اطلاعات کتاب
نویسندهسید محمدعلی ایازی
تاریخ نگارش۱۴۰۰ش
موضوعکرامت انسانی، حقوق ذاتی انسان در فقه
سبکاجتهادی
زبانفارسی
تعداد جلد۱ جلد
تعداد صفحات۱۷۴ صفحه
اطلاعات نشر
ناشرسرایی
محل نشرتهران
تاریخ نشر۱۴۰۰ش

پرسش اساسی کتاب اصل کرامت انسانی به مثابه قاعده‌ای فقهی این است که آیا می‌توان از برخی آیات قرآن کریم - همچون آیه ۷۰ سوره اسراء - اصلی با عنوان «کرامت انسانی» استنباط کرد تا در صورت تعارض دیگر احکام شرعی بر آنان حاکم شود؟ از نظر نویسنده اگر بتوان چینن اصلی استنباط کرد، می‌توان همچون اصل عدالت در جایگاهی قرار گیرد که بگوییم «خداوند حکمی بدون در نظر داشتن آن جعل نکرده است».

سید محمدعلی ایازی، نویسنده کتاب، با بررسی مفهوم «کرامت» در نصوص دینی، سعی می‌کند آن را از حوزه‌های معنایی هم‌جوار جدا سازد و فهرستی از ویژگی‌های ذاتی این مفهوم ارائه دهد. مهم‌ترین تمایز ایجاد شده در این کتاب، تمایز میان دو مفهوم کرامت ذاتی و کرامت اقتضائی یا استعدادی است. از نظر نویسنده مفهوم کرامت ذاتی از مبانی دینی اسلام قابل استنتاج است و می‌تواند مبنای تأسیس اصلی فقهی باشد. اثبات چنین اصلی تأثیر روشنی در احکام فقهی زنان، اقلیت‌ها، برده‌داری و احکام سیاسی و حکومتی خواهد داشت. ادعای کتاب این است که چندصد روایت از معصومان شامل تبیین کرامت و حوزه‌های آن است.

از نظر نویسنده، اگرچه در متون دینی مفهوم ارجمندی انسان به مثابه توصیفی از امر واقع و در زمینه‌ای کلامی و غیرفقهی آمده است، به دلیل اهمیت موضوع می‌توان گزاره‌های هنجاریِ فقهی و حقوقی از آن استنباط نمود. چنین اصلی با احکامی قطعی همچون قصاص و رجم ندارد؛ چرا که این تعارضات ظاهری، برآمده از تفاسیر اشعری مسلک از قرآن است و بررسی دقیق روایات نشان می‌دهد که تعارضات ادعایی به واقع وجود ندارند و حتی بسیاری از احکامِ ظاهراً معارض مبتنی بر اخبار واحد یا متظافر هستند.

معرفی اجمالی

کتاب اصل کرامت انسانی به مثابه قاعده‌ای فقهی، به این اصل عقلی نگاهی فقهی دارد. نویسنده در این کتاب سعی می‌کند مفهوم کرامت در ادبیات قرآنی و معنای عرفی کرامت را روشن سازد، دو مفهوم کرامت ذاتی و کرامت اقتضائی (استعدادی) را از هم تمایز دهد، اثبات کند که بایستی «کرامت انسانی» اصلی حاکم بر احکام شرعی باشد و در نهایت به اشکالات منتقدان این نظریه پاسخ دهد. این کتاب از معدود آثاری است که به طور ویژه به این موضوع اختصاص یافته است.

نویسنده

نویسندۀ کتاب، سید محمدعلی ایازی، متولد ۱۳۳۳ش، فقیه و قرآن‌پژوه شیعه ایرانی و از پژوهشگران فقهی و قرآنی حوزه علمیه قم و عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران است.

ساختار

نویسنده در مقدمه اثر به تعریف واژگانیِ کرامت و معنای اصطلاحی آن در متون دینی اسلام می‌پردازد. سپس جایگاه اصل کرامت را در میان اصول دیگری همچون عدالت را روشن کند. همچنین نشان می‌دهد که شناخت و به رسمیت‌شناسی ابعاد وجودی انسان تا چه حد برای دستیابی به یک نظام فقهی منسجم ضروری است.

