Ahmadshayeq

‏۱۲ مارس ۲۰۲۴ عضو شد
۱۷۹ بایت حذف‌شده ،  چهارشنبهٔ ‏۰۷:۰۱
بدون خلاصۀ ویرایش
(۲۰ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۶: خط ۶:
هرچند نظام حقوقی ایران مدعی است احکام اسلامی را در قالب قوانین مدون تنظیم نموده است و قضات نیز به‌عنوان قاضی اسلامی تصمیم گیرنده هستند؛ اما رویه قضائی در هر صورت که باشد ساخته فکر و عمل قضات است. پرسشی که مطرح می‌شود این است که آیا اساساً رویه قضات در موضوعی می‌تواند مستندی برای حکم دیگر قاضیان قرار گیرد؟ در چنین حالتی آیا فقط شامل رویه قاضیان مجتهد است یا دادرسان غیر مجتهد را نیز در بر می‌گیرد؟
هرچند نظام حقوقی ایران مدعی است احکام اسلامی را در قالب قوانین مدون تنظیم نموده است و قضات نیز به‌عنوان قاضی اسلامی تصمیم گیرنده هستند؛ اما رویه قضائی در هر صورت که باشد ساخته فکر و عمل قضات است. پرسشی که مطرح می‌شود این است که آیا اساساً رویه قضات در موضوعی می‌تواند مستندی برای حکم دیگر قاضیان قرار گیرد؟ در چنین حالتی آیا فقط شامل رویه قاضیان مجتهد است یا دادرسان غیر مجتهد را نیز در بر می‌گیرد؟


==شناخت و تبیین جایگاه حقوقی رویه قضائی==
==مفهوم‌شناسی==
رویه قضائی به معنای شیوه، روش و عادت دادگاه‌ها و مراجع قضائی در حل یک مسئله‌ی خاص است که از آن به «مجموع آرای قضائی» نیز تعبیر می‌شود.{{مدرک}} این تعریف شامل معنای عام آن می‌شود، که بدون قید و به‌طور مطلق است.{{مدرک}} اعتبار این نوع رویه قضائی نسبی است و جنبه الزام‌آوری ندارد.
رویه قضائی به معنای شیوه، روش و عادت دادگاه‌ها و مراجع قضائی در حل یک مسئله‌ی خاص است که از آن به «مجموع آرای قضائی» نیز تعبیر می‌شود.{{مدرک}} این تعریف شامل معنای عام آن می‌شود، که بدون قید و به‌طور مطلق است.{{مدرک}} اعتبار این نوع رویه قضائی نسبی است و جنبه الزام‌آوری ندارد.


*تعریف وحدت رویه خاص
*تعریف وحدت رویه خاص
*بعد بیان تفاوت‌ها
*بعد بیان تفاوت‌ها
این نوع رویه مفهوم گسترده تری از رویه قضائی خاص،یعنی آراء وحدت رویه دیوان دارد.آراء دسته اول در هیچ سطحی الزام آور نیستند ولی آراء دسته دوم در موارد مشابه همانند قانون الزام آور محسوب می شوند. مفهوم عام رویه قضائی«عبارت است از شیوه،روش و عادت دادگاه ها و مراجع قضائی برای حل یک مسئله ی خاص که به آن رویه ی قضائی عادی هم گفته‌اند.{{مدرک}}
این نوع رویه مفهوم گسترده تری از رویه قضائی خاص،یعنی آراء وحدت رویه دیوان دارد.آراء دسته اول در هیچ سطحی الزام آور نیستند ولی آراء دسته دوم در موارد مشابه همانند قانون الزام آور محسوب می شوند.  
 
منظور از رویه راه حلی است که اغلب دادگاه ها در حل و فصل دعاوی در پیش می گیرند. در قانون اساسی ایران قضات حتی در صورت سکوت و نقض و اجمال و تعارض قوانین، ملزم به رسیدگی به دعوا هستند. اصل ۱۶۷ قانون اساسی مقرر می‌دارد قاضی نمی‌تواند به بهانه‌ی سکوت یا نقض یا اجمال یا تعارض قوانین مدونه از رسیدگی به دعوا و صدور حکم امتناع ورزد. خودداری از رسیدگی به دعوا استنکاف از احقاق حق محسوب می‌شود و مجازات دارد. نتیجه منطقی الزام قاضی به رسیدگی حتی در موارد سکوت و نقض و اجمال قانون این است که قاضی در این گونه موارد مجاز باشد عیب قانون را مرتفع سازد و راه حلی را که هر دادگاه در مقام رسیدگی به دعاوی مشابه ارائه می‌کند بر اثر تکرار مداوم برای آن دادگاه به رویه تبدیل می شود. ممکن است سایر دادگاه‌ها نیز از همان راه حل پیروی کنند، در این صورت این راه حل تبدیل به رویه ای می شود که بسیاری از محاکم به آن عمل می کنند. هر چه تعداد دادگاه هایی که یک راه حل را اعمال می کنند بیشتر باشد،آن رویه فراگیرتر و قوی تر به نظر می رسد و بر اعتبار معنوی آن اضافه می شود.
