کاربر:Hamzeahmadi/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۹: خط ۹:
نسبت میان ماهیت و مفهوم، عموم و خصوص من وجه است؛ زیرا هر دو برای امر موجود در ذهن به ‌کار می‌روند؛ ولی برای امر منتزع از وجود خارجی، ماهیت به‌ کار می‌رود نه مفهوم. در مقابل، در برخی از امور موجود در ذهن، مانند وجود و عدم که از سنخ ماهیت نیستند، مفهوم به‌ کار می‌رود و ماهیت کاربرد ندارد. <ref>آملی، درر الفوائد، ج۱، ص۲۹۴.</ref> امام‌خمینی نیز در بیان فرق میان ماهیت، حقیقت و ذات قائل است که اگر ماهیت در ذهن بدون توجه به خارج لحاظ شود، به آن ماهیت گویند؛ اما اگر افزون بر امر ذهنی وجود خارجی نیز لحاظ شود، در این صورت به آن ذات و حقیقت گفته می‌شود، هرچند ممکن است این فرق ملاحظه نشود و هر یک به جای دیگری به‌ کار گرفته شود.<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۱۶۵.</ref>
نسبت میان ماهیت و مفهوم، عموم و خصوص من وجه است؛ زیرا هر دو برای امر موجود در ذهن به ‌کار می‌روند؛ ولی برای امر منتزع از وجود خارجی، ماهیت به‌ کار می‌رود نه مفهوم. در مقابل، در برخی از امور موجود در ذهن، مانند وجود و عدم که از سنخ ماهیت نیستند، مفهوم به‌ کار می‌رود و ماهیت کاربرد ندارد. <ref>آملی، درر الفوائد، ج۱، ص۲۹۴.</ref> امام‌خمینی نیز در بیان فرق میان ماهیت، حقیقت و ذات قائل است که اگر ماهیت در ذهن بدون توجه به خارج لحاظ شود، به آن ماهیت گویند؛ اما اگر افزون بر امر ذهنی وجود خارجی نیز لحاظ شود، در این صورت به آن ذات و حقیقت گفته می‌شود، هرچند ممکن است این فرق ملاحظه نشود و هر یک به جای دیگری به‌ کار گرفته شود.<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۱۶۵.</ref>
==پیشینه==  
==پیشینه==  
یکی از مباحث مهم و بنیادین در فلسفه بحث از ماهیت است، به‌ گونه‌ای که بخش عظیمی از مباحث فلسفی را به خود اختصاص داده است (مطهری، 10/538). این بحث از دیرباز مورد توجه فیلسوفان یونان باستان همچون افلاطون و ارسطو بوده (کاپلستون، 1/193 و 336 ـ 337) و با ورود فلسفه یونان به حوزه تمدن اسلامی، بحث از ماهیت مانند دیگر مباحث فلسفی به‌تدریج گسترش یافت و فارابی تحلیلی تازه و نو از آن به ‌دست داد (فارابی، 51). بعدها ابن‌سینا این بحث را گسترش داد و طرح‌ها و تحلیل‌های جدیدی در این باب پیش‌رو گذاشت، به‌ گونه‌ای که برای فیلسوفان پس از خود راه را هموار ساخت (الشفاء، الالهیات، 202 و 245؛ المنطق، البرهان، 52 و 70). شیخ اشراق با ارائه نظام جدید فلسفی، جایگاه خاصی برای ماهیت قائل شد و گفت هر آنچه در متن عالم ماده قرار دارد، ماهیت است و وجود را امری انتزاعی برشمرد (2/64 و 186). ملاصدرا نیز که نظام فلسفی‌اش بر اصالت وجود بنا شده است، در باب ماهیت و ملحقات آن بحث مفصلی طرح کرده و با بررسی، نقد و ردّ سخنان شیخ اشراق درباره انتزاعی‌بودن وجود، مجعول‌بودن ماهیت و تشکیک در ماهیت ‌کوشیده است تحلیلی نو از ماهیت به ‌دست دهد (الحکمة ‌المتعالیه، 1/389، 2/2 ـ 11 و 287 ـ 289؛ الشواهد الربوبیه، 135) (← مقاله‌های وجود؛ اصالت وجود). امام‌خمینی نیز در آثار اصولی، فلسفی و عرفانی خود حقیقت ماهیت، جایگاه و اعتبارات سه‌گانه آن را تحلیل و بررسی کرده است (تقریرات، 1/41 ـ 42، 145 ـ 146؛ 2/42، 211 و 3/553 ـ 555؛ تعلیقات فصوص، 204؛ تنقیح الاصول، 2/294؛ معتمد الاصول، 147 ـ 148 و 191؛ الطلب و الاراده، 59).