بدنه اصلی اثر با بررسی آثار و نتایج استنباطِ اصل کرامت انسان آغاز می‌شود و نشان می‌دهد که این اصل چه تأثیری بر فهم و تفسیر فقیه از آیات و روایات خواهد داشت، در بهره‌گیر فقیه از قواعد اصول فقهی چه اثری دارد، چگونه احکام ناقض کرامت انسانی را متحول می‌کند و چگونه به شبهات و اشکالاتی که دربارۀ مسائلی همچون «فقه و حقوق بشر» ، «فقه و حقوق شهروندی»، «حق رأی زنان» و ... دارد پاسخ می‌دهد. در فصل بعد مستندات و مبانی اصل کرامت بررسی می‌شود، مستنداتی همچون آیه «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ» (اسراء: ۷۰) و «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ» (حجرات: ۱۳). پس از تقریر مفاد آیات یاد شده، مسائلی که در مسیر استنباط اصل از این آیات وجود دارد بررسی می‌شود: ذاتی بودن کرامت انسانی، اصل بود کرامت، امکان استفاده از اصل کلامی برای استفاده حکمی، قلمرو اصل کرامت، روش کشف معیار کرامت، و در نمونه‌های تعارض اصل کرامت با احکام فقه.

در انتها و به عنوان جمع‌بندی، نویسنده پیشنهاد خود درباره تأسیس «باب فقه الکرامه» را ارائه می‌کند. به پیشنهاد او، در این باب می‌توان آن دسته از فروعات فقه را که با توجه به اصل کرامت دچار تغییر خواهند شد را گردآوری نمود و بازبینی کرد.

روش‌شناسی

این اثر در اساس خود، مربوط به مبانی دانش فقه است، بنا بر این امکان بحث صرفاً فقهی در آن وجود نداشته است. مولف اثر خود را با تحلیل مفهومی «کرامت» آغاز می‌کند، سپس جایگاه فلسفی و کلامی آن را ـ در کنار مستدات قرآنی و تفسیر آن ـ بیان می‌کند و در نهایت به سراغ نشان دادن آثار چنین اصلی در علم فقه و فرایند استنباط احکام شرعی می‌رود. در این مرحله نویسنده وارد بحث‌های اجتهادی فقه می‌شود و از روش اصولی بهره می‌برد.

مدعیات

نویسنده با علم به پیشینه نداشتن این بحث در فقه شیعه، از بحث درباره آرای پیشینیان می‌گذرد. علاوه بر این، این اثر را فتح بابی برای بحث‌های بیشتر در آینده می‌داند. نخستین نکته‌ای که چنین پژوهشی باید اثبات کند، اصل بودن مسئله کرامت است. پس از آن بایستی ویژگی‌های این اصل (مبنای استدلالی آن، ذاتی بودنش و اثرش در فقه) را بربشمرد و سپس مباحث مرتبط با این اصل (حق اعمال اراده، اصل عدالت، نسبت حق و تکلیف و...) را بررسی کند.

پذیرش این اصل به شکل‌های مختلفی در استنباط حکم شرعی موثر است. ۱) باعث جهت‌دهی تفسیری خواهد شد. ۲) در تطبق قواعد فقهی اثرگذار است، مثلاً می‌تواند به عنوان یکی از مرجحات اصلی در تعادل و تراجیح باشد.

تطبیق کرامت ذاتی به موارد آن نوعی (یعنی وابسته به تشخیص نوع انسان‌ها است نه تشخیص‌های فردی) و عرفی (یعنی بسته به تغییرات زمان و مکان مصادیق آن متغیر) است. این اصل در فقه نیز مبنای بسیاری از اصول است، همچون اصل عدم ولایت (اینکه کسی ابتدائاً ولی دیگری نیست)، اصالت الصحة (اینکه فعالیت افراد داری صحت قانونی و شرعی است)، اصالت برائت (بری بودن ابتدائیِ انسان از جرم یا خطا) و اصالت طهارت (اصالت عدم نجاست انسان، چه مسلمان و چه غیر آن).

اثبات این حکم در تعارض با احکام برده‌داری است، چه این مسئله به اسلام تحمیل شده ـ و احکام «عتق» راه اسلام برای رهایی تدریجی جامعه از برده‌داری ـ باشد و چه واقعیتی مورد تأیید اسلام باشد. همچنین این اصل مخالف احکامی است که مبنای آنها تبعیض جنسیتی و برتری مرد بر زن است. این اصل نافی احکام تحقیر اهل ذمه یا احکام نافی حقوق شهروندی ولدالزنا است (ص ۱۴۱ تا ۱۵۷).