 
==چگونچی صدور رای وحدت رویه==
در واژه رویه مفهوم تکرار نهفته است، بدین ترتیب یک راه حل قضایی زمانی به رویه تبدیل می‌شود که مدت‌ها و بارها توسط دادگاه‌های مختلف تکرار شده باشد، به تعبیر دیگر، تکوین رویه قضایی امری تدریجی است و با صدور یک رای قابل ایجاد نیست. محاکم مختلف در مقام تفسیر و اجرای قوانین ممکن است از یک قانون استنباط‌های متفاوت داشته باشند و آرای متناقضی صادر کنند و در نتیجه رویه‌های متفاوتی پدید آید تعدد رویه‌های دادگاه‌ها تداعی کننده‌ی بی عدالتی است. عدالت اقتضا می‌کند که میان رویه‌های متکثر سازش و آشتی برقرار گردد.
 
در نظام حقوقی ایران هیئت عمومی دیوان عالی کشور ماموریت یافته است که میان رویه‌های متعارض وحدت ایجاد کند. هیئت عمومی نظر خود درباره‌ی دو رای متعارض را به صورت یک تصمیم رسمی اعلام می‌کند تصمیم هیئت عمومی دیوان عالی کشور به انتخاب یکی از دو رأی متعارض «رأی وحدت رویه» نامیده می شود.
 
آنچه در رویه قضایی مهم است لازم الاتباع بودن آرا برای قضات دادگاه‌هاست بخش وسیعی از رویه‌های قضائی غیر لازم الاتباع هستند یعنی قانون تبعیت از آن‌ها را الزام ننموده و فقط دارای قدرت معنوی هستند، این دسته از رویه‌های قضائی مدون نیستند، شماره نشده‌اند، قلمرو دقیقق مکانی و زمانی آن‌ها مشخص نیست مع الوصف وجود دارند و عملا از آنها پیروی می‌شود و اگر دادگاهی هم از آن عدول نمود عمل آن دادگاه تخلف نیست، بخش کمتری از رویه‌های قضائی لازم الاتباع هستند یعنی در حکم قانون هستند، همه دادگاه‌ها و مراجع قضائی مکلفند به موقع از این دسته از رویه‌ها تبعیت نمایند ولو اینکه آن را نپسندند و استنباط دیگری داشته باشند، عدول از رویه‌های لازم الاتباع تخلف از قانون است.
دیوان عالی کشوربه عنوان عالی ترین مرجع قضائی کشور از طرف قانون اساسی مرجع صدور آراء وحدت رویه است بر اساس اصل ۱۶۱ قانون اساسی دیوان عالی کشور به منظور ایجاد وحدت رویه قضائی تشکیل می‌گردد وحدت رویه یعنی رویه‌هائی که موجود اما معارض است و با طرح در هیات عمومی جای خود را به وحدت رویه می‌دهد.
 
آنچه مبنای صدور رأی وحدت رویه دانسته شده است حق تفسیر قضائی است که در اصل ۷۳ قانون اساسی به دادرسان داده شده است نه وجود حکم و نص قانونی در اصل ۱۶۱ قا نون اساسی. براساس اصل ۷۳ قانون اساسی شرح و تفسیر قوانین عادی در صلاحیت مجلس شورای اسلامی است؛ مفاد این اصل مانع از تفسیر دادرسانِ در مقام تمییز حق از قوانین نیست. حق تفسیر قضائی که قضات داده شده است موجب نفوذ استنباط شخصی قضات از قانون در آراء می‌گردد و چون قاضی ملزم به تبعیت از نظر قانونی دیگران نیست لذا تعدد و تشتت در آراء صادره به وجود می‌آید و چنان چه رای وحدت رویه که حاصل خرد جمعی و تفسیر قضائی چندین قاضی مجرب و با سابقه است نسبت به رأی قاضی واحد یا قضات متعدد در مراجع تجدیدنظر یا شعب دیوان لازم التباع نباشد،تعدد و تفاوت مفاد آراء دادگاه قطعا با مراد مقنن که از هر نص قانونی مشخص و واحد بوده است،متعارض و متفاوت خواهد بود و زمینه تضییع حقوق اشخاص فراهم میگردد.
 
==جایگاه حقوقی ایجاد وحدت رویه==
نظر به اصل هفتاد و سوم قانون اساسی، قضات به‌هنگام رسیدگی قضائی و در مقام تمییز حق، حق تفسیر قوانین را دارند. در واقع این مهم(تفسیر قوانین) امری اجتناب ناپذیر در رسیدگی‌های قضائی است؛ چه این که لازمه‌ی تطبیق حکم عام بر موضوعات خاص، تفسیر قوانین عام و کلی توسط دادرسان است. گاهی موضوعات مشابه توسط قضات متعددی مورد قضاوت قرار گرفته و دراین میان احکام متعارضی صادر می شود، مقوله‌ای که شهروندان را با این پرسش روبرو می‌کند که چگونه در خصوص وقایع و اعمال مشابه و نیز قوانین یکسان احکام قضایی متفاوت و متعارضی صادر می‌شود. در صورت عدم وجود راه حلی در این باره ممکن است اعتماد و اطمینان مردم به دستگاه قضائی و تامین عدالت از بین برود.
