفقه الاسلامی نوشته مسعود صبری که در مصر منتشر شده است از دیگر آثار انتشاریافته در این حوزه هستند.

پانویس

  1. ستوده، مرگ مغزی؛ پردازش فقهی - حقوقی، ص۷۷.
  2. گودرزی و کیانی، پزشکی قانونی، ص۴۲ و ۸۳.
  3. گودرزی و کیانی، پزشکی قانونی، ص۴۲.
  4. ر.ک: گودرزی و کیانی، پزشکی قانونی، ص۴۲و۴۳، ۸۳ و ۸۴.
  5. گودرزی و کیانی، پزشکی قانونی، ص۴۳.
  6. ر.ک: گودرزی و کیانی، پزشکی قانونی، ص۸۳؛ حبیبی، مرگ مغزی و پیوند اعضا، ص۴۲ و ۴۳.
  7. حبیبی، مرگ مغزی و پیوند اعضا، ص۴۳.
  8. آقابابایی، پیوند اعضا از بیماران فوت شده و مرگ مغزی، ص۲۱
  9. ر.ک: خویی، الموسوعة الامام الخویی، ج۲، ص۴۶۴؛ مشکینی، مصطلاحات الفقه، ص۵۵۲؛ نوری همدانی، هزار و یک مسئله فقهی، ج۱، ص۲۵۳؛ محسنی، الفقه و مسائل الطبیة، ج۱، ص۱۲۹؛ خدادادی، ص۱۴۸ و ۱۴۹.
  10. آقابابایی، پیوند اعضا از بیماران فوت شده و مرگ مغزی، ص۲۲.
  11. نوری همدانی، هزار و یک مسئله فقهی، ج۱، ص۲۵۳.
  12. آقابابایی، پیوند اعضا از بیماران فوت شده و مرگ مغزی، ص۲۳؛ ستوده، مرگ مغزی؛ پردازش فقهی - حقوقی، ص۳۸-۴۰.
  13. ر.ک: نجفی، جواهر الکلام، ج۴، ص۲۴ و ۲۵؛ محسنی، الفقه و مسائل الطبیة، ج۲، ص۱۹۶.
  14. نجفی، جواهر الکلام، ج۴، ص۲۵؛ محسنی، الفقه و مسائل الطبیة، ج۲، ص۱۹۶.
  15. ستوده، مرگ مغزی؛ پردازش فقهی - حقوقی، ص۴۱.
  16. حبیبی، مرگ مغزی و پیوند اعضا، ص۴۴.
  17. ستوده، مرگ مغزی؛ پردازش فقهی - حقوقی، ص۴۲.
  18. ر.ک: علیدوست، «نظرات کارشناسانه فقیه در موضوعات احکام»، ص۵۰-۵۴.
  19. خدادادی، احکام پزشکان و بیماران، ص۱۴۹ و ۱۵۰.
  20. خویی و تبریزی، ۱۳۹۰ش، ص۲۷۹.
  21. خدادادی، احکام پزشکان و بیماران، ص۱۴۹ و ۱۵۰.
  22. مؤمن، «پیوند اعضا»، ص۴۵؛ قائنی، المبسوط مسائل طبیه، ج۱، ص۱۳۵، ۱۳۶ و ۱۳۹.
  23. مکارم شیرازی، دایرة‌المعارف فقه مقارن، ج۱، ص۴۴.
  24. نوری همدانی، هزار و یک مسئله فقهی، ج۱، ص۲۵۳ و ۲۵۴.
  25. نوری همدانی، هزار و یک مسئله فقهی، ج۱، ص۲۵۳ و ۲۵۴.
  26. علیان‌نژادی، احکام پزشکی، ص۱۱۳ و ۱۱۴.
  27. منتظری، احکام پزشکی، ص۱۲۰ و ۱۲۱.
  28. قائنی، المبسوط مسائل طبیه، ج۲،‌ ص۷۱۴.
  29. منتظری، احکام پزشکی، ص۷۶ و۱۲۰ و ۱۲۱.
  30. علیان نژادی، احکام پزشکی، ص۱۱۳-۱۱۵.
  31. قاسمی، دانشنامه فقه پزشکی، ج۳، ص۳۴۶.
  32. علیان نژادی، احکام پزشکی، ص۱۱۴و۱۱۵.
  33. مؤمن، «پیوند اعضا»، ص۴۴؛ قائنی، المبسوط مسائل طبیه، ج۱، ص۱۴۰.
  34. خامنه‌ای، اجوبة ‌الاستفتائات، ص۲۸۷؛ خدادادی، احکام پزشکان و بیماران، ص۱۵۱.
  35. خامنه‌ای، اجوبة ‌الاستفتائات، ص۲۸۷.
  36. قائنی، المبسوط مسائل طبیه، ج۱، ص۱۴۰-۱۴۲.
  37. قاسمی، دانشنامه فقه پزشکی، ج۳، ص۳۳۴و۳۳۵.
  38. خدادادی، احکام پزشکان و بیماران، ص۱۵۰.
  39. علیان نژادی، احکام پزشکی، ص۱۱۴و۱۱۷.
  40. منتظری، احکام پزشکی، ص ۱۲۱.
  41. خدادادی، احکام پزشکان و بیماران، ص۱۵۰.
  42. قاسمی، دانشنامه فقه پزشکی، ج۳، ص۳۳۶-۳۳۹.
  43. منتظری، احکام پزشکی، ص۱۲۰.
  44. علیان نژادی، احکام پزشکی، ص۱۱۵.
  45. قاسمی، دانشنامه فقه پزشکی، ج۳، ص۳۴۹.
  46. علیان نژادی، احکام پزشکی، ص۱۱۳ و ۱۱۴.

