۳۸۸
ویرایش
Hamzeahmadi (بحث | مشارکتها) |
Hamzeahmadi (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
#ماهیت «من حیث هی هی» با مقایسه امور خارجی و به لحاظ مصادیق خودش ملاحظه میشود که مراد از آن ماهیت لابشرط مقسمی است.<ref>ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ص۱۲۱-۱۲۲؛ سبزواری، شرح المنظومه، ج۲، ص۳۴۲-۳۴۴.</ref> به این معنا که ماهیت از آن حیث که برای اقسام خودش مقسم قرار گرفته و در اقسام سریان دارد، مورد نظر است. این نوع خود به سه قِسم بشرط شیء، لابشرط و بشرط لا تقسیم میشود.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۲، ص۱۶-۱۷؛ سبزواری، شرح المنظومه، ج۲، ص۳۴۰-۳۴۱.</ref> برخی ماهیت مهمله و ماهیت لابشرط مقسمی را مترادف میدانند.<ref>سبزواری، شرح المنظومه، ج۲، ص۳۴۰؛ صفدری نیاک، ص۱۵۱-۱۵۳.</ref> و برخی ازجمله امامخمینی ماهیت مهمله را فوق مقسم میدانند.<ref>آملی، درر الفوائد، ج۱، ص۳۰۶-۳۰۷.</ref> | #ماهیت «من حیث هی هی» با مقایسه امور خارجی و به لحاظ مصادیق خودش ملاحظه میشود که مراد از آن ماهیت لابشرط مقسمی است.<ref>ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ص۱۲۱-۱۲۲؛ سبزواری، شرح المنظومه، ج۲، ص۳۴۲-۳۴۴.</ref> به این معنا که ماهیت از آن حیث که برای اقسام خودش مقسم قرار گرفته و در اقسام سریان دارد، مورد نظر است. این نوع خود به سه قِسم بشرط شیء، لابشرط و بشرط لا تقسیم میشود.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۲، ص۱۶-۱۷؛ سبزواری، شرح المنظومه، ج۲، ص۳۴۰-۳۴۱.</ref> برخی ماهیت مهمله و ماهیت لابشرط مقسمی را مترادف میدانند.<ref>سبزواری، شرح المنظومه، ج۲، ص۳۴۰؛ صفدری نیاک، ص۱۵۱-۱۵۳.</ref> و برخی ازجمله امامخمینی ماهیت مهمله را فوق مقسم میدانند.<ref>آملی، درر الفوائد، ج۱، ص۳۰۶-۳۰۷.</ref> | ||
===دیدگاه امام خمینی درباره اقسام ماهیت و اعتبارات سهگانه آن=== | ===دیدگاه امام خمینی درباره اقسام ماهیت و اعتبارات سهگانه آن=== | ||
امامخمینی به اقسام ماهیت و اعتبارات سهگانه آن توجه کرده و قائل است اعتبارات سهگانه ماهیت، صرف اوهام و خیال و ملاحظه بدون دلیل نیستند، بلکه این تقسیمبندی برای آن است که فیلسوف درباره حقایق خارج از ذهن و حیثیات معانی، بهناچار با این ملاحظات مواجه میشود، به این معنا که برخی احکام مترتب بر ماهیات، برای ماهیت به شرط وجود است و تا هنگامی که ماهیت موجود نشده باشد، نمیتوان از آن حکم و محمول سخن گفت. از این جهت این تقسیمات حاکی از حقایق و احکام واقعی موجوداتاند | امامخمینی به اقسام ماهیت و اعتبارات سهگانه آن توجه کرده و قائل است اعتبارات سهگانه ماهیت، صرف اوهام و خیال و ملاحظه بدون دلیل نیستند، بلکه این تقسیمبندی برای آن است که فیلسوف درباره حقایق خارج از ذهن و حیثیات معانی، بهناچار با این ملاحظات مواجه میشود، به این معنا که برخی احکام مترتب بر ماهیات، برای ماهیت به شرط وجود است و تا هنگامی که ماهیت موجود نشده باشد، نمیتوان از آن حکم و محمول سخن گفت. از این جهت این تقسیمات حاکی از حقایق و احکام واقعی موجوداتاند.<ref>امام خمینی، مناهج الوصول، ج۱، ص۲۱۹؛ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ص۱۳-۱۴ و ص۱۱۸-۱۱۹؛ امام خمینی، تقریرات، ج۱، ۱۸۰-۱۸۱ و ص۱۹۶.</ref> | ||