برای جبران این کاستی احتمالی، نهاد وحدت رویه پیش بینی شده است که به مثابه‌ی آراء  قضائی نوعی آثاری همانند قانون دارند و برای دیگر محاکم در خصوص همان موضوعات لازم  الاتباع هستند. یعنی رأی وحدت رویه ضمن رفع و دفع تعارض موجود میان آراء و احکام قضائی در خصوص موضوعات مشابه ارائه تفسیر و استنباط صحیح و نهایی از احکام قانون‌گذار را نیز به همراه دارد. در واقع علت اصلی وجود این تعارض ها در احکام قضائی مورد بحث عدم توافق قضات بر سر فهم و کشف غایت اساسی حکم قانون‌گذار است که این عدم توافق در آراء متعارض نمود یافته و متعین می‌شوند اما در مواقعی حکم قانون‌گذار از آن‌چنان صراحت و وضوحی برخوردار است که تمام موضوعات مشابه مطروحه در آن خصوص با احکام قضایی مشابه و یکسان مواجه شده می‌شوند گو این حکم قانونگذار و مراد وی برای قضات آن‌چنان روشن، واضح و مسلم است که در تمامی موارد مشابه مطروحه، احکام قضایی مشابه صادر می‌شود.
 
مساله ای قانون گذار از آن با نام (ایجاد رویه)به عنوان نهادی جدید در حوزه دادرسی اداری نیز رونمائی کرده است.به عبارت دیگر صدور آراء مشابه در یک موضوع، مبین آن است که مراد قانون‌گذار روشن بوده و نیازی به تفسیر ندارد. به دیگر سخن آنچه که مبنای صدور رائ وحدت رویه است، تعارض احکامی است که تفاسیر و برداشت‌های متفاوت از حکم واحد قانونی به وجود می آید.
 
ذکر این نکته ضروری است که مراجع ایجاد وحدت رویه قضائی علی الاصول ملزم به انتخاب یکی از آراء معارض نیستند؛ چون امکان دارد که آراء صادره علی‌رغم تناقضی که دارند هیچ یک موافق قانون شناخته نشوند در این حالت هیأت عمومی ضمن تصدیق تعرض آراء مورد بحث، مؤظف است که با صدور رأی شایسته بر تبیین نظر و غرض اصلی قانون‌گذار در ایجاد وحدت رویه صحیح اقدام و به هر تقدیر تکلیفِ مراجع صلاحیت‌دار را در موارد مشابه معین کند.  


در قانون اساسی ما،قضات حتی در صورت سکوت و نقض و اجمال و تعارض قوانین ملزم به رسیدگی به دعوا هستند.اصل167قانون اساسی مقرر می دارد(...قاضی نمی تواند به بهانه ی سکوت یا نقض یا اجمال یا تعارض قوانین مدونه از رسیدگی به دعوا و صدور حکم امتناع ورزد.)خودداری از رسیدگی به دعوا استنکاف از احقاق حق محسوب می شود و مجازات دارد.نتیجه منطقی الزام قاضی به رسیدگی حتی در موارد سکوت و نقض و اجمال قانون این است که قاضی در این گونه موارد مجاز باشد عیب قانون را مرتفع سازد.راه حلی را که هر دادگاه در مقام رسیدگی به دعاوی مشابه ارائه می کند،بر اثر تکرار مداوم برای آن دادگاه به رویه تبدیل می شود.ممکن است سایر دادگاه ها نیز از همان راه حل پیروی کنند،در این صورت این راه حل تبدیل به رویه ای می شود که بسیاری از محاکم به آن عمل می کنند.هر چه تعداد دادگاه هایی که یک راه حل را اعمال می کنند بیشتر باشد،آن رویه فراگیرتر و قوی تر به نظر می رسد و بر اعتبار معنوی آن اضافه می شود.بنابراین،منظور از رویه راه حلی است که اغلب دادگاه ها در حل و فصل دعاوی در پیش می گیرند.در واژه رویه مفهوم تکرار نهفته است،بدین ترتیب یک راه حل قضایی زمانی به رویه تبدیل می شود که مدت ها و بارها توسط دادگاه های مختلف تکرار شده باشد،به تعبیر دیگر،تکوین رویه قضایی امری تدریجی است و با صدور یک رای قابل ایجاد نیست.محاکم مختلف در مقام تفسیر و اجرای قوانین،ممکن است از یک قانون استنباط های متفاوت داشته باشند و آرای متناقضی صادر کنند و در نتیجه رویه های متفاوتی پدید آید تعدد رویه های دادگاه ها تداعی کننده ی بی عدالتی است.عدالت اقتضا می کند که میان رویه های متکثر سازش و آشتی برقرار گردد.در نظام حقوقی ایران(هیئت عمومی دیوان عالی کشور)،ماموریت یافته است که میان رویه های متعارض وحدت ایجاد کند.هیئت عمومی نظر خود درباره ی دو رای متعارض را به صورت یک تصمیم رسمی اعلام می کند.تصمیم هیئت عمومی دیوان عالی کشور به انتخاب یکی از دو رأی متعارض(رأی وحدت رویه )نامیده می شود.
