کاربر:Salehi/صفحه تمرین۲: تفاوت میان نسخهها
خط ۸۴: | خط ۸۴: | ||
7. جایگاه [[بهشت]] و [[جهنم]]: در میان اندیشمندان اسلامی درباره مکان بهشت و جهنم اختلاف است. برخی مکان بهشت و جهنم را در [[افلاک نهگانه]] میدانند؛ اما برخی وقوع مکان بهشت و جهنم در افلاک را نپذیرفتهاند <ref>(← لاهیجی، گوهر مراد، 661 ـ 662.)</ref> در برابر برخی از حکما کوشیدهاند تا به این اشکال پاسخ دهند <ref>(لاهیجی، گوهر مراد، 662؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، 72.)</ref> طرح این اشکال و کوشش در جهت پاسخگویی به آن، حکایت از تأثیر [[طبیعیات]] بر [[مسائل فلسفی]] و الهی دارد، به گونهای که برخی محل بهشت و جهنم را با توجه به افلاک تعیین کردهاند و آن را فوق [[آسمان هفتم]] و داخل در [[حجب آسمانی]] دانستهاند و بهشت را کروی و مشابه نظام این جهانی افلاک تصور کرده و عامل رسیدن میوههای بهشت را حرارت جهنم که تحت مقعر بهشت قرار دارد، دانستهاند <ref>(← ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 304 ـ 305؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، 72.)</ref> امامخمینی قویترین شبهه درباره نفی [[معاد جسمانی]] را همان مکان برای بهشت و جهنم میداند که اگر فوق افلاک و [[محددالجهات]] باشد، آنجاکه خلأ و ملائی و مکان و جهتی نیست و اگر روی زمین باشد در زمین اثری از آتش و بهشت نیست و اگر میان [[طبقات سماوات]] باشد، یا باید قائل شد که میان افلاک خلأ است یا اینکه بهشت و جهنم با [[افلاک]] تداخل کردهاند که لازمه آن [[تداخل اجسام]] است <ref>(امامخمینی، تقریرات، 3/595.)</ref> ایشان در جواب این اشکال قائل است آخرت از جنس این عالم نیست و در مرتبهای فوق دنیاست؛ از اینرو بحث از مکان بهشت و جهنم صحیح نیست؛ زیرا مکان امری است که با مقایسه حاصل میشود؛ به این معنا که وقتی دو چیز در عرض هم باشند، به جهت عدم امکان تداخل در اجسام برای هر یک مکانی تصور میشود و قابل اشاره و جهت است؛ اما عالم آخرت چون عالمی مستقل و تام است، در خارج دارای جهت نیست <ref>(امامخمینی، تقریرات، 3/595 ـ 597) (← مقاله بهشت و جهنم.)</ref> | 7. جایگاه [[بهشت]] و [[جهنم]]: در میان اندیشمندان اسلامی درباره مکان بهشت و جهنم اختلاف است. برخی مکان بهشت و جهنم را در [[افلاک نهگانه]] میدانند؛ اما برخی وقوع مکان بهشت و جهنم در افلاک را نپذیرفتهاند <ref>(← لاهیجی، گوهر مراد، 661 ـ 662.)</ref> در برابر برخی از حکما کوشیدهاند تا به این اشکال پاسخ دهند <ref>(لاهیجی، گوهر مراد، 662؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، 72.)</ref> طرح این اشکال و کوشش در جهت پاسخگویی به آن، حکایت از تأثیر [[طبیعیات]] بر [[مسائل فلسفی]] و الهی دارد، به گونهای که برخی محل بهشت و جهنم را با توجه به افلاک تعیین کردهاند و آن را فوق [[آسمان هفتم]] و داخل در [[حجب آسمانی]] دانستهاند و بهشت را کروی و مشابه نظام این جهانی افلاک تصور کرده و عامل رسیدن میوههای بهشت را حرارت جهنم که تحت مقعر بهشت قرار دارد، دانستهاند <ref>(← ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 304 ـ 305؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، 72.)