یکی از مباحث مهم و بنیادین در فلسفه بحث از ماهیت است، به‌ گونه‌ای که بخش عظیمی از مباحث فلسفی را به خود اختصاص داده است.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ج۱۰، ص۵۳۸.</ref> این بحث از دیرباز مورد توجه فیلسوفان یونان باستان همچون افلاطون و ارسطو بوده<ref>کاپلستون، یونان و روم، ج۱، ص۳۳۶-۳۳۷.</ref> و با ورود فلسفه یونان به حوزه تمدن اسلامی، بحث از ماهیت مانند دیگر مباحث فلسفی به‌تدریج گسترش یافت و فارابی تحلیلی تازه و نو از آن به ‌دست داد . <ref>فارابی، ص۵۱.</ref> بعدها ابن‌سینا این بحث را گسترش داد و طرح‌ها و تحلیل‌های جدیدی در این باب پیش‌رو گذاشت، به‌ گونه‌ای که برای فیلسوفان پس از خود راه را هموار ساخت.<ref>ابن سینا، الهیات شفا، ص۲۰۲ و ۲۴۵؛ ابن سینا المنطق، البرهان، ص۵۲ و ۷۰.</ref> شیخ اشراق با ارائه نظام جدید فلسفی، جایگاه خاصی برای ماهیت قائل شد و گفت هر آنچه در متن عالم ماده قرار دارد، ماهیت است و وجود را امری انتزاعی برشمرد<ref>فارابی، ج۲، ص۶۴ و ۱۸۶.</ref> ملاصدرا نیز که نظام فلسفی‌اش بر اصالت وجود بنا شده است، در باب ماهیت و ملحقات آن بحث مفصلی طرح کرده و با بررسی، نقد و ردّ سخنان شیخ اشراق درباره انتزاعی‌بودن وجود، مجعول‌بودن ماهیت و تشکیک در ماهیت ‌کوشیده است تحلیلی نو از ماهیت به ‌دست دهد.<ref>ملاصدرا، الحکمة ‌المتعالیه، ج۱، ص۳۸۹ و ج۲، ص۲-۱۱؛ ملاصدرا، شواهد الربوبیه، ص۱۳۵.</ref> (مقاله [[وجود]]) و (مقاله [[اصالت وجود]])
حقیقت ماهیت: ماهیت از سنخ وجود و واقعیت نیست و تنها صادق بر واقعیت و موجود خارجی است، نه اینکه عین آن باشد (ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 5/2)؛ از این‌رو ماهیت تنها به اعتبار اینکه دارای وجود بالعرض است و بر واقعیتی خارجی، صادق است، موجود می‌باشد، نه اینکه حیثیتش عین حیثیت واقعیت باشد (همان، 1/75 و 6/163؛ همو، المشاعر، 44 و 54 ـ 55) (← مقاله‌های وجود؛ اصالت وجود)؛ پس ماهیتِ هر موجودی حد و خصوصیت وجودی اوست و هر مرتبه‌ای از مراتب وجود، ماهیت خاصی را در پی دارد که گاهی از آن به تعین و حد و گاهی به وجود خاص تعبیر می‌شود (همو، الحکمة المتعالیه، 1/198).
 
امام‌خمینی نیز در آثار اصولی، فلسفی و عرفانی خود حقیقت ماهیت، جایگاه و اعتبارات سه‌گانه آن را تحلیل و بررسی کرده است.<ref>امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۴۱-۴۲ و ص۱۴۵-۱۴۶ و ج۲، ص ۴۲ و ۲۱۱ و ج۳، ص۵۵۳-۵۵۵؛ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ص۲۰۴؛ امام خمینی، تنقیح الاصول، ج۲، ص۲۹۴؛ امام خمینی، معتمد الاصول، ۱۴۷-۱۴۸ و ص۱۹۱؛ امام خمینی، الطلب و الاراده، ص۵۹.</ref>
==حقیقت ماهیت==
ماهیت از سنخ وجود و واقعیت نیست و تنها صادق بر واقعیت و موجود خارجی است، نه اینکه عین آن باشد (ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 5/2)؛ از این‌رو ماهیت تنها به اعتبار اینکه دارای وجود بالعرض است و بر واقعیتی خارجی، صادق است، موجود می‌باشد، نه اینکه حیثیتش عین حیثیت واقعیت باشد (همان، 1/75 و 6/163؛ همو، المشاعر، 44 و 54 ـ 55) (← مقاله‌های وجود؛ اصالت وجود)؛ پس ماهیتِ هر موجودی حد و خصوصیت وجودی اوست و هر مرتبه‌ای از مراتب وجود، ماهیت خاصی را در پی دارد که گاهی از آن به تعین و حد و گاهی به وجود خاص تعبیر می‌شود (همو، الحکمة المتعالیه، 1/198).