آنچه در رویه قضایی مهم می باشد بحث لازم التباع بودن آن برای قضات دادگاه ها می باشد.بخش وسیعی از رویه های قضائی غیر لازم التباع هستند یعنی قانون تبعیت از آنها را الزام ننموده و فقط دارای قدرت معنوی هستند،این دسته از رویه های قضائی مدون نیستند،شماره نشده اند،قلمرو دقیقق مکانی و زمانی آنها مشخص نیست مع الوصف وجود دارند و عملا از آنها پیروی می شود و اگر دادگاهی هم از آن عدول نمود عمل آن دادگاه تخلف نیست، بخش کمتری از رویه های قضائی لازم التباع هستند یعنی در حکم قانون هستند،همه دادگاهها و مراجع قضائی مکلفند به موقع از این دسته از رویه ها تبعیت نمایند ولو اینکه آن را نپسندند و استنباط دیگر داشته باشند،عدول از رویه های لازم التباع تخلف از قانون است.
دیوان عالی کشوربه عنوان عالی ترین مرجع قضائی کشور از طرف قانون اساسی مرجع صدور آراء وحدت رویه می باشد.اصل 161 قانون اساسی می گوید(دیوان الی کشور به منظور.....ایجاد وحدت رویه قضائی....تشکیل می گردد).وحدت رویه یعنی رویه هائی که موجود اما معارض است و با طرح در هیات عمومی جای خود را به وحدت رویه می دهد.
آنچه مبنای رأی وحدت رویه است وجود حکم و نص قانونی در اصل161 قا نون اساسی نیست بلکه مبنای صدور رأی وحدت رویه حق تفسیر قضائی است که در اصل73 قانون اساسی به دادرسان داده شده است.اصل 73 قانون اساسی می گوید:شرح وتفسیر قوانین عادی در صلاحیت مجلس شورای اسلامی است مفاد این اصل مانع از تفسیری که دادرسان در مقام تمییز حق از قوانین می کنند نیست.حق تفسیر قضائی که قضات داده شده است موجب نفوذ استنباط شخصی قضات از قانون در آراء می گردد و چون قاضی ملزم به تبعیت از نظر قانونی دیگران نیست،لذا تعدد و تشتت در آراء صادره به وجود می آید و چنان چه رای وحدت رویه که حاصل خرد جمعی و تفسیر قضائی چندین قاضی مجرب و با سابقه است نسبت به رأی قاضی واحد یا قضات متعدد در مراجع تجدیدنظر یا شعب دیوان لازم التباع نباشد،تعدد و تفاوت مفاد آراء دادگاه قطعا با مراد مقنن که از هر نص قانونی مشخص و واحد بوده است،متعارض و متفاوت خواهد بود و زمینه تضییع حقوق اشخاص فراهم میگردد.
تبیین جایگاه حقوقی رأی ایجاد وحدت رویه
نظر به اصل هفتاد و سوم قانون اساسی،قضات به هنگام رسیدگی قضائی و در مقام تمییز حق،حق تفسیر قوانین را دارند.در واقع این مهم(تفسیر قوانین)امری اجتناب ناپذیر در رسیدگی های قضائی است؛چه این که لازمه ی تطبیق حکم عام بر موضوعات خاص،تفسیر قوانین عام و کلی توسط دادرسان است.گاهی موضوعات مشابه توسط قضات متعددی مورد قضاوت قرار گرفته و دراین میان احکام متعارضی صادر می شود ،مقوله ای که شهروندان را با این پرسش روبرو میکند که چگونه در خصوص وقایع و اعمال مشابه و نیز قوانین یکسان احکام قضایی متفاوت و متعارضی اصدار می یابد و در صورت عدم وجود راه حلی در این باره ممکن است اعتماد و اطمینان مردم به دستگاه قضائی و تامین عدالت،از بین برود.برای جبران این کاستی احتمالی،نهاد وحدت رویه پیش بینی شده است که به مثابه ی آراء  قضائی نوعی،آثاری همانند قانون دارند و برای دیگر محاکم در خصوص همان موضوعات لازم التباع هستند. یعنی رأی وحدت رویه ضمن رفع و دفع تعارض موجود میان آراء و احکام قضائی در خصوص موضوعات مشابه،ارائه تفسیر و استنباط صحیح و نهایی از احکام قانون گذار را نیز به همراه دارد.در واقع علت اصلی وجود این تعارض ها در احکام قضائی مورد بحث،عدم توافق قضات بر سر فهم و کشف غایت اساسی حکم قانون گذار است که این عدم توافق در آراء متعارض نمود یافته و متعین می شوند.اما در مواقعی حکم قانون گذار از آنچنان صراحت و وضوحی برخوردار است که تمام موضوعات مشابه مطروحه در آن خصوص،با احکام قضایی مشابه و یکسان مواجه شده می شوند؛گو این حکم قانونگذار و مراد وی برای قضات آن چنان روشن ،واضح و مسلم است که در تمامی موارد مشابه مطروحه،احکام قضایی مشابه صادر می شود.مساله ای قانون گذار از آن با نام (ایجاد رویه)به عنوان نهادی جدید در حوزه دادرسی اداری نیز رونمائی کرده است.به عبارت دیگر صدور آراء مشابه در یک موضوع،مبین آن است که مراد قانون گذار روشن بوده و نیازی به تفسیر ندارد.به دیگر سخن،آن چه که مبنای صدور رائ وحدت رویه است،تعارض احکامی است که تفاسیر و برداشت های متفاوت از حکم واحد قانونی به وجود می آید.