کرامت ذاتی و اقتضائی

مدعای اصلی نویسنده این است که «کرامت» اصلی است ناظر به و برگرفته از ذات انسان است. در ادبیات این اثر، ذاتی بودن به معنای (۱) وجودِ بالفعل آن در انسان (۲) اشتراک آن در همه انسان‌ها از هر نژاد و دین و ... و (۳) اختصاص آن به انسان است. بنا براین، اولا کرامت امری مربوط به ماهیت انسان بماهو انسان است و بحث از اکتساب کرامت با تلاش و کوشش او مطرح نیست. ثانیاً هیچ حکمی در شریعت نمی‌تواند ناقض اصل کرامت انسانی باشد. اثبات این اصل باعث تجدید نظر در احکامی‌ خواهد شد که نتایج آن موجب برتری جنسیتی، نژادی، قومی و حتی دینی است.

در مقابل این دیدگاه، نظریه‌ای وجود دارد که اولاً، کرامت را ذاتی طبیعت انسان نمیداند؛ بلکه قائل است ادله شرعی کرامت ناظر به انسانی است که واجد شرایط نظام ارزشی اسلام یا حتی مذهب باشد. ثانیاً آن را اصلی فقهی نمی‌داند و می‌گوید که آن مربوط به حوزه‌های دیگرِ دانش است.

اهمیت اثبات «ذاتی بودن کرامت انسان» این است که میتواند مبنایی برای اصل بودن آن فراهم کند. کرامت استعدادی و اقتضایی شأنیت تاسیس اصل فقهی کرامت را ندارد. در این صورت بایستی آیات مربوط به کرامت انسان و روایت‌های برآمده از رفتار محترمانه پیامبر (ص) و ائمه (ع) با دشنمان و غیر مسلمانان را از رهگذر مفهوم دیگری تفسیر کرد و نه اصل کرامت (ص ۷۴).

استدلال بر کرامت ذاتی

کتاب با استفاده از شواهد عقلی و ادله قرآنی به استدلال درباره کرامت ذاتی انسان می‌پردازد؛ اما در میان دلایل مطرح شده، دلیل عقلی کرامت انسانی، مقدم بر دیگر استدلالها است. از مضمون و گاهی تصریح کلام نویسنده نیز چنین بر می‌آید که «کرامت انسان» را - در کنار اصل حاکمیت اراده و عدالت به مثابه انصاف - اصلی فلسفی یا نهایتاً کلامی می‌دانند که حاکم بر احکام شرعی است، نه اینکه خود اصلی فقهی باشد. طبق استدلال عقلی، تمایز انسان‌ها از دیگر موجودات و شرافت او نسبت به آنان، به سبب اراده انسانی است، یعنی آنچه موجب اختیار انسان برای پذیرش یا عدم پذیرش حکم الهی و موافقت یا مخالفت با خیر و انتخاب بهشت یا جهنم است. دلیل اصلی کرامت انسان نیز همین ویژگی ذاتی انسان است. پس کرامت، ذاتیِ انسان است.

نویسنده در طول اثر، بنیاد استلال‌های قرآنی اصل کرامت را بر آیه ۷۰ سوره اسرا گذاشته است. از مفاد این آیه ـ در کنار دیگر آیاتی که در آه به نحوی از کرامت سخن رفته است ـ برمی‌آید که کرامت در اساس خود متعلق به خداوند است و آن را به انسان افاضه کرده است. این آیه با تعبیر «یا بنی‌آدم» آغاز می‌شود که نشان‌دهندۀ حکمی دربارۀ جنس انسان است و نه گروهی خاص از انسان‌ها. این آیه در مقام خبر دادن واقعه‌ای در گذشته نیست و کرامتِ گوهری و وجودی انسان را روشن می‌سازد. دیگر نشانه‌های قرآنی بر کرامت ذاتی انسان را می‌توان اینگونه برشمرد: آیۀ حمل امانت، خلیفة اللهی (در معنای مظهریت اسماء الهی)، تمجید از آفرینش انسان، نفح روح الهی. به نظر می‌رسد رأی نهایی نویسنده این است که از دیدگاه قرآن، معنا و اهمیت کرامت ـ در کنار مفاهیمی همچون عدالت، معروف، احسان و... ـ برای مخاطبش روشن است و فقط از باب ارشاد به حکم عقل است که به آن ار می‌کند(ص ۸۳).