امام‌خمینی ماهیت را جهت فقدان و حد وجود معرفی می‌کند که اثری ندارد. اگرچه در خارج بنابر اصالت وجود، تنها وجود متحقق است، اما عقل وقتی وجود شیء را تصور می‌کند، آن را به دو حیث وجودی و فقدانی تحلیل می‌کند که حیث فقدان آن منشأ انتزاع ماهیت می‌شود؛ از این‌رو آنچه تحقق دارد، یکی وجود است که اصل در تحقق است و دیگری ماهیت است که در پرتو وجود و بالعرض موجود است که حد وجود می‌باشد. پس موجودِ در خارج دو حیثیت دارد: یکی حیثیت وجود و واقعیت و دیگری خصوصیت و محدودیت وجودی آن که عبارت است از فقدان و نداشتن (تقریرات، 1/257 و 3/553 ـ 555)؛ از این‌‌رو ماهیت حدود وجود است، نه موجود محدود؛ چنان‌که انسانیت حد است، نه موجود محدود (همان، 2/43).
امام‌خمینی ماهیت را جهت فقدان و حد وجود معرفی می‌کند که اثری ندارد. اگرچه در خارج بنابر اصالت وجود، تنها وجود متحقق است، اما عقل وقتی وجود شیء را تصور می‌کند، آن را به دو حیث وجودی و فقدانی تحلیل می‌کند که حیث فقدان آن منشأ انتزاع ماهیت می‌شود؛ از این‌رو آنچه تحقق دارد، یکی وجود است که اصل در تحقق است و دیگری ماهیت است که در پرتو وجود و بالعرض موجود است که حد وجود می‌باشد. پس موجودِ در خارج دو حیثیت دارد: یکی حیثیت وجود و واقعیت و دیگری خصوصیت و محدودیت وجودی آن که عبارت است از فقدان و نداشتن (تقریرات، 1/257 و 3/553 ـ 555)؛ از این‌‌رو ماهیت حدود وجود است، نه موجود محدود؛ چنان‌که انسانیت حد است، نه موجود محدود (همان، 2/43).
به اعتقاد امام‌خمینی ماهیت در مرتبه خارجی هنگامی انتزاع می‌شود که انسان یک وجود خارجی را به ذهن آورد و آن را از وجود جدا کند و این معنا از شیء در تمام مراتب وجود، محفوظ است و با شدت و ضعف وجود فرد، قابل تغییر و تبدیل نیست (همان، 3/370)؛ یعنی ماهیت از وجود، هویت و حاق وجود شیء در نخستین مرتبه از تعقل انتزاع می‌شود؛ البته تعقل ماهیت، همیشه از حاق وجودِ معلولی انتزاع می‌شود؛ به این معنا که انسان موجوداتی را کنار هم مشاهده می‌کند که معلول و متمایز از یکدیگرند که از هر یک ماهیتی انتزاع می‌کند؛ اما محال است از وجود غیر معلول ماهیت انتزاع شود؛ زیرا وجودی که خالص و صرف است، چون تقابل ندارد، تعقل نمی‌شود و بنابراین ماهیت ندارد (همان، 3/371 ـ 372). بر این اساس ماهیت حد تنزلی وجود است؛ یعنی از تنزل وجود منتزع می‌شود (همان، 3/374 ـ 375)؛ بنابراین ماهیت‌داشتن، لازمه تنزل وجودی است؛ پس هرچه در موطن و مقام معلولیت است، ماهیت دارد و چون در مرتبه صرف‌الوجود، امکان و معلولیت راه ندارد، در مرتبه واجب، ماهیت نیست (همان، 3/372) (← ادامه مقاله).
به اعتقاد امام‌خمینی ماهیت در مرتبه خارجی هنگامی انتزاع می‌شود که انسان یک وجود خارجی را به ذهن آورد و آن را از وجود جدا کند و این معنا از شیء در تمام مراتب وجود، محفوظ است و با شدت و ضعف وجود فرد، قابل تغییر و تبدیل نیست (همان، 3/370)؛ یعنی ماهیت از وجود، هویت و حاق وجود شیء در نخستین مرتبه از تعقل انتزاع می‌شود؛ البته تعقل ماهیت، همیشه از حاق وجودِ معلولی انتزاع می‌شود؛ به این معنا که انسان موجوداتی را کنار هم مشاهده می‌کند که معلول و متمایز از یکدیگرند که از هر یک ماهیتی انتزاع می‌کند؛ اما محال است از وجود غیر معلول ماهیت انتزاع شود؛ زیرا وجودی که خالص و صرف است، چون تقابل ندارد، تعقل نمی‌شود و بنابراین ماهیت ندارد (همان، 3/371 ـ 372). بر این اساس ماهیت حد تنزلی وجود است؛ یعنی از تنزل وجود منتزع می‌شود (همان، 3/374 ـ 375)؛ بنابراین ماهیت‌داشتن، لازمه تنزل وجودی است؛ پس هرچه در موطن و مقام معلولیت است، ماهیت دارد و چون در مرتبه صرف‌الوجود، امکان و معلولیت راه ندارد، در مرتبه واجب، ماهیت نیست (همان، 3/372) (← ادامه مقاله).
۳۸۸

ویرایش