ذکر این نکته ضروری است که مراجع ایجاد وحدت رویه قضائی علی الاصول ملزم به انتخاب یکی از آراء معرض نیستند؛چون امکان دارد که آراء صادره علی رغم تناقضی که دارند هیچ یک موافق قانون شناخته نشوند در این حالت هیأت عمومی ضمن تصدیق تعرض آراء مورد بحث،موظف است که با صدور رأی شایسته برتبیین نظر و غرض اصلی قانون گذار در ایجاد وحدت رویه صحیح اقدام و به هر تقدیر تکلیف مراجع صلاحیت دار را در موارد مشابه معین کند.
تطبیق آراء وحدت رویه با موازین شرع و قانون اساسی
تطبیق آراء وحدت رویه با موازین شرع و قانون اساسی
طبق اصل چهارم قانون اساسی کلیه قوانین و مقررات حاکم در نظام جمهوری اسلامی ایران باید منطبق بر موازین اسلامی باشد.از انجا که قانون اساسی قانون چارچوب است و همه قوانین و مقررات کشور باید خود را با قالب آن تطبیق بدهند و همه این اصل را پذیرفته اند که قوانین عادی را منطبق با قانون اساسی وضع نمایند و انجا که در جمهوری اسلامی حاکمیت با اسلام است و اصل 4 قانون اساسی با تاکیدات زیاد این مطلب را بیان کرده است بدون تردید آراء وحدت رویه که در حکم قانون اند باید به نحوی و از جانب مرجعی با موازین شرع و قانون اساسی تطبیق گردند.  
طبق اصل چهارم قانون اساسی کلیه قوانین و مقررات حاکم در نظام جمهوری اسلامی ایران باید منطبق بر موازین اسلامی باشد.از انجا که قانون اساسی قانون چارچوب است و همه قوانین و مقررات کشور باید خود را با قالب آن تطبیق بدهند و همه این اصل را پذیرفته اند که قوانین عادی را منطبق با قانون اساسی وضع نمایند و انجا که در جمهوری اسلامی حاکمیت با اسلام است و اصل 4 قانون اساسی با تاکیدات زیاد این مطلب را بیان کرده است بدون تردید آراء وحدت رویه که در حکم قانون اند باید به نحوی و از جانب مرجعی با موازین شرع و قانون اساسی تطبیق گردند.  
خط ۳۷: خط ۵۰:
از جمله حقوقدانانی که قائل به پذیرش رویه قضائی در علوم اسلامی شده است دکتر جعفری لنگرودی می باشد.ایشان پاره ای از متون را که نزدیک به موضوع رویه قضائی است را در کتاب دائره المعارف علوم اسلامی آورده است.در مورد ابلاغ حکومت مالک اشترآمده است:دو قاضی از یک ملت نباید در اختلاف در احکام قرار گیرند باید مورد اختلاف را به کسی که ولی امر شما است عرضه کنید تا او طبق تعلیمات الهی در آن مورد نظر بدهد آنگاه باید قضات بر طبق این نظر عمل کنند. ای مالک به قضات شهرهای حوزه ماموریت خویش بنویس که آراء مورد اختلاف را نزد تو بفرستند و تو آن احکام را بخوان آنچه که مطابق قران وسنت و آثار ائمه باشد آن را تایید کن اگر در مسئله ای درماندی فقها را بخوان و با انان به بحث و گفتار بنشین آنچه را مورد اتفاق نظر آنان است همان را مورد عمل قضات قرار بده.  بعلاوه در رساله الصحابه شرحی از عبدالله بن مقفع خطاب به منصور خلیفه عباسی است و طی آن گفته شده قضات عراق در موارد مشابه آراء متناقض می دهند که نه مبنائی دارد و نه در سنت از خلیفه خواسته است که این آراء را جمع آوری کرده صواب آن را از خطا جدا کنند و برای ایجاد روش واحد رایی را که خداوند به او الهام می کند اتخاذ کرده و آن را به ورت دستورالعمل برای قضات بفرستد و آنها را از حکم کردن خلاف آن نهی نماید.ابن حزم اندلسی(م456)در الاحکام می نگارد که عبدااله بن مسعود به مردم گفت اگر خواستید به دادرسی بپردازید به قران رجوع کنیدو اگر در آیه های قرآن حکم موضوع را نیافتید به دادرسی پیامبر صل الله علیه و آله مراجعه کنید و اگر در آنجا هم یافت نشد به شیوه دادرسی(رویه قضایی)شایستگان روی آورید و اگر در آنجا هم چیزی نبود،برابر اجتهاد خویش،دادرسی کنید.  