به اعتقاد امامخمینی ماهیت بر دو گونه ملاحظه میشود: | به اعتقاد امامخمینی ماهیت بر دو گونه ملاحظه میشود: | ||
#ماهیت «من حیث هی هی» و با قطع نظر از هر خصوصیتی، در مرتبه ذات تنها خودش است که همان ماهیت «ماهیت مهمله» است.<ref>امام خمینی، جواهر الاصول، ج۳، ص۴۱۳؛ امام خمینی، الطلب و الاراده، ص۵۹؛ امام خمینی، تنقیح الاصول، ج۲، ص۲۹۴؛ امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۱۹۶-۱۹۷ و ص۱۸۴.</ref> این نوع از ماهیت به اعتبار ذاتش از هر گونه قیود مثل واحد و کثیر، کلی و جزئی و وجود و عدم خالی است و هیچیک از این قیود در حوزه ذاتیات ماهیت قرار ندارد<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۱۶۷-۱۶۹ و ج۲، ص۵۶.</ref> و این سبب ارتفاع نقیضین نیست؛ زیرا ارتفاع نقیضین در یکی از مراتب نفسالامر، یعنی وجود خارجی محال است؛ ولی در مرتبه ذات محال نیست.<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۱۶۷-۱۶۹ و ج۲، ص۵۶-۵۷.</ref> این نوع ماهیت نسبت به وجود و عدم بیاقتضاست؛ یعنی نه اقتضای وجود دارد و نه عدم.<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۱۷۶؛ امام خمینی، جواهر الاصول، ج۳، ص۴۱۳؛ امام خمینی، معتمد الاصول، ج۱، ص۱۹۱.</ref> | |||
کلی طبیعی | #ماهیت «من حیث هی هی» و با ملاحظه مصادیق و امور خارجی خود که از این ماهیت به ماهیت لابشرط مقسمی تعبیر میشود.<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۱۹۵.</ref> به اعتقاد امامخمینی این دیدگاه که ماهیت مهمله و ماهیت لابشرط مقسمی مترادفاند،<ref>سبزواری، شرح المنظومه، ج۲، ص۳۴۰.</ref> صحیح نیست و ماهیت مهمله از ماهیت لابشرط مقسمی متفاوت است، یعنی ماهیت مهمله نه مقسم است و نه قسم<ref>امام خمینی، البیع، ج۴، ص۵۵۰.</ref> ایشان با بیان اقسام ماهیت لابشرط مقسمی<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۱۸۱-۱۸۴.</ref> قائل است لابشرط قسمی، قسمی از لابشرط مقسمی است، که در خارج و ذهن، وجود ندارد؛<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۱۸۱-۱۸۴.</ref> همچنانکه ماهیت لابشرط، نفس ماهیت است و ماهیت بشرط لا، ماهیت مقیده به قید است.<ref>امام خمینی، البیع، ج۴، ص۵۲.</ref> ماهیتی که لابشرط است میتواند با هزار شرط جمع شود؛ اما ماهیت بشرط لا با هیچ شرطی جمع نمیشود.<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۲۷.</ref> ایشان همسو با عرفا و حکمای متأله، این اعتبارات سهگانه را به وجود سرایت داده و در مراتب هستی صادق دانسته است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۲۷۷-۲۷۸؛ امام خمینی، دعاء السحر، ص۱۱۶؛ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ص۱۳-۱۴.</ref> | ||
==کلی طبیعی== | |||
یکی از مباحث دشوار در بحث ماهیت، کلی طبیعی (لابشرط مقسمی) است که متکلمان و فیلسوفان بر سر آن اختلاف دارند.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۶، ص۴۷؛ دینانی، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ج۱، ص۲۱-۲۳.</ref> فیلسوفان به وجود کلی طبیعی قائلاند و ابنسینا در آثار خود این بحث را به طور گسترده مطرح کرده است.<ref>ابن سینا، الشفاء، الالهیات، ص۱۸۶-۲۱۲؛ ابن سینا، النجاة، ص۵۳۶-۵۳۷.</ref> | |||