به گفته نویسنده، به خلاف ادعای مخالفان اصل بودن کرامت انسان، چندصد روایت از معصومان شامل تبیین کرامت و حوزه‌های آن است. این روایات اگرچه در برخی از این روایات به مفهوم کرامت تصریح نشده است؛ اما شامل مفاهیمی همچون ارجمندی انسان و پاسداشت حقوق انسان، اعم از کافر و مرده و حتی جنین انسان است(ص ۶۹). علاوه بر این، بسیاری دیگر از آنچه امروزه در فقه اصل خوانده می‌شود ـ همچون اصل حلیت و طهارت ـ در ادبیات روایی شیعه تحت عنوان اصل نیامده‌اند.

استدلال مخالفان اصل بودن کرامت

  • خلط توصیف و تجویز: برخی قائلند که از توصیف امر واقع (ارجمندی انسان) نمی‌توان تجویز حقوقی و فقهی داشت (ص ۱۰۳). نویسنده قائل است که به سبب حساسیت و اهمیت موضوع، میان این حقیقت وجودی و امر تجوزی برآمده از آن اتباط هست و اگر چنین نمی‌بود ذکر آن در قرآن لغو می‌بود.
  • عدم ارتباط اصل کلامی و قاعده فقهی: بر فرض اثبات، این اصلی کلامی است و برداشت حقوقی یا فقهی از آن ممکن نیست. نویسنده، در پاسخ، با اشاره به آیات مختلف نشان می‌دهد که می‌توان از گزاره‌های توصیفی کلامی، گزاره‌های هنجاریِ فقهی و حقوقی برداشت کرد.
  • تعارض با احکام قطعی و ضروری: این اصل با احکامی قطعی همچون قصاص، رجم و ... تعارض دارد. در پاسخ میگوید: (یکم) اصل کرامت فقط با تفاسیر اشعری مسلک از قرآن در تعارض قرار می‌گیرد نه با متن صریح قرآن. (دوم) بررسی دقیق روایات نشان میدهد که تعارضات ادعایی به واقع وجود ندارند. (سوم) در نهایت بسیاری از احکامی که خلاف کرامت انسان هستند و قطعی فرض می‌شوند در اساسِ خود مبتنی بر اخبار واحد یا متظافر هستند.

اصل کرامت نزد فیقهان معاصر

نویسنده نظر و برداشت برخی فیقهان معاصر را به مثابه مؤیدی بر برداشت خود ذکر می‌کند. از نظر او استدلال عقلی مرتضی مطهری بر حاکم بود اصل عدالت بر فروعات احکام همچون استدلال بر اصل بودن کرامت انسان است. آیت‌الله حسینعلی منتظری و سید محمدحسین فضل‌الله و یوسف صانعی نیز به اصل بودن این مسئله اشاره کرده‌اند. از نظر برخی از ایشان اصل کرامت انسان در اساس خود شامل مجموعه‌ای از اصول است که نوع جهان‌بینی حاکم بر احکام شرعی را در مقام استنباط ارائه می‌کند (ص ۹۵).

نقد اثر

بنیادی‌ترین ادعای این کتاب «ذاتی بودنِ کرامت انسان» است. اثبات این ادعا باعث خواهد شد که اصلی حاکم بر تمام اصل‌ها و قاعده‌های فقهی باشد؛ چرا که هیچ اصل یا قاعده‌ای نمی‌تواند مخالفِ ویژگی‌های ذاتی موضوع خود باشد. ذاتیات معلول نیستند؛ بنا بر این نه افاضه می‌شوند و رفع می‌گردند. اما از برخی گزاره‌های نویسنده چنین برمی‌آید که «کرامت انسان» معلول افاضه خداوند است (ص ۵۵) یا به تعبیری دیگر زیوری است که انسان به آن «آراسته شده» (ص ۶۱). چنین ادعایی منجر به غیرذاتی بودن این اصل خواهد شد و در نهایت، دیگر اصول فقهی مانع از جریا آن شوند.