</ref> امامخمینی قویترین شبهه درباره نفی [[معاد جسمانی]] را همان مکان برای بهشت و جهنم میداند که اگر فوق افلاک و [[محددالجهات]] باشد، آنجاکه خلأ و ملائی و مکان و جهتی نیست و اگر روی زمین باشد در زمین اثری از آتش و بهشت نیست و اگر میان [[طبقات سماوات]] باشد، یا باید قائل شد که میان افلاک خلأ است یا اینکه بهشت و جهنم با [[افلاک]] تداخل کردهاند که لازمه آن [[تداخل اجسام]] است <ref>(امامخمینی، تقریرات، 3/595.)</ref> ایشان در جواب این اشکال قائل است آخرت از جنس این عالم نیست و در مرتبهای فوق دنیاست؛ از اینرو بحث از مکان بهشت و جهنم صحیح نیست؛ زیرا مکان امری است که با مقایسه حاصل میشود؛ به این معنا که وقتی دو چیز در عرض هم باشند، به جهت عدم امکان تداخل در اجسام برای هر یک مکانی تصور میشود و قابل اشاره و جهت است؛ اما عالم آخرت چون عالمی مستقل و تام است، در خارج دارای جهت نیست <ref>(امامخمینی، تقریرات، 3/595 ـ 597) (← مقاله بهشت و جهنم.)</ref> | ||
==تطبیق با نصوص و مسائل دینی== | ==تطبیق با [[نصوص]] و مسائل دینی== | ||
یکی از اهداف مهم فلسفه اسلامی و یکی از دغدغههای حکیمان مسلمان تطبیق آموزههای اسلامی با | یکی از اهداف مهم [[فلسفه اسلامی]] و یکی از دغدغههای [[حکیمان مسلمان]] تطبیق [[آموزههای اسلامی]] با ن[[ظریههای فلسفی]] است. بر این اساس [[فلاسفه]] برخی از آموزههای دینی را با مبحث افلاک پیوند دادهاند، ازجمله: 1. تطبیق برخی آیات قرآن کریم چون «کلٌّ فی فَلَک یسْبَحُونَ» <ref>(انبیاء، 33؛ ← زمانی، اخترشناسان، 190؛ حسینی اردکانی، مرآت الأکوان، 321 ـ 322.)</ref> و «أَوْحى فی کلِّ سَماءٍ أَمْرَها» (فصلت، 12) بر اینکه فلک دارای نفس است؛ <ref>(فخر رازی، المباحث المشرقیه، 2/102.)</ref> نیز آیه «فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوارِ الْکنَّسِ» (تکویر، 15 ـ 16) که مربوط به پنج ستاره متحیر است؛ <ref>(فخر رازی، یواقیت العلوم، 233؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، 72 ـ 73.)</ref> 2. تطبیق افلاک با جایگاه کتاب محو و اثبات؛ <ref>(شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، 3/177؛ سبزواری، شرح المنظومه، 5/209؛ سبزواری، اسرار الحکم، 255.)</ref> 3. چگونگی معراج جسمانی پیامبر؛ <ref>(رفیعی قزوینی، غوصی در بحر معرفت، 68 ـ 69.)</ref> 4. شناخت فرستگان؛ <ref>(میرداماد، القبسات، 401؛ لاهیجی، گوهر مراد، 338.)</ref> 5. جایگاه برخی از پیامبران الهی در افلاک <ref>(اخوانالصفاء، رسائل اخوان الصفاء و خلان الوفاء، 3/78 و 141؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، 74 ـ 75.)</ref> | ||
امامخمینی نیز برخی نصوص و مسائل دینی بر اساس نظریه افلاک تبیین کرده است؛ ازجمله: | امامخمینی نیز برخی نصوص و مسائل دینی بر اساس نظریه افلاک تبیین کرده است؛ ازجمله: | ||
1. کلمه «خُنَّس» در آیه «فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوارِ الْکنَّسِ» (تکویر، 15 ـ 16) به معنای رجوعکنندههایی است که همان کواکب خمسه متحیرهاند و از آن جهت به آنها رواجع گویند که گاهی با سرعت به یک نقطه میروند و گاهی از آن نقطه بهسرعت دور میشوند و پس از دورشدن دو سه روز در جای خود ثابت میمانند و پس از آن با سرعت تمام رجوع میکنند و به نقطه نخست بر میگردند و چند روزی توقف میکنند (تقریرات، 2/547) و کلمه کُنّس به معنای مستورات است؛ زیرا این کواکب متحیره تحت نور خورشید مستورند ( | 1. کلمه «خُنَّس» در آیه «فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوارِ الْکنَّسِ» (تکویر، 15 ـ 16) به معنای رجوعکنندههایی است که همان [[کواکب خمسه]] متحیرهاند و از آن جهت به آنها رواجع گویند که گاهی با سرعت به یک نقطه میروند و گاهی از آن نقطه بهسرعت دور میشوند و پس از دورشدن دو سه روز در جای خود ثابت میمانند و پس از آن با سرعت تمام رجوع میکنند و به نقطه نخست بر میگردند و چند روزی توقف میکنند <ref>(امامخمینی، تقریرات، 2/547.)</ref> و کلمه کُنّس به معنای مستورات است؛ زیرا این کواکب متحیره تحت نور خورشید مستورند <ref>(امامخمینی، تقریرات، 2/548.)</ref> امامخمینی افزوده است که این رواجع و مستورات در سماوات سبعاند و در فلک هشتم و فلک نهم نیستند <ref>(امامخمینی، تقریرات، 2/548 ـ 549.)</ref> ایشان همچنین فلک اطلس را همان عرش و فلک هشتم را همان کرسی در لسان شرع میداند <ref>(امامخمینی، تقریرات، 2/547) (← مقاله عرش.)</ref> | ||
2. نفس کلی فلک همان لوح محفوظ است که یکی از مراتب علم حقتعالی است؛ زیرا صورتهای کلی که به آن قائماند، بدون تغییر و تبدّلاند ( | 2. نفس کلی فلک همان [[لوح محفوظ]] است که یکی از مراتب علم حقتعالی است؛ زیرا صورتهای کلی که به آن قائماند، بدون تغییر و تبدّلاند <ref>(امامخمینی، تقریرات، 2/284.)</ref> به نقل امامخمینی نفوس همه افلاک و انکشاف اشیا در آن و نقوش موجودات عالم که از طرف [[عقول]] افاضه میشوند، به منزله لوحیاند که جایگاهشان نسبت به عقول، در قبول صور کلیه به منزله لوح حسی نسبت به قلم حسی در قبول نقوش حسی است؛ <ref>(امامخمینی، تقریرات، 2/284.)</ref> اما [[صورتهای جزئی]] که به [[نفس منطبعه فلک]] قائماند، [[لوح قدر]] و قدر علمیاند <ref>(امامخمینی، تقریرات، 2/284 ـ 285.)</ref> | ||
3. از آنجاکه برخی اندیشمندان معراج پیامبر اکرم(ص) را جسمانی میدانند و از طرف دیگر، ماده افلاک را قابل خرق و التیام نمیدانند، این محذور مطرح است که چگونه پیامبر اکرم(ص) در شب معراج به آسمانها رفت و چگونه از میان افلاک عبور کرد. برخی از فیلسوفان برای رفع این مشکل دلایل مختلفی آوردهاند، ازجمله لطیفبودن جسم پیامبر(ص) نسبت به اجسام فلکی (رفیعی قزوینی، 68 ـ 69) | 3. از آنجاکه برخی اندیشمندان [[معراج پیامبر اکرم(ص)]] را جسمانی میدانند و از طرف دیگر، ماده افلاک را قابل خرق و التیام نمیدانند، این محذور مطرح است که چگونه پیامبر اکرم(ص) در شب معراج به آسمانها رفت و چگونه از میان [[افلاک]] عبور کرد. برخی از فیلسوفان برای رفع این مشکل دلایل مختلفی آوردهاند، ازجمله لطیفبودن جسم پیامبر(ص) نسبت به [[اجسام فلکی]] <ref>(رفیعی قزوینی، غوصی در بحر معرفت، 68 ـ 69.)</ref> برخی بر این باورند که [[برهان امتناع]] بر خرق و التیام منحصر در [[فلک اعظم (مجدد الجهات)]] است و در مورد دیگر افلاک صادق نیست <ref>(رفیعی قزوینی، غوصی در بحر معرفت، 68 ـ 69؛ انواری و دادبه، نظریه افلاک و تأثیر آن بر فلاسفه اسلامی، 74 ـ 75.)</ref> بنابر نظر امامخمینی، قضیه معراج جسمانی پیامبر اکرم(ص) را بدون اثبات [[تجرد نفس]] بهآسانی نمیتوان اثبات کرد. منظور از معراج این نیست که پیامبر اسلام(ص) در عوالم مادی و جسمانیت سیر کرده و آنها را دیده است؛ زیرا عالم جسم و کرات جسمانی امر مهمی نیستند که پیامبر(ص) برای دیدن آنها به معراج رود، بلکه معراج پیامبر اکرم(ص) رفتن به [[عالم مجردات]] و [[عقول قدسی]] است <ref>(امامخمینی، تقریرات، 3/51 ـ 52.)</ref> و از آنجاکه جسم و بدن حضرت مجذوب روح شریف ایشان بود، معراج جسمانی روی داد <ref>(امامخمینی، تقریرات، 3/51.)</ref> | ||