از جمله حقوقدانانی که قائل به پذیرش رویه قضائی در علوم اسلامی شده است دکتر جعفری لنگرودی می باشد.ایشان پاره ای از متون را که نزدیک به موضوع رویه قضائی است را در کتاب دائره المعارف علوم اسلامی آورده است.در مورد ابلاغ حکومت مالک اشترآمده است:دو قاضی از یک ملت نباید در اختلاف در احکام قرار گیرند باید مورد اختلاف را به کسی که ولی امر شما است عرضه کنید تا او طبق تعلیمات الهی در آن مورد نظر بدهد آنگاه باید قضات بر طبق این نظر عمل کنند. ای مالک به قضات شهرهای حوزه ماموریت خویش بنویس که آراء مورد اختلاف را نزد تو بفرستند و تو آن احکام را بخوان آنچه که مطابق قران وسنت و آثار ائمه باشد آن را تایید کن اگر در مسئله ای درماندی فقها را بخوان و با انان به بحث و گفتار بنشین آنچه را مورد اتفاق نظر آنان است همان را مورد عمل قضات قرار بده.  بعلاوه در رساله الصحابه شرحی از عبدالله بن مقفع خطاب به منصور خلیفه عباسی است و طی آن گفته شده قضات عراق در موارد مشابه آراء متناقض می دهند که نه مبنائی دارد و نه در سنت از خلیفه خواسته است که این آراء را جمع آوری کرده صواب آن را از خطا جدا کنند و برای ایجاد روش واحد رایی را که خداوند به او الهام می کند اتخاذ کرده و آن را به ورت دستورالعمل برای قضات بفرستد و آنها را از حکم کردن خلاف آن نهی نماید.ابن حزم اندلسی(م456)در الاحکام می نگارد که عبدااله بن مسعود به مردم گفت اگر خواستید به دادرسی بپردازید به قران رجوع کنیدو اگر در آیه های قرآن حکم موضوع را نیافتید به دادرسی پیامبر صل الله علیه و آله مراجعه کنید و اگر در آنجا هم یافت نشد به شیوه دادرسی(رویه قضایی)شایستگان روی آورید و اگر در آنجا هم چیزی نبود،برابر اجتهاد خویش،دادرسی کنید.  
حجیت رویه قضائی
حجیت رویه قضائی
رویه قضایی را می توان از جهتی همان تفسیر کتاب و سنت دانست، نه منبعی مستقل، و از جهت دیگر رویه قضایی را همسان شهرت و عرف معرفی کرد. اگر حقوقدانان در رو در رویی یا ابهام، اجمال و ناسازگاری قانون الهی (قرآن و سنت) در پی زدودن ابهام و اجمال و ناسازگاری باشند و از نتیجه کار سود برند و در موارد بسیار و گوناگون از آن بهره گیرند. این یک رویه قضایی است و می تواند مستندات آن همان مستندات حجیت قرآن و سنت باشد. ولی اگر حقوقدانان در رودرویی با این گونه آیات و روایات از آیات و روایات چشم پوشند، یا اینکه آیات و روایات را ناظر به تمام نیازمندی ها نخوانند و در نتیجه نظریه ای مطرح کنند یا حقی را اثبات کنند و آن را رویه سازند در این صورت می توان رویه قضایی را با دو بحث دیگر اصول به مقایسه گرفت و از همانندی های آن با شهرت فتوایی و عرفی بحث کرد. اصول شناسان شهرت را به فتوایی، روایی و عمل تقسیم می کنند و شهرت فتوایی را به اتفاق اکثر فقها در حکم یک مسئله بدون استناد به روایت و آیه اطلاق می کنند. این شهرت به باور برخی حجت است و به اعتقاد عده ای حجت نیست و در نگاه گروهی شهرت پیش از شیخ طوسی حجت و شهرت پس از او حجّت نیست. برخی نیز میان شهرت سازگار با خبر واحد و شهرت ناسازگار تفصیل می دهند؛ شهرت نخست را حجّت و شهرت دوم را نامعتبر می شناسند. اگر رویه قضایی را بتوان به شهرت فتوایی ارتباط داد و همانندی های آن دو را تبیین کرد رویه قضایی مانند شهرت فتوایی از امارات خوانده می شود و همان نگاه های گوناگون به حجیت شهرت فتوایی در رویه قضایی نیز بروز و ظهور می یابد و می توان از مستندات حجّت شهرت فتوایی برای اعتبار رویه قضایی سود برد. عرف نیز در اصول به اقسامی تقسیم