بنا بر نکته‌ای که گذشت، به طور کلی به نظر می‌رسد در این اثر تمایزگذاری روشنی میان کرامت انسانی و مفاهیمی همچون حرمت انسان‌ها، نفی اهانت، تحقیر و بی‌ادبی به انسان نیست. در ادبیات فلسفی، کرامت انسانی به صفاتی ذاتی در انسان اشاره دارد که نفی آن‌ها مساوی با نفی هویت انسانی است. در ادبیات حقوقی نیز کرامت انسانی اشاره به حقوقی بنیادنی دارد که میان همه انسان‌ها ـ فارغ از هر نوع تفاوتی ـ مشترک است و سلب آن‌ها تحت هیچ شرایطی مجاز نیست. مطرح شدن بحثهایی همچون بررسی سوزاندن اجساد مردگان، کمک مالی به نیازمندان، دشنام به مخالفان اعتقادی در کنار و هم سطح با بحث از آزادی انتخاب و نفی تبعیض جنسیتی و نژادی نشان می‌دهد - هرچند مجموع این‌ها از برخی موارد کرامت اقتضایی متمایز شده‌اند - اساسِ کتاب بر این تمایز بنیادین قرار نگرفته است. این عدم تمایز باعث شده تا در برخی موارد میان کرامت ذاتی و اقتضایی خلط شود. مثال‌هایی همچون بررسی مسئله حجاب زنان، حرمت خانواده، وفای به عهد، تأخیر احسان و گذشت (ص ۱۳۳ تا ۱۳۶) و... ذیل مفهوم کرامت نشان از این دارد که این مفهوم هم‌رده با بزرگواری و یا نهایتاً قرب منزلت انسان نزد خدا (ص۶۲) در نظر آمده است.

از دیگر نشانه‌های اینکه این اثر - علی‌رغم اینکه به کرات از کرامت هوهویِ انسان بما هو انسان سخن می‌گوید (برای مثال: ص ۷۳) - به این موضوع در معنای دقیق خود نمی‌پردازد، این است که ویژگی‌های ضروری کرامت را بررسی نمی‌کند. برای مثال، یکی از نتایج بلافصل نظریه کرامت انسان در ادبیات فلسفی و حتی حقوقی آن، اصلِ «خودآئینی» است. بنا بر اصل خودآئینی، پایبندی انسان به هر دستور یا هنجاری که بنیان ضروری آن برای عقل آشکار نباشد، مخالف آزادی و در نتیجه کرامت اوست. محدود کردن کنش، فقط زمانی با آزادی تضاد ندارد که ضرورتی عقلی داشته باشد. حال پرسشی که بایستی در بحث از «کرامت انسان و فقه» بررسی می‌شد این بود که نسبت برخی مبانی تعبدی فقه اسلامی با اصل کرامت چیست. آیا می‌توان احکامی برای تحدید کنش‌های انسانِ آزاد وضع نمود که مستندی صرفاً نقلیِ دارند؟

علاوه بر مباحثِ پیش‌گفته، بخش‌هایی از کتاب نشان می‌دهد که مفاهیم «دین»، «شریعت» و فقه یکی انگاشته شده است. همچنین در بخش‌هایی همچون مقدمه، از فقه به مثابه مکتبی فکری در برابر فلسفه‌های دیگر یاد می‌شود. حتی نسبت آن با نظریه زیست‌شناختی داروین را نیز مشخص می‌کند، به نحوی که گویی می‌توان این رشته‌ها را قسیم منطقی یک‌دیگر دانست. این اثر، بر همین منوال بیان می‌دارد که کرامت انسان به مسائلی همچون «تفاوت وجودی انسان با دیگر موجودات»، «هدف بعث و رسالت»، «ویژگی انسان در دستگاه تبلیغی پیامبران»، مربوط است. این درهم‌ریختگی مفاهیم اساسی دانش، به نظر باعث از دست رفتن دقتِ علمی اثر شده است.

در طول اثر به اهمیت روایات معصومان در بحث از کرامت انسانی اشاره می‌شود؛ اما در هیچ فصلی به طور مشروح به این روایت‌ها نمی‌پردازد. یکی از امکاناتی که می‌توانست به غنای بیشتر اثر منجر شود، بررسی روایات تحت یکی از روش‌های پژوهشی ـ همچون معناشناسی روایات، یا تحلیل تاریخی آن‌ها ـ و نشان دادن اهمیت بحث کرامت انسانی در ادبیات معصومان (ع) بود. علاوه بر این، ساختار ارائه مطالب به گونه‌ای است که گاهی منجر به تکرار مطالب شده است. همچنین نویسنده در بخش‌هایی از کتاب نقل قول‌های عربی آورده است که شایسته بود در کتابی به زبان فارسی از ترجمه فارسی آن‌ها استفاده می‌کرد.