4. در قرآن کریم در موارد فراوانی بهصراحت از آسمانهای هفتگانه سخن به میان آمده است (بقره، 29؛ اسراء، 44؛ مؤمنون، 86؛ فصلت، 12؛ نوح، 15) | 4. در قرآن کریم در موارد فراوانی بهصراحت از آسمانهای هفتگانه سخن به میان آمده است <ref>(بقره، 29؛ اسراء، 44؛ مؤمنون، 86؛ فصلت، 12؛ نوح، 15.)</ref> در کتابهای آسمانی نیز فراوان از آسمان سخن گفته شده است <ref>(بطرس، قاموس الکتاب المقدس، 485 ـ 486.)</ref> اندیشمندان اسلامی در پی توجیه و انطباق افلاک با آسمانهای هفتگانه در آیات الهی چند راه حل بیان کردهاند. برخی بر این باورند که عرش در قرآن کریم <ref>(حاقه، 17.)</ref> همان فلک نهم است و افلاک هشتگانه همان فرشتگاناند که عرش را حمل میکنند. آنان سعی کردهاند به این وسیله میان [[کلام الهی]] و [[هیئت بطلمیوسی]] جمع کنند <ref>(ابنسینا، رسائل، 217 ـ 219؛ ← ذهبی، التفسیر و المفسرون، 2/426؛ ← مقاله عرش.)</ref> برخی نیز آسمانهای هفتگانه را همان هفت فلک دانستهاند و آن را با هیئت بطلمیوس تطبیق کردهاند <ref>(فخر رازی، مفاتیح الغیب، 2/381.)</ref> [[اهل معرفت]] در تفسیر هفت آسمان، راهی غیر راه [[علم هیئت قدیم]] در پیش گرفتهاند و هفت آسمان را به عوالمی روحی تفسیر کردهاند <ref>(ابنعربی، تفسیر، 1/25.)</ref> و بر این باورند که رصد و حس در فهم امور آسمانها ناقص است <ref>(ملاصدرا، تفسیر القرآن، 2/289 ـ 293.)</ref> امامخمینی درباره هفت آسمان، با استناد به آیه «إِنَّا زَینَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِب» <ref>(صافات، 6.)</ref> و بر اساس [[حرکت جوهری]] بر این باور است که همه سیارات و ستارگان در آسمان اولاند و قرآن بر خلاف هیئت بطلمیوسی تمام ستارهها و کواکب را در آسمان دنیا میداند؛ از اینرو سبع سماوات غیر از افلاکی است که بطلمیوس بیان کرده است <ref>(امامخمینی، صحیفه، 20/299 ـ 300.)</ref> ایشان قائل است که بر ثبوت افلاک هیئت بطلمیوسی برهان وجود ندارد و نباید آن را به حساب شریعت اسلامی گذاشت و به [[قرآن]] نسبت داد و خود قرآن بهصراحت این نظر را رد میکند؛ <ref>(صافات، 6)</ref> زیرا سماء دنیا آخرین طبقه سماوات سبع است و هرچه در علوم جدید از کواکب و ستارهها کشف کردهاند، همه در آسمان اول است، بلکه همه کواکب پایینتر از آسمان اولاند و آسمان اول پس از این کواکب آغاز میشود <ref>(امامخمینی، تقریرات، 3/429.)</ref> ایشان با طرح مسئله هفت آسمان قرآن کریم، یادآور شده با توجه به کشفیات جدید [[علوم کیهانشناسی]] در صحنه کهکشانها، فهم این گزاره قرآن از توان بشری خارج است <ref>(امامخمینی، تقریرات؛ امامخمینی، صحیفه، 20/299 ـ 300.)</ref> | ||