منابع

  • آقابابایی، اسماعیل، پیوند اعضا از بیماران فوت شده و مرگ مغزی(بررسی فقهی - حقوقی)، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
  • حبیبی، حسین، مرگ مغزی و پیوند اعضا از دیدگاه فقه و حقوق، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۷ش.
  • خامنه‌ای، سیدعلی، اجوبة ‌الاستفتائات، قم، دفتر معظم له، چاپ اول، ۱۴۲۴ق.
  • خدادادی، غلامحسین، احکام پزشکان و بیماران مطابق با فتوای آیت‌الله العظمی فاضل لنکرانی، قم، مرکز فقهی ائمه اطهار(ع)، ۱۳۸۵ش.
  • خویی، سید ابولقاسم،‌ الموسوعة الامام الخویی، قم، مؤسسه احیاء آثار الامام الخویی، چاپ اول،‌ ۱۴۱۸ق.
  • ستوده، حمید، مرگ مغزی؛ پردازش فقهی - حقوقی، قم، مرکز فقهی ائمه اطهار(ع)، بی‌تا.
  • سراجی، محمود، «ماهیت مرگ مغزی از منظر قرآن و روایات»، مجله علمی و پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی اراک، ش۴، ویژه‌نامه ۲، زمستان ۱۳۸۹ش.
  • علیان نژادی، ابوالقاسم، احکام پزشکی مطابق با فتاوای آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی، قم، مدرسه امام علی بن ابی‌طالب(ع)، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
  • علیدوست، ابوالقاسم، «نظرات کارشناسانه فقیه در موضوعات احکام»، فصلنامه فقه و حقوق، شماره ۳، زمستان ۱۳۸۳ش.
  • قاسمی، محمد علی، دانشنامه فقه پزشکی، قم، مرکز فقهی ائمه اطهار(ع)، ۱۳۹۵ش.
  • قائنی، محمد، المبسوط مسائل طبیه، قم، مرکز فقهی ائمه اطهار(ع)، چاپ اول، ۱۴۳۰ق.
  • گودرزی، فرامرز و مهرزاد کیانی، پزشکی قانونی برای دانشجویان رشته حقوق، تهران، انتشارات سمت، چاپ دهم، ۱۳۹۲ش.
  • محسنی، محمد آصف، الفقه و مسائل الطبیة، قم، بوستان کتاب،‌ چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
  • مشکینی، علی، مصطلاحات الفقه، تحقیق حمید احمدی جلفایی، قم، دارالحدیث، ۱۳۹۲ش.
  • مکارم شیرازی، ناصر، دایرة‌المعارف فقه مقارن، قم، مدرسه الامام على بن ابى‌طالب(ع)،‌چاپ اول، ۱۴۲۷ق.
  • مؤمن، محمد، «پیوند اعضا»، مجله فقه اهل‌بیت(ع)، شماره ۳۴، تابستان ۱۳۸۲ش.
  • منتظری، حسین‌علی، احکام پزشکی (مطابق با فتاوای آیت‌الله العظمی منتظری)، تهران، نشر سایه، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
  • نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ هفتم، ۱۳۶۲ش.
  • نظری توکلی، سعید، «مقایسه تطبیقی مرگ و زندگی در متون دینی - پزشکی»، در: مسائل مستحدثه پزشکی، گردآوری دفتر تبلیغات اسلامی شعبه خراسان،‌ قم، بوستان کتاب، ‌۱۳۸۶ش.
  • نوری همدانی، حسین، هزار و یک مسئله فقهی(مجموعه استفتائات)، قم، مهدی موعود(ع)، ۱۳۸۸ش.