می گردد: عرف عامّ، عرف خاصّ، عرف عملی، عرف قولی، عرف درست، عرف نادرست. رویه قضایی می تواند عرف خاص به شمار آید. اما عرف خاص، اولاً در صورتی حجت است که عرف عوام نباشد، بلکه عرف متشرعه باشد، و ثانیاً تا زمان معصوم(ع) جریان داشته باشد و معصوم(ع) نیز بر اساس آن عمل کرده باشد. بنابراین، عرف خاصی حجت است که عمل معصوم مطابق آن باشد و یا تقریر معصوم را با خود به همراه داشته باشد. در نتیجه در صورت تشبیه رویه قضایی به عرف خاص، رویه قضایی در صورتی حجت است که عمل معصوم و تقریر معصوم(ع) را با خود داشته باشد. اما در این صورت باید توجه داشت که رویه قضایی به مفهوم امروزین آن بر عرف خاص منطبق نخواهد شد و شاخصه های هر یک از این دو با یکدیگر ناهمخوان است. اگر به ماهیت رویه قضایی و عرف توجه شود تفاوت سنخیت آن دو بارز است و با تمام شباهت هایی که دارند نمی توان رویه قضائی را در چارچوب عرف شناسایی نمود. از جهتی دیگر هم باید گفت رویه قضایی با عرف تفاوت دارد،تفاوت رویه قضایی با عرف این است که در عرف هر دو عنر مادی و معنوی وجود دارد،ولی در رویه قضایی عنصر مادی،یعنی دوام و استمرار،وجود دارد ولی عنصر معنوی یعنی اعتقاد به الزام آوری این رای،برای همگان وجود ندارد،دادگاه ها می دانند رویه شکل گرفته برای آنان الزام آور نیست،ولی با این حال قضات به طور اختیاری از این رویه ها پیروی می کنند.
رویه قضایی را می توان از جهتی همان تفسیر کتاب و سنت دانست، نه منبعی مستقل، و از جهت دیگر رویه قضایی را همسان شهرت و عرف معرفی کرد. اگر حقوقدانان در رو در رویی یا ابهام، اجمال و ناسازگاری قانون الهی (قرآن و سنت) در پی زدودن ابهام و اجمال و ناسازگاری باشند و از نتیجه کار سود برند و در موارد بسیار و گوناگون از آن بهره گیرند. این یک رویه قضایی است و می تواند مستندات آن همان مستندات حجیت قرآن و سنت باشد. ولی اگر حقوقدانان در رودرویی با این گونه آیات و روایات از آیات و روایات چشم پوشند، یا اینکه آیات و روایات را ناظر به تمام نیازمندی ها نخوانند و در نتیجه نظریه ای مطرح کنند یا حقی را اثبات کنند و آن را رویه سازند در این صورت می توان رویه قضایی را با دو بحث دیگر اصول به مقایسه گرفت و از همانندی های آن با شهرت فتوایی و عرفی بحث کرد. اصول شناسان شهرت را به فتوایی، روایی و عمل تقسیم می کنند و شهرت فتوایی را به اتفاق اکثر فقها در حکم یک مسئله بدون استناد به روایت و آیه اطلاق می کنند. این شهرت به باور برخی حجت است و به اعتقاد عده ای حجت نیست و در نگاه گروهی شهرت پیش از شیخ طوسی حجت و شهرت پس از او حجّت نیست. برخی نیز میان شهرت سازگار با خبر واحد و شهرت ناسازگار تفصیل می دهند؛ شهرت نخست را حجّت و شهرت دوم را نامعتبر می شناسند. اگر رویه قضایی را بتوان به شهرت فتوایی ارتباط داد و همانندی های آن دو را تبیین کرد رویه قضایی مانند شهرت فتوایی از امارات خوانده می شود و همان نگاه های گوناگون به حجیت شهرت فتوایی در رویه قضایی نیز بروز و ظهور می یابد و می توان از مستندات حجّت شهرت فتوایی برای اعتبار رویه قضایی سود برد. عرف نیز در اصول به اقسامی تقسیم می گردد: عرف عامّ، عرف خاصّ، عرف عملی، عرف قولی، عرف درست، عرف نادرست. رویه قضایی می تواند عرف خاص به شمار آید. اما عرف خاص، اولاً در صورتی حجت است که عرف عوام نباشد، بلکه عرف متشرعه باشد، و ثانیاً تا زمان معصوم(ع) جریان داشته باشد و معصوم(ع) نیز بر اساس آن عمل کرده باشد. بنابراین، عرف خاصی حجت است که عمل معصوم مطابق آن باشد و