از دیدگاه حکما کلی بر سه قسم است: منطقی، عقلی، طبیعی<ref>ابن سینا، الشفاء، الالهیات، ص۱۹۵-۲۰۳؛ علامه حلی، کشف المراد، ص۸۶-۸۷.</ref> که دو قسم اول در خارج موجود نیستند؛<ref>علامه حلی، کشف المراد، ص۸۷.</ref> اما درباره وجود کلی طبیعی در خارج، اختلاف است. گروهی از متکلمان منکر وجود کلی طبیعی در خارجاند<ref>قطبالدین رازی، شرح المطالع، ص۵۹؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۴، ص۲۱۳؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ص۱۳۳.</ref> و مشهور حکما کلی طبیعی را در خارج در ضمن افراد، موجود میدانند. <ref>ابنسینا، الشفاء، الالهیات، ص۲۰۲ و ۲۰۷-۲۱۳؛ علامه حلی، کشف المراد، ص۸۷؛ کاتبی، الرسالة الشمسیه، ص۹؛ آملی، درر الفوائد، ج۱، ص۳۱۲-۳۱۳.</ref> ملاصدرا تبیین متفاوتی از کلی طبیعی دارد و بنابر اصالت وجود، ماهیت موجود در خارج را ظهور وجود میداند و کلی طبیعی را انتزاع ذهن از ماهیتی میداند که ظهور وجود است و به تبع وجود دارای خارجیت است؛ <ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۱، ص۲۷۲ و ج۲، ص۲۶-۲۹ و ج۳، ص۳۲-۳۳ و ج۴، ص۲۱۳ و ج۷، ص۲۸۵.</ref> اما در اینکه کلی طبیعی لابشرط قسمی است یا لابشرط مقسمی، اختلاف نظر وجود دارد.<ref>آملی، درر الفوائد، ج۱، ص۳۰۵؛ مطهری، مجموعه آثار، ج۱۰، ص۵۷۷.</ref> برخی آن را لابشرط قسمی<ref>علامه حلی، کشف المراد، ص۸۷؛ آملی، درر الفوائد، ج۱، ص۳۰۵-۳۱۰.</ref> و بیشتر حکما آن را لابشرط مقسمی<ref>سبزواری، شرح المنظومه، ج۲، ص۳۴۴؛ آملی، درر الفوائد، ج۱، ص۳۰۵-۳۰۹.</ref> میدانند. | |||
===دیدگاه امام خمینی درباره کلی طبیعی=== | |||
امامخمینی نیز کلی طبیعی را در خارج موجود میداند؛ البته نه به وجود منحاز و مستقل، بلکه معتقد است در ضمن افراد موجود است (تقریرات، 1/111 و 2/27؛ البیع، 4/601). ایشان کلی طبیعی را همان لابشرط مقسمی میداند نه لابشرط قسمی (تقریرات، 1/92 و 196 ـ 198؛ البیع، 4/602)؛ به گونهای که آنچه از مجموعه سخنان ایشان برداشت میشود، آن است که از آنجاکه حقیقت و اصالت از آنِ وجود است و ماهیت هیچ سهمی از اصالت ندارد، وجود حقیقی را به هیچوجه نمیتوان به کلی طبیعی نسبت داد؛ زیرا کلی طبیعی همان ماهیت است و ماهیت حد وجود است و حد هم نیستی و فقدان است که از اصالت و تحقق برخوردار نیست (تقریرات، 1/264 و 2/225)؛ بنابراین کلی طبیعی وجود مستقل و جدایی از افراد خود ندارد و وجود بالعرض دارد (همان، 2/27). ایشان درباره این موضوع که کلی طبیعی در خارج واحد است یا کثیر و اینکه به وصف وحدت موجود است یا وصف کثرت، بر این باور است که نسبت کلی طبیعی با افراد خود مانند اَب واحد به اَبناء نیست تا اینکه کلی طبیعی واحد بالعدد باشد و افراد عوارض آن باشند، بلکه نسبت کلی به افراد، نسبت آبا به اولاد است (همان، 1/209؛ مناهج الوصول، 1/61) که طبیعت با اختلاف افراد خود اختلاف پیدا میکند و انسانیت هر شخصی غیر از انسانیت شخص دیگر است؛ پس اگر فردی فعلی را انجام دهد، میتوان آن را به طبیعت نسبت داد؛ اما اسناد آن به همه افراد جایز نیست (تعلیقات فصوص، 100 ـ 101). | امامخمینی نیز کلی طبیعی را در خارج موجود میداند؛ البته نه به وجود منحاز و مستقل، بلکه معتقد است در ضمن افراد موجود است (تقریرات، 1/111 و 2/27؛ البیع، 4/601). ایشان کلی طبیعی را همان لابشرط مقسمی میداند نه لابشرط قسمی (تقریرات، 1/92 و 196 ـ 198؛ البیع، 4/602)؛ به گونهای که آنچه از مجموعه سخنان ایشان برداشت میشود، آن