5. بنابر نظر امامخمینی اربابان عقول در تفسیر آیه «خلق آسمانها و زمین در شش روز» متحیرند و هر کس بر حسب مسلک خود تفسیری ارائه کرده است. برخی علمای ظاهر، مقصود از خلق در شش روز را همان شش روز زمانی میداند. برخی فیلسوفان (ملاصدرا، شرح اصول الکافی، 3/120 ـ 122؛ همو، تفسیر القرآن، 6/160 ـ 164) آن را به روزهای ربوبی تطبیق کردهاند که هزار سال است؛ یعنی از زمان نزول آدم تا زمان پیامبر اسلام(ص) شش هزار سال است؛ اما در نگاه عرفا مراتب نزول وجود در قوس نزول عالم تا پایینترین نزول که مرتبه حجاب وجودی است، لیلةالقدر است و ابتدای روز قیامت از نخستین مرتبه رجوع مُلک به ملکوت در قوس صعود عالم و تعینات حجب آغاز میشود و تا ظهور قیامت کبری، این شش روز در عالم کبیر، مراتب ششگانه صعودی است (چهل حدیث، 658)؛ البته ایشان احتمال دیگری نیز داده است که منافاتی با این بیان عرفانی ندارد و آن به حسب هیئت جدید است که باطلکننده هیئت بطلمیوسی است و آن این است که غیر از منظومه شمسی منظومههای شمسی زیاد دیگری وجود دارد که عدد آنها را کسی نمیداند و تفصیل آنها در هیئت جدید آمده است؛ پس ممکن است مراد از سماوات و ارض همین شمس و مدارات و کواکب خود آنها باشد و تحدید آن به شش روز با توجه به منظومه شمسی دیگری باشد و این احتمال نزدیکتر به ظاهر است (همان، 658 ـ 659). ایشان خاطرنشان کرده است که قرآن نخستین کتابی است که حرکت زمین را بیان کرده و بهصراحت گفته کوهها حرکتی به مانند حرکت ابرها دارند (نمل، 88) و این برخلاف هیئت بطلمیوسی رایج آن زمان بوده است (صحیفه، 20/298 ـ 299)؛ ولی به علت غلبه هیئت بطلمیوسی برخی از آن تعبیر به حرکت جوهری کردهاند و حال آنکه حرکت جوهری، حرکتش مثل حرکت ابرها نیست و هیچ ربطی به حرکت دورانی زمین ندارد (همان). | 5. بنابر نظر امامخمینی اربابان عقول در تفسیر آیه «خلق آسمانها و زمین در شش روز» متحیرند و هر کس بر حسب مسلک خود تفسیری ارائه کرده است. برخی علمای ظاهر، مقصود از خلق در شش روز را همان شش روز زمانی میداند. برخی فیلسوفان (ملاصدرا، شرح اصول الکافی، 3/120 ـ 122؛ همو، تفسیر القرآن، 6/160 ـ 164) آن را به روزهای ربوبی تطبیق کردهاند که هزار سال است؛ یعنی از زمان نزول آدم تا زمان پیامبر اسلام(ص) شش هزار سال است؛ اما در نگاه عرفا مراتب نزول وجود در قوس نزول عالم تا پایینترین نزول که مرتبه حجاب وجودی است، لیلةالقدر است و ابتدای روز قیامت از نخستین مرتبه رجوع مُلک به ملکوت در قوس صعود عالم و تعینات حجب آغاز میشود و تا ظهور قیامت کبری، این شش روز در عالم کبیر، مراتب ششگانه صعودی است (چهل حدیث، 658)؛ البته ایشان احتمال دیگری نیز داده است که منافاتی با این بیان عرفانی ندارد و آن به حسب هیئت جدید است که باطلکننده هیئت بطلمیوسی است و آن این است که غیر از منظومه شمسی منظومههای شمسی زیاد دیگری وجود دارد که عدد آنها را کسی نمیداند و تفصیل آنها در هیئت جدید آمده است؛ پس ممکن است مراد از سماوات و ارض همین شمس و مدارات و کواکب خود آنها باشد و تحدید آن به شش روز با توجه به منظومه شمسی دیگری باشد و این احتمال نزدیکتر به ظاهر است (همان، 658 ـ 659). ایشان خاطرنشان کرده است که قرآن نخستین کتابی است که حرکت زمین را بیان کرده و بهصراحت گفته کوهها حرکتی به مانند حرکت ابرها دارند (نمل، 88) و این برخلاف هیئت بطلمیوسی رایج آن زمان بوده است (صحیفه، 20/298 ـ 299)؛ ولی به علت غلبه هیئت بطلمیوسی برخی از آن تعبیر به حرکت جوهری کردهاند و حال آنکه حرکت جوهری، حرکتش مثل حرکت ابرها نیست و هیچ ربطی به حرکت دورانی زمین ندارد (همان). |