یا تقریر معصوم را با خود به همراه داشته باشد. در نتیجه در صورت تشبیه رویه قضایی به عرف خاص، رویه قضایی در صورتی حجت است که عمل معصوم و تقریر معصوم(ع) را با خود داشته باشد. اما در این صورت باید توجه داشت که رویه قضایی به مفهوم امروزین آن بر عرف خاص منطبق نخواهد شد و شاخصه های هر یک از این دو با یکدیگر ناهمخوان است. اگر به ماهیت رویه قضایی و عرف توجه شود تفاوت سنخیت آن دو بارز است و با تمام شباهت هایی که دارند نمی توان رویه قضائی را در چارچوب عرف شناسایی نمود. از جهتی دیگر هم باید گفت رویه قضایی با عرف تفاوت دارد،تفاوت رویه قضایی با عرف این است که در عرف هر دو عنر مادی و معنوی وجود دارد،ولی در رویه قضایی عنصر مادی،یعنی دوام و استمرار،وجود دارد ولی عنصر معنوی یعنی اعتقاد به الزام آوری این رای،برای همگان وجود ندارد،دادگاه ها می دانند رویه شکل گرفته برای آنان الزام آور نیست،ولی با این حال قضات به طور اختیاری از این رویه ها پیروی می کنند.
رویه قضایی را می توان با یکی دیگر از موضوعات اصول فقهی که سیره عقلاء نام دارد نیز به مقایسه گرفت.دادرسان وقضات، اندیشمندان و عقلای ععلم حقوق هستند و سیره آنان در مسائل حقوقی به حق،نمود بارز سیره عقلای حقوق است. با توجه به نظرات بزرگانی همچون امام خمینی،شهید صدر و کاظمی خراسانی که حجیت سیره را ذاتی می دانند و همچنین با توجه به ابتکار امام خمینی(ره)مبنی برلزوم ملحت اندیشی در نظام حکومتی اسلام و اینکه احکام حکومتی فراتر از قلمرو احکام فرعی قرار دارند راه برای استفاده از سیره های مستحدثه باز است. رویه قضائی عام هم با توجه به فوائدی که در جهت مصالح نظامیه دارد می تواند جز سیره های مستحدثه به شمار آید.
رویه قضایی را می توان با یکی دیگر از موضوعات اصول فقهی که سیره عقلاء نام دارد نیز به مقایسه گرفت.دادرسان وقضات، اندیشمندان و عقلای ععلم حقوق هستند و سیره آنان در مسائل حقوقی به حق،نمود بارز سیره عقلای حقوق است. با توجه به نظرات بزرگانی همچون امام خمینی،شهید صدر و کاظمی خراسانی که حجیت سیره را ذاتی می دانند و همچنین با توجه به ابتکار امام خمینی(ره)مبنی برلزوم ملحت اندیشی در نظام حکومتی اسلام و اینکه احکام حکومتی فراتر از قلمرو احکام فرعی قرار دارند راه برای استفاده از سیره های مستحدثه باز است. رویه قضائی عام هم با توجه به فوائدی که در جهت مصالح نظامیه دارد می تواند جز سیره های مستحدثه به شمار آید.
نتیجه  
نتیجه  
مطالعه نظم قانونی حاکم بر رویه قضایی نشان دهنده ی آن است که قانون مجلس منبع اصلی نظام حقوقی ایران بوده و رویه قضائی صرفا با دخالت هیئت عمومی دیوان عالی کشور ،آن هم به منظور ایجاد وحدت رویه میان دادگاه ها مورد شناسایی قرار گرفته است. از این رو، رویه قضایی به معنای عرف قضات،مورد شناسایی قرارنگرفته و نقش رویه قضایی که چهره تفسیر و معاون قانون را دارد،محدود به تفسیر و اجرای قانون است.درنتیجه رویه قضایی اصولا به تجویز قانون اعتبار می یابد.
مطالعه نظم قانونی حاکم بر رویه قضایی نشان دهنده ی آن است که قانون مجلس منبع اصلی نظام حقوقی ایران بوده و رویه قضائی صرفا با دخالت هیئت عمومی دیوان عالی کشور ،آن هم به منظور ایجاد وحدت رویه میان دادگاه ها مورد شناسایی قرار گرفته است. از این رو، رویه قضایی به معنای عرف قضات،مورد شناسایی قرارنگرفته و نقش رویه قضایی که چهره تفسیر و معاون قانون را دارد،محدود به تفسیر و اجرای قانون است.درنتیجه رویه قضایی اصولا به تجویز قانون اعتبار می یابد.
۹۹

ویرایش