است که از آنجاکه حقیقت و اصالت از آنِ وجود است و ماهیت هیچ سهمی از اصالت ندارد، وجود حقیقی را به هیچوجه نمیتوان به کلی طبیعی نسبت داد؛ زیرا کلی طبیعی همان ماهیت است و ماهیت حد وجود است و حد هم نیستی و فقدان است که از اصالت و تحقق برخوردار نیست (تقریرات، 1/264 و 2/225)؛ بنابراین کلی طبیعی وجود مستقل و جدایی از افراد خود ندارد و وجود بالعرض دارد (همان، 2/27). ایشان درباره این موضوع که کلی طبیعی در خارج واحد است یا کثیر و اینکه به وصف وحدت موجود است یا وصف کثرت، بر این باور است که نسبت کلی طبیعی با افراد خود مانند اَب واحد به اَبناء نیست تا اینکه کلی طبیعی واحد بالعدد باشد و افراد عوارض آن باشند، بلکه نسبت کلی به افراد، نسبت آبا به اولاد است (همان، 1/209؛ مناهج الوصول، 1/61) که طبیعت با اختلاف افراد خود اختلاف پیدا میکند و انسانیت هر شخصی غیر از انسانیت شخص دیگر است؛ پس اگر فردی فعلی را انجام دهد، میتوان آن را به طبیعت نسبت داد؛ اما اسناد آن به همه افراد جایز نیست (تعلیقات فصوص، 100 ـ 101). | ||
امامخمینی این گفته «رجل همدانی» را که کلی طبیعی (طبیعت مهمله) با وجود یک فرد یافت میشود و با از میانرفتن همه افراد معدوم میشود، مردود میشمرد (تقریرات، 1/91؛ الاستصحاب، 86) و قائل است اگر مراد «رجل همدانی» این باشد که در خارج برای کلی طبیعی، وجودی غیر از وجود آن به وجود افراد است، لازمهاش این است که تمام افراد با وصف کثیر بودنشان، یکی باشند؛ در حالیکه چنین امری مخالف بداهت است و اگر مقصود او این است که برای کلی طبیعی در خارج غیر از وجود افرادش، وجود خاصی است که میان افراد خارجی مشترک است، این هم نادرست است؛ مگر آنکه کسی معتقد به وحدت وجود خارجی شود که مستلزم وحدت تمام افراد انسان است و این سخن نیز مخالف بداهت است. تنها راه برای اینکه گفته رجل همدانی معنا یابد، آن است که کسی به اصالت ماهیت و اصالت وجود با هم معتقد باشد که آن هم صحیح نیست (تنقیح الاصول، 4/102). ایشان ادله و وجوه چندی بر مدعای رجل همدانی اقامه میکند و با ردّ آنها سخن او را باطل میداند (تقریرات، 1/91 ـ 98) و معتقد است کلی طبیعی وجود جداگانه و مستقلی ندارد (همان، 1/395). | امامخمینی این گفته «رجل همدانی» را که کلی طبیعی (طبیعت مهمله) با وجود یک فرد یافت میشود و با از میانرفتن همه افراد معدوم میشود، مردود میشمرد (تقریرات، 1/91؛ الاستصحاب، 86) و قائل است اگر مراد «رجل همدانی» این باشد که در خارج برای کلی طبیعی، وجودی غیر از وجود آن به وجود افراد است، لازمهاش این است که تمام افراد با وصف کثیر بودنشان، یکی باشند؛ در حالیکه چنین امری مخالف بداهت است و اگر مقصود او این است که برای کلی طبیعی در خارج غیر از وجود افرادش، وجود خاصی است که میان افراد خارجی مشترک است، این هم نادرست است؛ مگر آنکه کسی معتقد به وحدت وجود خارجی شود که مستلزم وحدت تمام افراد انسان است و این سخن نیز مخالف بداهت است. تنها راه برای اینکه گفته رجل همدانی معنا یابد، آن است که کسی به اصالت ماهیت و اصالت وجود با هم معتقد باشد که آن هم صحیح نیست (تنقیح الاصول، 4/102). ایشان ادله و وجوه چندی بر مدعای رجل همدانی اقامه میکند و با ردّ آنها سخن او را باطل میداند (تقریرات، 1/91 ـ 98) و معتقد است کلی طبیعی وجود جداگانه و مستقلی ندارد (همان، 1/395). |
ویرایش